حکومت جهاني واحد (2)

عوامل و عناصر ذيل، از جمله دست آويزهاي غرب سلطه جو براي حفظ و ثبات سلطه برجهان به شمار مي روند : 1.انقياد و سلطه پذيري دولت ها و حکومت هاي کوچک ترو ضعيف تر؛
يکشنبه، 10 بهمن 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حکومت جهاني واحد (2)

حکومت جهاني واحد (2)
حکومت جهاني واحد (2)


 

نويسنده :دکتر سيد احمد رهنمايي




 

رويارويي جهان بيني سکولار با جهان بيني الهي
 

عوامل دست آويز غرب در سلطه بر جهان
 

عوامل و عناصر ذيل، از جمله دست آويزهاي غرب سلطه جو براي حفظ و ثبات سلطه برجهان به شمار مي روند :
1.انقياد و سلطه پذيري دولت ها و حکومت هاي کوچک ترو ضعيف تر؛
2.غفلت و بي خبري جوامع بشري؛
3.بازبودن فضاي سلطه به دنبال فروپاشي شوروي سابق؛
4.حضور فعال مهره ها و ستون پنجم در جوامع ديگر؛
5.سرسپردگي بسياري از سران کشورها دربرابر غرب؛
6.برخورداري غرب از قدرت سلطه ظاهري؛
7.بهره مندي غرب از وضعيت سياسي، نظامي و اقتصادي به ظاهر قوي تر.
غرب سلطه گر در جهت انديشه سلطه بر جهان، با اميدها و بيم هاي ذيل مواجه است :
نخست، تئوري نظم نوين جهاني؛ خوابي خوش با تعابير وارونه
دوم، چهار نظريه مورد توجه اردوگاه غرب در زمينه حکومت جهاني واحد :
ـ نرم افزارها و تدارکات آفت زده؛
ـ هنر هفتم در خدمت نظم نوين جهاني براي مصادره واژگان ديني و فرهنگ مهدويت؛ تلاش بي حاصل؛
ـ امريکا قبله ي آمال بشر؛ خوشي و سرمستي ناپايدار؛
ـ ليبرال -دموکراسي؛ آزادي هاي دموکراتيزه و تکثرهاي ليبراليزه : پراکندگي و از هم بريدگي .
سوم، بيداري جهاني؛ پادزهر القائات غرب :انسجام بهتر از پراکندگي، توحيد بهتر از چند گرايي :
ـ سقوط ليبراليسم؛ برافتادن تشتت اوهام اردوگاه الحاد ازشيب تند بيداري جهاني؛
-آشفتگي غرب؛ نتيجه اصرار بر نظم نوين جهاني و احساس برتري جويي؛
ـ شکست اردوگاه سياسي -فرهنگي غرب؛بي اعتباري جهاني غرب؛
ـ فرجام نيکوي جوامع غربي در گرو ايمان به خداوند و پذيرش ولايت الهي .
با اشاره به عوامل دست آويز غرب براي سلطه بر جهان و چالش هاي پيش روي اغراض جهاني غرب، نوبت به بيان نارسايي ها کمبودهايي مي رسد که ممکن است مسلمانان را در مواجهه با نگرش غرب به آخرالزمان وانديشه نجات انسان، به انفعال بکشاند . بديهي است ما مسلمانان، تا اين نارسايي ها و کمبودها را مرتفع نسازيم، نخواهيم توانست در برابر اردوگاه غرب صف آرايي کنيم و به تبيين و ترويج انديشه هاي ناب مهدويت بپردازيم . از اين رو، لازم است کمبودها و نارسايي هاي خود را در رويارويي با نسخه غربي آخرالزمان يعني ليبرال -دموکراسي، بازشناسي و بازيابي کنيم و براي رفع و جبران اين کمبودها، تلاش کافي و لازم را به عمل آوريم .

