تمرين قدرشناسي
ضربالمثل معروفي هست که ميگوييم تا چيزي را از دست ندهيم قدر آن را نميدانيم. شما چند بار مصداق اين ضرب المثل بودهايد؟ اگر همه ما به اين اصل اعتقاد داريم چرا براي از دست دادن موقعيتهايي که طي آن قدر لحظههاي روزمان را بدانيم و از تاسف آتي از دست دادن آن در امان بمانيم کاري نميکنيم، وقت انجام کار است و چه کاري ارزشمندتر از اين که قدر زندگي را بشناسيم.
تاکنون چند بار به علت اينکه ديگران انتظارات و تصورات ايدهآل ما را برآورده نساختهاند، در ياس و غضب فرو رفتهايم؟ به گذشته و دوران طفوليت خود نظر مياندازيم و به يافتن همه آن چيزهايي ميپردازيم که ميتوانستند براي ما انجام و يا به ما داده بشوند تا ما خوشبختتر ميشديم.
اگر ديد و بينش خويش از جهان را به يک تصور ذهني و رويايي محدود کنيم، زندگي در تمام قواعدش ما را نااميد و مايوس خواهد کرد. اما اگر افق ديد و بينش خود را بسط داده و به شناسايي و توجه آنچه که زندگي به ما عطا کرده است، بپردازيم، متوجه خواهيم شد که با دنيايي از درجات والاي عنايات و نعمات و حمايتهاي بينظير احاطه شدهايم. قدرشناسي مشروط و منوط به توجه، ديد و نگرش به درون خود است. بدون يک توجه واقعي نميتوان به وجود تعداد بيشماري از رخدادهاي تکراري که به نفع ما در جريان است، پي برد و آنها را ديد.
اينها همچنين کمتر از امراض جسماني گلهمند بوده و به هنگام وجود مشکلات شخصي به ياري يکديگر ميشتابند و بيشتر از ديگران حمايت احساسي و معنوي خودشان را از يکديگر ابراز ميکنند. همچنين بيشتر در کارهاي اجتماعي (و عامالمنفعه و خيريه بدون چشمداشت مالي) شرکت ميکنند. انسانهاي شکرگزار ارزش کمتري براي ماديات قايلاند. آنها ارزش خويش و ديگران را با داشتن و دارايي، مقام و موفقيت نميسنجند. آنان حسادت نميورزند و تقسيم و اشتراک براي آنها قابلقبولتر از ديگر انسانهايي است که با احساس قدرداني غريبهاند.
برخي عوامل قدرناشناسي و بي سپاسي عبارتاند از: بيتوجهي و تاخير در سپاسگزاري، فراموشي، تنبلي... و اينكه فرض را بر اين ميگذاريم که ديگران بايد بدانند که چقدر من قدردان و سپاسگزارم... گفتن اينكه اين حق من است... آنها فقط وظيفه خود را انجام ميدهند... اين کار زحمت زيادي نداشته است... يا اين شخص بعدها براي من مشکلاتي ايجاد کرده است.
آدميميتواند براي بسياري از چيزها متشکر و قدردان باشد. براي يک هديه، براي يک حرکت دوستانه، براي زيبايي طبيعت، براي سکوت بعد از سروصدا، براي بهدست آوردن دوباره سلامتي، براي نور خورشيد و خنده بچهها. هرچه که ما شکرگزارتر باشيم، دلايل بيشتري هم براي شکرگزاري خواهيم يافت.
بنابر تئوري انگيزه مازلو، روانشناس برجسته، هر کسي قادر به شناسايي و فهم نعمات و آسايشي که از آن برخوردار است، نيست. تنها انسانهاي خودساخته و آنان که تسليم خواستهها و نيازهاي ناچيز خود نميشوند، از اين توانايي عالي برخوردار هستند که مواهب اساسي و اوليه زندگي را همواره و خستگي ناپذير با احترام، خوشحالي، ابراز تعجب و تشکر و حتي شور و شعفي بياندازه قدردان باشند و ارج نهند.
بهطور مثال آنها بهعنوان يک روش آموزشي مناسب مدل چهار مرحلهاي زير را توصيه ميکنند: شناخت افکار قدرناشناس، فرموله کردن افکار قدرشناس، جانشين ساختن افکار قدرناشناسي با افکار قدرشناسانه و انتقال احساسات دروني به اعمال و رفتار. روش کاربرد دفتر خاطرات در مطالعات ذکر شده در رابطه با قدرشناسي ميتواند اين پروسه را پشتيباني کند.
