طبقه بندي دانش هاي حوزوي(1)
کليد واژه ها: علوم اسلامي، علوم حوزوي، برنامه ريزي، تحول - هندسه و ساختار علم و ...
مقدمه
1. طبيعت فراگيران.
2. جامعه اي که کانون ها و موسسه هاي تربيتي را بنيان مي گذارد و اداره مي کند.
3. دانش گردآوري شده ي موجود و در اختيار براي تربيت فراگيران ... . (1)
تا به امروز روند حوزه بيش تر به گونه اي بوده است که عنصر سوم نقش اساسي را در برنامه ريزي داشته است، لکن از اين پس و براي پديد آوري دگرگوني صحيح و پر ثمر، لازم است تمام اين عنصرها مورد توجه باشد. البته با درنگي در متون آموزشي حوزه و کانون هاي تخصصي حوزوي در مي يابيم که حتي عنصر سوم نيز امروزه به خوبي و به گونه ي جامع و همه جانبه مورد توجه قرار نگرفته است و همين مسأله بر بي نظمي در برنامه ريزي هاي کانون ها و مرکزهاي مختلف حوزوي برادران و خواهران افزوده است. ما دو عنصر اول و دوم را در مقاله هايي جداگانه به بوته ي بررسي قرار داده ايم که عرضه خواهند شد، اما در اين نوشتار هدف ما بيان زواياي عنصر سوم و گستره و ماهيت آن است.
ويژگي هاي ساختاري و محتوايي علوم و هدف ها و غايات آن ها و موضوعي که درباره ي آن بحث مي کنند باعث مي شود برنامه هاي آموزشي نسبت به دانش مورد نظر ويژگي هايي را بپذيرند و در نگارش کتاب هاي درسي آن، مسائل خاصي در نظر گرفته شود. از باب مثال: رياضيات، علمي عقلي است که با کميّات سر و کار دارد و زيست شناسي، علمي تجربي است که با موجودات زنده در پيوند است. بنابراين، کتاب درسي زيست شناسي که با اعيان و موجودات زنده ي خارجي سرو کار دارد و روش آن تجربي است، بايد آکنده از عکس هاي گوناگون، براي شرح مطلب و يادگيري بهتر مسائل باشد و در رياضيات بايد به جاي برخورد زياد با موجودات خارجي از راه عقلي، بيش تر مسائل را حل کرد و از استدلال هاي پيچيده و ساده ي منطقي و رياضي استفاده کرد. لذا ساختار آموزشي دو کتاب، متفاوت خواهد بود؛ چرا که دو علم از لحاظ مسائل، هدف و روش با همديگر ناساني دارند. اين نکته بسيار اهميت دارد که طبقه بندي علوم، اثر مستقيم در چگونگي آموزش و برنامه آموزشي آن ها دارد (2) در حوزه ي علميه نيز دانش ها و فنون مختلفي وجود دارد که هر يک ويژگي هاي خود را دارد؛ از اين روي، در تحول برنامه ريزي آموزشي حوزه، برنامه ي درسي و تحول کتاب هاي درسي حوزه؛ توجه به ويژگي هاي علوم اسلامي (اعم از ترتيب، موضوع، هدف، روش و ...) ضرورت دارد. براي اين که به اين ويژگي ها دسترسي پيدا کنيم بايد ابتدا واژه ي «علوم اسلامي» يا «علوم حوزوي» را تحليل کرده و تعريفي جامع و مانع از آن ارائه کنيم تا با روشن شدن تعريف علوم حوزوي، شمار و گستره ي آن ها روشن شود و سپس برابر آن، ترتيب و جايگاه منطقي اين علوم هم به دست آيد و طبقه بندي منطقي و سپس آموزشي روي آن ها صورت گيرد و پس از آن سراغ ويژگي هاي علوم اسلامي و فرق آن با علوم ديگر و چگونگي اثرگذاري اين ويژگي ها در کتاب هاي درسي حوزه برويم. بر اين اساس، تحول در دانش شناسي حوزه در گرو شناخت شمار دانش هاي مورد نياز حوزه هاي علميه و سپس طبقه بندي مناسب آن هاست. مهم ترين گام در بناي برنامه هاي آموزشي حوزه، پيمودن مرحله هاي زير براي به دست آوردن اصول و مباني دانش شناختي در راه تحول آموزشي و پژوهشي حوزه است.
1. حوزه هاي جديد معرفتي.
2. طبقه بندي دانش هاي حوزوي.
3. ويژگي هاي دانش هاي حوزوي.
4. طبقه بندي مهارت هاي حوزوي.