کمبودهاي ما در رويارويي با روايت هاي غربي از آخرالزمان و نظريه نجات انسان
 

1.مجهزبودن به زبان مفاهمه ي جهاني
به رغم کليه مطالعات و پژوهش هايي که در جهت تبيين و احياناً ترويج نگرش مهدويت در جهان اسلام به ويژه در نزد ما شيعيان صورت پذيرفته است، هنوز نتوانسته ايم با اين همه طول و تفصيل، زبان مفاهمه جهاني را در تصاحب واقتدار خويش و در خدمت ترويج و تبيين انديشه هاي ناب مهدويت به کار گيريم.
به رغم ناداري غرب و برخورداري ما، غرب بهتر از ما توانسته است حروف، علايم، واژگان و جملات را در جهت ترويج و تزريق انديشه هاي انحرافي خود به کار گيرد. ما با اين همه ميراث گران بها، کي و کجا توانسته ايم به قالب مناسبي براي مفاهمه جهاني دست يابيم تا در آن قالب ويژه، ذهنيت جهاني را متوجه دارايي هاي گران بهاي الهي دين اسلام از جمله مهدويت گردانيم؟
تعالي و پيشرفتي که تاکنون نصيب اسلام و تشيع گرديده، ازصفا و پاکي خود اسلام ناب سرچشمه مي گيرد، و گرنه تلاش هاي ما به حدي نبوده که تکاپوي نياز جوامع به آگاهي يافتن ازاسلام ناب را در مقياس جهاني بنمايد .
اساس و خميرمايه ي ارتباطات انساني، برخورداري از زبان مشترک قابل فهم همگاني است. اين زبان قطعاً فراتر از زبان گويش و گفتار است. اين زبان ابزاري از سنخ هم گرايي و هم انديشي به شمار مي آيد؛ زبان دل، گرايش و انديشه است . هر گروه و سازمان و نظامي که اين زبان را تصاحب کند، به اندازه ي وسعت قلمرو خود، برجوامع انساني اشراف و نظارت خواهد داشت .
مگرنفرموده اند هر پيامبري را به زبان قومش فرستاده ايم؟ پيامبراسلام که تعلق خاطري به قوم و مليت خاصي نداشتند، بلکه جهاني بوده اند . پس لابد به زبان قابل فهم ودرک جهاني مبعوث گرديده اند . ما پيروان آن مقام عظيم الشأن، تا چه اندازه در ابلاغ آيين آن حضرت و هدايت انسان ها از طريق به کارگيري زبان مزبور موفق بوده ايم؟ بايد در رجعت خود به ساحت مقدس آن جناب، بيشتر بکوشيم و زمينه هدايت انسان ها به سوي آن رحمت واسعه الهي را بيشتر فراهم سازيم و ابزار لازم را براي تحقق اين مهم بيشتر به دست آوريم .
2.غلبه عواطف پاک مذهبي بر وظيفه شناسي واقع نگر
گروهي از نويسندگان حوزه ي مهدويت، در ترسيم و به تصوير کشاندن انديشه مهدويت، بيشترتحت تأثير انگيزش هاي پاک مذهبي و اعتقادي، به نگارش درباره مهدويت پرداخته اند . از طرفي، بسياري از مراکز و مؤسسات ديني در عرض يک ديگر، به پشتوانه منابع مالي برجسته اي چون سهم امام و موقوفات و صدقات جاريه، بر پا مي گردند که در نوع خود مهم و حياتي است، اما هدايت هاي روشن گرانه درباره حقيقت و فلسفه ي مهدويت به ندرت صورت مي پذيرد .