فردي که در انتهاي يک روز به اين فکر کند که کجا و چه وقت وي با سرنوشت خود يا ديگر انسانها دعوا کرده است يا تجربههاي خوب آن روز را به ياد آورد با گذشت زمان خواهد توانست بخش مثبت زندگي خويش را آگاهانه تجربه کند.
منبع: http://www.salamat.com
تاکنون چند بار به علت اينکه ديگران انتظارات و تصورات ايدهآل ما را برآورده نساختهاند، در ياس و غضب فرو رفتهايم؟ به گذشته و دوران طفوليت خود نظر مياندازيم و به يافتن همه آن چيزهايي ميپردازيم که ميتوانستند براي ما انجام و يا به ما داده بشوند تا ما خوشبختتر ميشديم.
اگر ديد و بينش خويش از جهان را به يک تصور ذهني و رويايي محدود کنيم، زندگي در تمام قواعدش ما را نااميد و مايوس خواهد کرد. اما اگر افق ديد و بينش خود را بسط داده و به شناسايي و توجه آنچه که زندگي به ما عطا کرده است، بپردازيم، متوجه خواهيم شد که با دنيايي از درجات والاي عنايات و نعمات و حمايتهاي بينظير احاطه شدهايم. قدرشناسي مشروط و منوط به توجه، ديد و نگرش به درون خود است. بدون يک توجه واقعي نميتوان به وجود تعداد بيشماري از رخدادهاي تکراري که به نفع ما در جريان است، پي برد و آنها را ديد.
قدرشناسي و سلامت روان
اينها همچنين کمتر از امراض جسماني گلهمند بوده و به هنگام وجود مشکلات شخصي به ياري يکديگر ميشتابند و بيشتر از ديگران حمايت احساسي و معنوي خودشان را از يکديگر ابراز ميکنند. همچنين بيشتر در کارهاي اجتماعي (و عامالمنفعه و خيريه بدون چشمداشت مالي) شرکت ميکنند. انسانهاي شکرگزار ارزش کمتري براي ماديات قايلاند. آنها ارزش خويش و ديگران را با داشتن و دارايي، مقام و موفقيت نميسنجند. آنان حسادت نميورزند و تقسيم و اشتراک براي آنها قابلقبولتر از ديگر انسانهايي است که با احساس قدرداني غريبهاند.
پرورش قدرشناسي
برخي عوامل قدرناشناسي و بي سپاسي عبارتاند از: بيتوجهي و تاخير در سپاسگزاري، فراموشي، تنبلي... و اينكه فرض را بر اين ميگذاريم که ديگران بايد بدانند که چقدر من قدردان و سپاسگزارم... گفتن اينكه اين حق من است... آنها فقط وظيفه خود را انجام ميدهند... اين کار زحمت زيادي نداشته است... يا اين شخص بعدها براي من مشکلاتي ايجاد کرده است.
انتخاب با ماست
آدميميتواند براي بسياري از چيزها متشکر و قدردان باشد. براي يک هديه، براي يک حرکت دوستانه، براي زيبايي طبيعت، براي سکوت بعد از سروصدا، براي بهدست آوردن دوباره سلامتي، براي نور خورشيد و خنده بچهها. هرچه که ما شکرگزارتر باشيم، دلايل بيشتري هم براي شکرگزاري خواهيم يافت.
بنابر تئوري انگيزه مازلو، روانشناس برجسته، هر کسي قادر به شناسايي و فهم نعمات و آسايشي که از آن برخوردار است، نيست. تنها انسانهاي خودساخته و آنان که تسليم خواستهها و نيازهاي ناچيز خود نميشوند، از اين توانايي عالي برخوردار هستند که مواهب اساسي و اوليه زندگي را همواره و خستگي ناپذير با احترام، خوشحالي، ابراز تعجب و تشکر و حتي شور و شعفي بياندازه قدردان باشند و ارج نهند.
مثبتانديشي در برابر مشکلات
چگونه قدر شناس باشيم؟
بهطور مثال آنها بهعنوان يک روش آموزشي مناسب مدل چهار مرحلهاي زير را توصيه ميکنند: شناخت افکار قدرناشناس، فرموله کردن افکار قدرشناس، جانشين ساختن افکار قدرناشناسي با افکار قدرشناسانه و انتقال احساسات دروني به اعمال و رفتار. روش کاربرد دفتر خاطرات در مطالعات ذکر شده در رابطه با قدرشناسي ميتواند اين پروسه را پشتيباني کند.
فردي که در انتهاي يک روز به اين فکر کند که کجا و چه وقت وي با سرنوشت خود يا ديگر انسانها دعوا کرده است يا تجربههاي خوب آن روز را به ياد آورد با گذشت زمان خواهد توانست بخش مثبت زندگي خويش را آگاهانه تجربه کند.
منبع: http://www.salamat.com