1. علوم اسلامي يا علوم حوزوي:
معيارهايي که با آن علم اسلامي يا حوزوي از غير آن بازشناخته مي شوند کدام است؟
شماري از عالمان و صاحب نظران، اسلامي بودن علوم را به اين مي دانند که جامعه ي اسلامي و مسلمانان آن را بنيان گذارده و يا پرورده باشند.
شماري مي گويند: اسلامي بودن به اين معني است که علم با اسلام و معارف اسلامي در پيوند باشد و در فهم آن ها ياري رساند.
گروه سوم عقيده دارند که هر آن چه از علم جامعه ي اسلامي به آن نياز داشته باشد، بر مسلمانان، فراگيري آن واجب کفايي بوده و جزو علوم اسلامي به شمار مي آيد و ... . (3)
البته ديدگاه سوم، کمي بعيد به نظر مي رسد، اما دو ديدگاه اول و دوم به همديگر نزديک ترند و ياري کننده ي يکديگر. چرا که علوم مختلفي که داشمندان مسلمان پديد آورده اند، به خاطر نيازها و ضرورت هايي بوده که براي درک و فهم اسلام و معارف اسلامي به آن ها احساس نياز مي کرده اند. بنابراين، تمامي دانش هاي اسلامي در اين نکته مشترک اند که به شناخت دين کمک مي کنند. بخشي از آن ها، به طور مستقيم به شناخت دين مي پردازند و بخشي ديگر مقدمه ي شناخت مي شوند و اين مهم ترين و اساسي ترين ملاک براي اسلامي بودن يا حوزوي بودن يک علم مي تواند باشد.
امروزه شماري از علوم در حوزه هاي علميه وجود دارد که به طور معمول اين علوم را با پسوند اسلامي ذکر مي کنند، مانند: فقه اسلامي، کلام اسلامي، فلسفه ي اسلامي، اخلاق اسلامي و ... اما سئوال اين است که آيا تنها اينها نمونه هايي از علوم اسلامي هستند؟ آيا امروزه علوم ديگري نمي تواند در کنار علوم قبلي به عنوان علم اسلامي يا حوزوي مطرح شود؟ اگر ادبيات عرب، علم اسلام يا حوزوي شمرده مي شود، چرا نبايد تايخ علوم اسلامي، متدولوژي علوم اسلامي و شاخه هاي تطبيقي علوم و علوم انساني و ... جزو علوم حوزوي به شمار آيد؟ براي روشن تر شدن بحث بايد سراغ ديدگاه هاي محققان و صاحب نظران حوزه برويم و ببينيم درباره ي شاخه هاي جديد معرفتي و حضور آن ها در حوزه ي علوم اسلامي چه مباحثي مطرح کرده اند؟
2. شاخه هاي جديد معرفتي در حوزه ي علميه
بزرگان و آيات عظام
2. علامه طباطبائي. وي بنيانگذار و مبدع تفسير قرآن به قرآن در عالم تشيع است که جديدترين و روش مندترين شکل تفسير قرآن است. ايشان در تفسير الميزان با انتقاد از روش ها و گرايش هاي ناقص ديگر، اين روش را مورد تأکيد قرار مي دهد و منبع اصلي تفسير را خود قرآن معرفي مي کند. (5) همچنين از جمله مباحث جديدي که وي کرده است، مطالب مربوط به فلسفه ي تطبيقي است که درباره ي معرفت شناسي اسلامي و بحث هاي مختلف فلسفه ي دين و فلسفه ي اخلاق و فلسفه ي اجتماع، بخشي در تفسير الميزان و بخشي در اصول فلسفه و روش رئاليسم (6) و آثار ديگر ايشان، مطرح شده است.
3. شهيد مطهري. وي با توجه به نيازهايي که در جامعه ي خواص و عوام مي ديد، مباحث مختلفي را مطرح کرد و دريچه هاي جديدي را گشود. ايشان مباحث تطبيقي فلسفه را کامل تر نمود و در زمينه هاي الهيات (7) و فلسفه ي اخلاق، فلسفه ي تاريخ، فلسفه ي زندگي و فلسفه ي خلقت و شناخت شناسي (معرفت شناسي) و ... . مباحث نظام سازي فقه و معارف اسلامي، مانند نظام اقتصادي اسلام و تعليم و تربيت در اسلام (8) و ... و موارد مختلف ديگر شروع به تألف کتاب و تدريس و سخنراني در جلسه هاي خصوصي و عمومي کرد.