در ايام ويژه، بسياري از مجالس ذکر و دعا و مدح و توسل، مي توانند از هم سويي و هم گرايي ويژه اي برخوردار باشند تا بتوان با توجه به اين هم سويي و هم گرايي، زمينه هم انديشي افراد و گروه هاي ويژه را فراهم ساخت و براي بهره برداري بيشتر و کامل تر از اين مجالس، تدابير لازم را به عمل آورد .
در تهيه و نشرکتاب نامه و آثار مربوط به اهل بيت عليهم السلام نيز، همين روش حاکم است. در نگارش مربوط به حضرت مهدي( عج)نيز علي رغم وجود عناصر و زمينه هاي کافي براي هم گرايي هاي لازم، ديده مي شود که نگارندگان، هم سو و هم آهنگ با يکديگر نمي نگارند. به نظر مي رسد، ارادت عاطفي و پاک و خالصانه را بايد پشتوانه روحيه وظيفه گرايي هوش مندانه ساخت و به نگارش، ترسيم و تحليل حقيقتي پرداخت که گم شده جامعه جهاني در همه اعصار، به ويژه در عصر جديد است .
3.تأکيد بر روي کرد گزارش و توصيف
به جز روي کردي که در سال هاي گذشته به صورت موردي از جانب برخي مؤسسات مهدوي و مهدي شناسي اتخاذ گرديده، گام هاي مؤثر ديگري در اين زمينه برداشته نشده است. روي کرد گزارش و توصيف، بيشتر براي باورمندان، مهم ومفيد است، اما براي کساني که ايمان و اعتقادي به مهدويت ندارند، نمي تواند موجب بينش افزايي باشد
به رغم گوناگوني شيوه ها و فنون ترسيم انديشه مهدويت و دخالت دادن ابزار گوناگون نوشتاري، ديداري، شنيداري و ترسيمي در اين زمينه، هنوز نمي توان به بهره داري کامل و کافي از اين شيوه ها و فنون اطمينان يافت .
متأسفانه ديگر انديشه هاي ناب شيعي نيز دست خوش نارسايي روي کرد و روش هستند. انديشه هايي چون ولايت فقيه و حکومت ديني، از اين جريان مستثنا نيست. چرا تاکنون مباحث فراوان ارائه شده در مورد نظريه ناب ولايت فقيه، نتوانسته است هم چون نظريه هاي مربوط به دموکراسي و ليبراليسم درميان مباحث و تئوري هاي سياسي مطرح در آکادمي ها و دانشکده هاي علوم سياسي، جاي گاه ويژه اي را به خود اختصاص دهد؟اين همه که حتي در دانشگاه هاي اسلامي و در ميان مسلمانان از دموکراسي و ليبراليسم به منزله مؤلفه هاي نظام هاي سياسي غرب و وابستگان به اردوگاه الحادي آن سخن گفته مي شود، از نظام مبتني برولايت فقيه کمتر سخن به ميان مي آيد. بسياري به اشتباه، نظام ولايت فقيه را فقط در حاکميت روحانيت بر مصالح سياسي و اجتماعي و مدني ترسيم مي کنند و از ويژگي هاي آن اطلاع چنداني ندارند، تا چه رسد به اين که بخواهند امتيازاين نظام را بر ديگر نظام هاي سياسي به اثبات برسانند. در مورد مهدويت، وضعيت از اين هم رقت بارتر است .
تکرار کليشه هايي خاص از مباحث ديني واعتقادي در سطوح مختلف تحصيلي، از دبستان تا دانشگاه و ارايه اين مباحث به زبان ها و شيوه هاي گوناگون، براي تئوريزه کردن انديشه مهدويت و فرهنگ سازي آن کافي نيست؛ درحالي که اگر غرب برانديشه ليبرال -دموکراسي تأکيد مي ورزد، از همان ابتدا کوشيده تا ليبراليسم و دموکراسي را در مقياس جهاني، از هر سوي و درهر زمينه اي جاي سازي کند و به نوعي به جهان بقبولاند و بر جوامع گوناگون بشري تحمل کند .
4.فقرتحليل و فراتحليل انديشه ي ظهور منجي
منطق تحليل و فراتحليل (meta-analysis)، (تحليل تحليل ها )در کنار نقل و توصيف پديده ها، تأثير شگرفي در ذهنيت و شناخت مخاطب بر جاي مي گذارد که به اين سادگي ها زايل شدني يا تغيير يافتني نيست .
مهدويت نگاران شيعه، در نقل و توصيف روي دادهاي جهان تشيع، کمتر دچار فقر ادبيات نقل و توصيف هستند. چنان چه کساني بخواهند نکته اي در مورد روي دادهاي مزبور بدانند و براي ديگران نقل و بيان کنند، اين امر به سادگي و با مراجعه به متون سرشار ازفرهنگ و آموزه هاي ديني و مذهبي و مملو از شعاير شيعي - مهدوي ميسر است. با اين حال، متأسفانه در تدارک عرصه ي جهاني ، براي تبيين و ترويج مهدويت هنوز گام هاي جدي و اساسي برنداشته ايم. در بسياري از موارد ، تاريخ مکرر در مکرر بيان مي شود و ارادت مندان به ساحت مقدس پيامبر اعظم (ص) واهل بيت(ع) به اظهار ارادت ديرينه مي پردازند و هر سال مراتب ارادت و اخلاص خود را بهتر از سال هاي قبل ابراز مي دارند. اما حتي اگر از قشرهاي تحصيل کرده و فرهيخته ي شيعه، خواهان تحليلي گويا و رسا از وقايع تاريخي جهان تشيع باشند، به کمتر تحليلي بر مي خوريم که بتوان بر اساس آن، به بازنگري و بازسازي پديده هاي تاريخي پرداخت و عرصه را براي بهره برداري بهتر از روي دادها و عبرت آموزي بيشتر از آنها فراهم ساخت. با رجوع به کتاب هايي که مدعي ارايه ي مطالعات تحليل گرايانه ي سيره ي پيامبر (ص) و اهل بيت (ع) هستند، صدق اين اظهارات روشن مي گردد.
5. معيارهاي ناهم آهنگ
تعيين معيار يگانه و يا معيارهاي هم سو و هم گرا، از مهم ترين رموز راه بردي در موفقيت طرح هر انديشه ي ناب به شمار مي آيد. به رغم جهت يگانه اي که معارف قرآني و تعاليم الهي معصومان (ع) در نظر گرفته اند، برخي از باورمندان در مقام فکر و عمل ، بر پايه ي معيارهاي چندگانه و ناهم آهنگ و ناهم گرا مي انديشند و رفتار مي کنند. ذکر يک نمونه از اين ناهم گوني و ناهم گرايي ، مي تواند در تبيين مطالب راه گشا باشد. به جوان مسلماني بنگريد که به نماز و احکام دين پاي بند است. در عين حال در جاهايي چون مجالس عقد و عروسي ، بساط آواز و رقص و غيره راه مي اندازد. به جلسه ي عقدي دعوت شدم؛ تا نشستم ، برنامه ي ترانه و رقص و آواز با پخش بلند آغاز شد. از روي اعتراض ، جلسه را همراه تعدادي از دوستان ترک کرديم . بعداً با ما برخورد شد که اگر آواز و ترانه خواني و رقص فلاني را ديديد ، مي خواستيد بمانيد و وضو و نماز اول وقت او را هم ببينيد!؟