4. سيد محمدباقر صدر. شهيد صدر از جمله کساني بود که در عين حضور تخصصي در مباحث سنتي و کلاسيک، فعاليت هاي جديدي را آغاز کرد و ايده هاي تازه اي را براي جامعه ي مخاطب خود در حوزه مطرح کرد. از جمله ي اين کارها و تلاش ها، طرح نظام سازي معارف اسلامي و برابرسازي آن با رشته هاي همانند در سطح دنيا (غرب) بود، مانند اقتصادنا و فلسفتنا که افزون بر شرح و بيان نظام اقتصادي و فلسفي اسلامي، مکتب هاي ديگر اقتصادي و فلسفي را نقد و تحليل کرد؟
همچنين نوآوري ايشان در اصول فقه که در المعالم الجديدة و حلقات الاصول مطرح شده است، نگاهي نوين به دانش اصول و از زاويه اي متفاوت است. بويژه که ايشان در المعالم الجديدة، بيش تر به فلسفه و تاريخ علم اصول پرداخته است. (9) در تفسير قرإن نيز شهيد صدر روشي نوين با عنوان «روش استنطاقي» مطرح کرده است (10) که شاخه اي متکامل و به روز شده از تفسير موضوعي است و روشي براي ديالوگ مثبت و صحيح با قرآن و سنت و برابرسازي آن با مدرنيته و موضوعات امروزين است.
5. آيت الله جوادي آملي. وي در ادامه ي کار بزرگ علامه طباطبائي، تفسير قرآن به قرآن را در شکلي کامل تر و با روش مندي بيش تر مطرح مي کند. (11)
همچنين در باب تفسير موضوعي قرآن کريم که حوزه اي جديد در مباحث تفسيري است، ايشان تا به کنون کامل ترين و عميق ترين کار را انجام داده است. در مباحث فقهي نيز، توجه ايشان بيش تر به فقه حکومتي است. (12)
همچنين توجه خاصي به مباحث فلسفي و کلامي اسلامي و مباحث تطبيقي دارد و درباره ي مسائل مختلف فلسفه ي دين، معرفت شناسي و ... مباحث جامعي مطرح کرده است. عرفان نظري و شرح و تنقيح مباني و مسائل آن نيز، از جمله مسائل مورد توجه ايشان است. همچنين به مباحث فلسفه ي عرفان و فلسفه در مقدمات مباحث عرفاني و فلسفي پرداخته است. (13)
6. آيت الله جعفر سبحاني هم در طرح مباحث جديد، در زمره ي پيشگامان است. نخستين تفسير موضوعي در عالم تشيع توسط ايشان نوشته شده است. (14) ايشان نيز با تلاش هاي پيگير علمي مباحث مربوط به فلسفه ي تطبيقي، تاريخ اسلام و ملل و نحل را مورد بررسي قرار داده است. و در مباحث کلامي و بررسي کامل تر آن ها تلاش بيش تري از خود بروز داده و مباحث جديد کلامي (کلام جديد) را مورد بررسي قرار داده و گامي ديگر در آن برداشته است. مسائل مربوط به فلسفه ي دين، فلسفه ي فقه، هرمنوتيک و ... و انواع مسائل جديد ديگر در آثار ايشان يافت مي شود.
7. علامه محمدتقي جعفري. وي با تلاش هاي پي گير در ساحَتِ نهج البلاغه و شرح آن، گام هاي مهمي در فقه الحديث برداشت (15) و با مباحث مختلف فلسفه ي تطبيقي و نقد فلسفه ي غرب، افق تازه اي در اين باب گشود. و در باب هنر و فلسفه ي هنر و مباحث زيبايي شناختي کارهاي مهمي انجام داده. (16) در باب دين شناسي و مباحث فلسفه ي دين نيز مباحث کارگشا و جامعي را مطرح
کرد. در باب فلسفه و هدف زندگي و مباحث انسان شناختي نيز کارهاي ارزنده اي از خود بر جاي گذاشته است.