دو گانگي و يا چندگانگي معيارهاي انديشه و رفتار افراد به ويژه جوانان را به جانب فکري و تذبذب رفتاري سوق مي دهد، به گونه اي که احياناً مرتکب رفتارهايي مي شوند که کمترين تناسب و سنخيتي با انديشه هاي ايماني آنان ندارد؛ در حالي که براي چنين رفتارهاي ناهم سو، ارزش و اهميت قايلند و انجام دادن آن را لازم مي شمارند . در سطوح ديگر ، معيارهاي ناهم گون و ناهم آهنگ، موجب مي شود تا بعضاً به ترويج و تبيين انديشه هايي بپردازند که خود هيچ بهره اي از آن نبرده اند.
مسئولان بعضاً در خطبه ها ، سخن راني ها و نوشته هاي خود، به ترويج و تبيين عدالت اجتماعي مي پردازند، اما خود هيچ بو و بهره اي ازعدالت نبرده اند! ما خود از امام زمان(ص) دم مي زنيم و براي تعجيل در ظهورايشان دعا مي کنيم، اما...!!!
بي شک اساس نقص و کمبودي ندارد، هر چه هست، در اثر حاکميت معيارهاي چندگانه ي ناهم گرا بر ساحت انديشه و عمل ما مسلمانان است. بعضاً اسلامي مي خواهيم که ار در مداهنه و تسامح با ما در آيد و کاري به کار ما نداشته باشد تا کاري به کار او نداشته باشيم . اين آفت چندگانگي و چندگونگي معيارها ، مانع از تثبيت انديشه هاي ناب و سرايت آن به جوامع ديگر مي گردد؛ چون اگر هر کس در ترسيم پديده ي ظهور امام زمان(عج) بخواهد معيارهاي دل بخواه و احياناً نفساني خود را دخالت دهد، حق و باطل با يک ديگر هم پوشي خواهند يافت و آشفتگي خاطر پديد خواهد آمد. در اين صورت، به جاي پيش رفت حاصل از هم انديشي و هم گرايي ، بايد کندي و ايستايي ناشي از پراکندگي را شاهد بود.
6. افراط درآينده نگري
احاله به آينده اي نامعلوم، به جاي زمينه سازي براي آينده اي روشن، مشکل جدي بسياري از نوشته هاست. اکثر قريب به اتفاق نوشته ها و سخنان، با تمرکز بر آينده به عنوان قبله ي آمال و آرزوهاي بشري ، ذهنيت انسان را متوجه آينده اي سرشار از برکات ، آسايش و عدالت ورزي ها مي سازند که در عين حال، نامشخص و نامعلوم است و به گذشته و حال ، چندان ارتباطي نمي يابد، جز به همين اندازه که بايد در انتظار زماني به سر برد که وضعيت جوامع بشري ، درست نقطه مقابل چيزي باشد که اکنون مشاهده مي شود.
درست است که آينده، ظرف تحقق آمال مهدويت است، اما چنان چه اين آينده نگري از گذشته و حال پشتوانه اي برنگيرد، انسان ها فقط مي بايد به اميد زنده باشند و بس؛ اميد به آينده اي روشن و بهتر از امروزو ديروز ؛ آينده اي که نشاني از آن در زمان حال و گذشته مشهود نيست.
آينده نگري محض، ذهن انسان را تا حدودي از واقعيات جدا مي سازد و اسير آرزوهاي احياناً طولاني و دراز مي گرداند، بدون اين که تحولي در ذهن و رفتار انسان پديد آورد.
آينده نگري محض در نوع مثبت خود، حتي ممکن است ناخوش آيندي افراط گونه ي انسان را نسبت به گذشته و حال خود به دنبال داشته باشد. وقتي شخصي از زندگاني حال و گذشته اش اظهار نارضايتي کند، به سختي مي تواند به آن چه هنوز نيامده است، دل ببندد... . پس چه بايد کرد؟

راه بردها و راه کارها
 

درباره تحقق نظام جهاني به يکي از اين سه فرضيه مي توان اشاره کرد:
الف) حاکميت جهاني با تصاحب قدرت و زور گويي و زور مداري ابر قدرت حاکم؛
ب)حاکميت جهاني پيرو ميل و اراده ي طبيعي افراد و براساس خواست و علاقه و استعداد انساني آنان؛
ج)حاکميت جهاني بر اساس بينش توحيدي اسلام، متکي براراده و منويان الهي و مبتني بر اميال و آرزوهاي فطري و طبيعي انسان ها.

مدل غربي از حکومت جهاني و چالش هاي پيش رو
 

غرب از ميان اين فرضيه ها ، فرضيه ي نخست را درميدان عمل و سياست آزمايش کرده است. اردوگاه غربي از ديرباز در نقطه ي رويارويي با اسلام و مسلمانان، همواره در صدد حفظ و ثبات سلطه ي خود بر جهان بوده است. فتنه گران غربي هميشه کوشيده اند جوامع اسلامي را به بهانه هاي واهي و بي اساس، درگير يک ديگرکنند تا بتوانند مرزهاي جهان و جوامع اسلامي را خونين معرفي نمايند. چنان چه غرب احياناً در طول سده هاي اخير بر مسلمانان سلطه يافته ، اين سلطه از راه اعمال فشار و زور و تهديد بوده است ، و گرنه مسلمانان هرگز به دل خواه، تسليم خواسته هاي زياده طلبانه ي غرب نشده اند. اساساً روح اسلام، تنها تسليم در برابر فرمان و خواست خداوند است و قوياً با پذيرش سلطه ي بيگانگان مغايرت دارد. با وجود اين ، هرچه باشد غرب در رويارويي با ديگران و در جهت حاکميت بر انسان و جهان ، تاکنون زبان زور، تهاجم، شبيخون و لشکرکشي داشته است. اين تهاجم در موارد فراوان ، به صورت نظامي و در مواردي به شکل تهاجم، شبيخون و يا به اصطلاح ناتوي فرهنگي بوده است. تهاجم از نوع اخير ، به تسخير فراگير سنگرها و عرصه هاي فرهنگي جهان توسط اردوگاه فرهنگي غرب انجاميده و آثار ناگواري را براي جوامع بشري به ويژه جوامع اسلامي در پي داشته است. نتيجه ي همه ي اين تهاجم ها را بايد تثبيت و حفظ سلطه ي غرب بر جهان دانست.
آيا مي توان حضور همه جانبه فرهنگي، صنعتي و احياناً نظامي -سياسي غرب در جهان را زمينه ساز تشکيل حکومت جهاني واحد توسط غرب دانست ؟آيا اردوگاه غرب، در مسير ايجاد و استقرار حاکميت سياسي و تحقق آرزوها و آرمان هاي جهاني خود، مي تواند به موج هم گرايي فرهنگي خوش بين و اميدوار باشد که بخش عظيمي از جهان با غرب پيدا کرده است؟غرب در خيال واهي خود، چنين مي انديشده و تلاش دارد جهان را متقاعد سازد که سلطه اقتصادي و صنعتي غرب، سرانجام به سلطه فرهنگي و سپس، به سلطه سياسي غرب مي انجامد. تلاش هايي از اين دست را بايد زمينه سازي غرب براي سلطه و حکومت جهاني واحد برشمرد . چنين انديشه اي ممکن است عامل حيات و ثبات سياسي و فرهنگي غرب محسوب شود. ناآگاهي و زودباوري جوامع جهان سوم، زمينه ساز و پشتوانه بهره برداري غرب از چنين عامل حياتي است. باور جوامع مزبور به اين که غرب واقعاً آن چنان که مي نمايد، هست و آن چنان که تظاهر مي کند، سزاوار حاکميت برجهان است، ثبات سياسي و فرهنگي غرب را تا حدودي تضمين مي کند. در واقع، تظاهر غربي ها به اين معنا و القاي دکترين خود به جوامع ضعيف تر، بيش از ميزان واقعي اعتماد به نفس خود غربي هاست. غربي ها و هواداران آنان، در جهت تحقق خواسته هاي سلطه جويانه خود، تلاش هاي مرموزانه و فراگيري را به کار بسته اند تا سلطه خويش را برجهان استحکام بخشند .