8. علامه عسکري در طرح مباحث نو در حوزه سهم بسزايي داشت. مهم ترين کارها و تلاش هاي علامه عسکري در عرصه ي نوآوري، در حوزه ي کلام نقلي و حديث تطبيقي است. کلام نقلي که شاخه اي مهم در علم کلام است و از زاويه اي ديگر مباحث کلامي را مورد بررسي قرار مي دهد، بعد از ظهور کلام فلسفي خواجه نصيرالدين طوسي، از رونق افتاد و علامه عسکري به گونه ي شايسته اي اين شاخه را زنده کرد و نوآوري هايي در آن انجام داد. مباحث تطبيقي مربوط به احاديث شيعه و سني از جمله مسائل جديدي است که ايشان به خوبي در آن غور کرده است. (17)
9. آيت الله مصباح يزدي از پيشگامان تحول علمي در حوزه ي بعد از انقلاب اسلامي به شمار مي رود. مجموعه کارهاي جديد که ايشان انجام داده، بسيار مهم است. مباحث مربوط به معارف قرآن، که در نوع خود کاري جديد است و شکلي از تفسير موضوعي به شمار مي رود، براي حوزه و طلاب بسيار مفيد و راه گشاست. مباحث تطبيقي در فلسفه، تلاش ديگري است که در آثار گوناگون ايشان ديده مي شود. تحول نظام مند فلسفه ي اسلامي که علامه طباطبايي شروع کرده بود، ايشان کامل تر کرده و از فلسفه ي فلسفه و معرفت شناسي، قبل از مباحث الهيات عام سخن به ميان آورده است. (18) و نيز ايشان مباحث مربوط به نظام هاي فقهي را در زمينه هاي: سياسي، حقوقي، تربيتي، اخلاقي و ... به صورتي کامل تر مورد بحث و بررسي قرار داده است. از جمله کارهاي جديد و بسيار زيبايي که توسط ايشان، يا زير نظر ايشان انجام گرفته و مي گيرد مباحث مربوط به انديشه هاي بنيادين اسلامي درباره ي جهان، انسان، سياست، تاريخ، اخلاق، حقوق و ... است که همان فلسفه ي سياست و فلسفه ي حقوق و فلسفه ي اخلاق و ... است.
10. آيت الله معرفت نيز در مباحث مختلف قرآني پس از علامه طباطبايي، در صدر دانشمندان معاصر حوزوي بود. گرچه مباحث تفسيري به صورت رسمي در حوزه هاي علميه مورد توجه نبوده، لکن توجهي که عالمان ياد شده به اين دانش داشته اند باعث مي شده است چراغ مباحث تفسيري در حوزه خاموش نشود؛ اما پيش از قرن اخير، در حوزه ي علوم قرآن، که مجموعه اي از مباحث در باب قرآن کريم به نگاهي جامع و ترکيب يافته از معارف قرآني و حديثي و کلامي و روش شناختي است، در حوزه هاي علميه ي شيعه کاري اساسي صورت نگرفته بود. علامه طباطبائي و پس از ايشان آيت الله معرفت که به گونه ي همه سويه و مستقل، به اين مباحث توجه نمودند و نتيجه ي سال ها تلاش آنان، مجموعه هاي ارزش مندي شد که امروزه مرجع قرآن پژوهان در اين مباحث است و در خور و شايستگي رقابت با کارهاي چندين صد ساله ي اهل سنت را داراست. مباحث گسترده در علوم قرآن، از جمله کارهاي جديد و ضروري است که ايشان به خوبي از عهده ي آن بر آمده و بزرگ ترين مجموعه ي علوم قرآن را تاليف نموده است. (19) همچنين ايشان درباره ي روش شناسي توصيفي تفسير و تاريخ تفسير کارهاي ارزنده اي انجام داده است. (20)
پي نوشت ها :
1. برنامه ريزي درسي براي تدريس و يادگيري بهتر، جي گالن سيلور و ديگران، ترجمه ي غلامرضا خوي نژاد/ 190.
2. شناخت روش علوم يا فلسفه ي علمي، فيليسين شاله، ترجمه ي يحيي مهدوي / 58.
3. آشنايي با علوم اسلامي، منطق - فلسفه، شهيد مرتضي مطهري / 16-18.
4. کتاب الطهاره - الخلل في الصلاة - کتاب المکاسب - کتاب البيع و ... امام خميني.
5. الميزان، ج 1/ 2-10.
6. اصول فلسفه و روش رئاليسم، علامه طباطبايي/ 3-139.
7. شرح مبسوط منظومه، علامه شهيد مطهري.
8. همه ي مباحث فوق در قالب هاي جداگانه و در مجموعه آثار ايشان تحت همين عناوين آمده است.
9. المعالم الجديدة الاصول، شهيد محمدباقر صدر، نيمه ي اول کتاب.
10. سنت هاي تاريخ در قرآن، شهيد محمدباقر صدر، مقدمه ي کتاب.
11. تسنيم، عبدالله جوادي آملي، ج 1، از اول تا شروع سوره ي حمد.
12. ولايت فقيه، ولايت فقاهت و عدالت، عبدالله جوادي آملي.
13. رحيق مختوم و تحرير تمهيد القواعد، عبدالله جوادي آملي.
14. منشور جاويد، جعفر سبحاني.
15. شرح نهج البلاغه، محمدتقي جعفري.
16. هنر و زيبايي در اسلام، محمدتقي جعفري.
17. معالم المدرستين، مرتضي عسکري.
18. آموزش فلسفه، محمدتقي مصباح يزدي.
19. ر. ک: التمهيد في علوم القرآن، محمدهادي معرفت.
20. التفسر و المفسرون، محمدهادي معرفت.
ادامه دارد ....
ae