برخي از جوامع زير سلطه، بر اين باورند که حاکميت جهاني غرب بر جهان؛ امري حتمي خواهد بود. در ايجاد اين باور، بيشتر وسايل ارتباط جمعي ونظريه پردازان رشته هاي جامعه شناسي، روان شناسي، علوم سياسي و علوم تربيتي، برآنند تا ابتدا خود باوري غربي را در تمام سطوح جوامع بکشانند. ترويج انديشه هاي سکولاريستي و ليبراليستي در همه ساحت ها، زمينه سازي براي تحقق آرمان هاي غرب را نشان مي دهد. تحريکات و تحرکات غرب، به ويژه در دهه هاي اخير، براي تأمين خواست سلطه طلبي غرب بوده است . خوي سلطه طلبانه غرب، ايجاب مي کرده که همه تجهيزات و امکانات انساني، طبيعي ، مادي و ماشيني را در دامنه وسيع علوم انساني و تجربي به کار گمارد تا دايره سلطه خود را گسترده تر و سرانجام بر کل جهان حاکم شود .
آيا غرب با اين ترفندهاي سياسي-فرهنگي، مي تواند حکومت جهاني را براي خود تضمين کند؟حقيقت اين است که غرب در مسيراستقرار و استحکام حاکميت جهاني و سلطه جويانه خويش، با موانع بي شماري رو به رو خواهد شد. بيداري ملت ها، به ويژه ملت هايي که در رويارويي با غرب به احساس حقارت ناخواسته اي مبتلا شده اند و خود و فرهنگ و ارزش هاي خود را در حال متلاشي شدن و نابودي مي بينند، ممکن است دکترين سلطه غرب برجهان را به مخاطره اندازد و اميد غرب را در اين زمينه برباد بدهد. در واقع خود آگاهي غرب، به ويژه امريکا از ناتواني خويش در اداره و تدبيرحوزه حاکميت جهاني دچار تزلزل کرده است . شواهد زنده از درون و بيرون نظام غرب، ازناتواني غرب در اداره جهان حکايت دارد. بالاتر از همه، آنچنان که رابرت جي رينگر، نوام چامسکي و ديگر نويسندگان امريکايي اظهار داشته اند، دنيا به زودي فروپاشي تمدن و حاکميت غرب را شاهد خواهد بود.(1)فروپاشي غرب، وهم و خيال پردازي نيست، بلکه براساس شواهد، دير يا زود به حقيقت خواهد انجاميد . بنابراين، صرف برخورداري غرب از سلطه اقتصادي، سياسي و يا فرهنگي را هرگز نبايد به معناي دست يابي غرب به معيارهاي کافي و لازم براي تحقق بخشيدن به حاکميت جهاني تلقي کرد .
آنچه امروزه اردوگاه غرب براي کنترل نظم جهاني در نظر مي گيرد، براساس معيار و فرضيه نخست است. اين اردوگاه تنها با قدرت باوري و تجاوزگري، در صدد است دنيا را تصاحب کند و به دليل جهان بيني ماترياليسي و ايدئولوژي مادي و موقعيتي که دارد، هيچ يک از شيوه هاي دوم و سوم را برنمي تابد. ايجاد سلطه زورمدارانه بر جهان و انسان، طبع ابرقدرت بودن و اقتضاي جهان گرايي غربي-امريکايي است . باالغاي خصوصيت از غرب جغرافيايي، امپراتوري شرق نيز در فرهنگ و الفباي ابرقدرتي، چنان چه موقعيت قدرت مندانه و زورمدارانه خود را مي توانست حفظ کند، براي ادامه سلطه خويش و گسترش آن، چاره اي جز فراهم آوردن زمينه هاي سلطه جهاني نمي يافت. البته تلاش هاي مستمر ابرقدرت شرق در اين مورد حاصلي نداشت .
طبيعي است هنگامي که اصل قدرت باوري بر سياست حاکم باشد، قدرت ابزاري براي گسترش و تداوم سلطه خواهد بود. قدرت باوري که اساس حاکميت در نظام غرب(امريکا)و قبل از آن است، طي دوران جنگ سرد و در دو نظام شرق و غرب، مورد توجه سياست گذاران دو ابر قدرت قرار گرفته بود. امروزه نيز همان نظريه در تک تازي هاي غرب، با لحن تندتر و آشکارتري دنبال مي شود. دکترين نظام تک قطبي در جهان، ابتدا در انديشه جامعه شناسي غرب وجهه تئوريک وعلمي به خود مي يابد، سپس کارگاه هاي اطلاع رساني و تبليغاتي غرب و سازمان جاسوسي سيا، به سرعت و در يک چرخش گيج کننده در جهت اهداف، مطامع و سياست هاي غرب، از آن سوءاستفاده مي کنند .
حاصل اين تلاش ها، تدارک مجموعه فرض ها و پيش فرض هايي است که تنها براساس معيارها و خواست هاي سياست پردازان غربي، تدوين و تنظيم مي شود وبر اثر تبليغات فراگير و حريت انگيز، شکل نظريه علمي و فني و صورت حقيقت به خود مي گيرد. حتي در پاره اي از موارد ، نقد اين فرضيه ها با واسطه هاي گوناگون ، به نوعي ارايه مي شود که در تقويت و اعتبار ارکان آن فرضيه ها در اذهان عمومي مردم دنيا اثر گذار باشد. در دهه هاي گذشته، فرضيه هايي نظير«نظم نوين جهاني »جرج بوش پدر، «پايان تاريخ»هگل و فرانسيس فوکوياما، «برترين ها»ي آلوين تافلر، «برخورد تمدن ها»ي ساموئل هانتينگتون، هم چنين طرح«خاور ميانه بزرگ»صهيونيسم بين الملل به رهبري جرج بوش پسر و نقد و بررسي آنها، با همين هدف و به همين صورت، برنامه ريزي شده است. اين افکار و انديشه ها، به طرز مرموزي کوشيده اند اذهان جهاني را از شنيدن دکترين نجات ساخته و پرداخته خود اشباع سازند و با تأکيد برنظريه ليبرال -دموکراسي، توجه جهاني را از دکترين مهدويت انصراف داده به نظام ليبرال -دموکراسي منعطف سازند. تبليغات آن چنان مؤثر مي افتد که کمتر کسي در آن ترديد مي کند و هر چه به او القا مي شود، حقيقت مي پندارد . نقش تبليغات از نوع غربي را در ترويج و نشر افکار و خواسته هاي غرب نمي توان از نظر دور داشت؛هم چنان که نبايد از اهميت بيدارگري مردم در رويارويي با تبليغات از نوغ غربي را در ترويج و نشر افکار و خواسته هاي غرب نمي توان از نظر دور داشت؛ هم چنان که نبايد از اهميت بيدارگري مردم در رويارويي با تبليغات غرب غافل ماند . وجه مشترک ديدگاه اي ساختگي غرب را بايد درترويج هاي و تقويت فرهنگ ليبرال -دموکراسي جست و جو کرد . غرب به رغم تجربه هاي تلخي که تاکنون براثر نفوذ امواج ليبراليسم و دموکراسي با آن روبه رو شده است. گو اين که بنا ندارد از تلاش براي تثبيت ارکان نظام ليبرال -دموکراسي دست بردارد .(2)

پي نوشت ها :
 

*دکتري فلسفه تعليم و تربيت از دانشگاه مک گيل کانادا،عضو هيئت علمي و معاون اطلاع رساني و امور بين الملل مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (رحمه).
1-ROBERT J. RINGER HOW TO COLLAPSE THE WESTERN CIVILIZATION.
2-«درانديشه حکومت جهاني واحد »،مجله معرفت،ش 94،ص10-14.
 

منبع :نشريه مشرق ، شماره 10.
ادامه دارد ....
ae



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.