کودکتان را خودمحور بار نياوريد
برخي از مردم اصولا متوجه رفتارهاي خود نيستند و تنها زماني متوجه نوع رفتار اشتباه خود ميشوند که کسي در مقابل آنها درست مانند خودشان عمل کند.
مثلا پدر خانواده خدا را بنده نيست يا مادر خانواده دايم در صحبتهايش اشاره دارد که تافتهاي جدابافته است و حالا به خاطر اين که چرا فرزندشان کسي را قبول ندارد و بسيار مغرور است مستأصل شدهاند و نميدانند چه رفتاري بايد بکنند! ميگويند نميدانيم اين غرور از کجا آمده؟!
بايد گفت در درجه اول همه ما از اولين الگوهاي خود، يعني والدينمان پيامهاي تربيتي را دريافت ميکنيم. سپس آنها در سيستم تربيتي اشتباه، رفتارهايي را انجام ميدهند که باعث ميشود ما به سوي شخصيت خاصي سوق داده شويم و تا سنين پيش از دبستان شخصيت ما شکل بگيرد. پدر و مادرهايي که بچههاي خود را مدام مورد تاييد قرار ميدهند و به آنها القا ميکنند که تو از همه برتري، تو تافته جدا بافتهاي، خيلي جذابي، خيلي بينقصي و هيچکس همانند تو نيست، اين ذهنيت غلط را در بچه پايهريزي ميکنند. در واقع در سنين پايين يک هويت کاذب به بچهها ميدهند. چون در اين سنين خودپنداره آدم (خودپنداره پايه و اساس آن چيزي است که ما در مورد خودمان احساس ميکنيم و بعدا اعتماد به نفس ما را ميآفريند) شکل ميگيرد. چنين بچههايي حس «من تافته جدابافتهام» را دارند و اين حرفها باعث ميشود نوعي اعتماد به نفس کاذب پيدا کنند. کاذب از آن جهت که اين افراد در بزرگسالي همه آنچه ندارند را در پشت يکي دو موضوعي که حس ميکنند متفاوتشان کرده، مثلا جذابيت و يا قد بلند و ... مخفي ميکنند. اين پوشش يا سرپوش گذاشتن روي چيزهايي که کم دارند يا ندارند موجب ميشود فرد خودش را قبول نداشته باشد و در خلوت از اين مساله رنج ببرد.
از همه بدتر اين که اين افراد نيازمند توجه از سوي ديگران هستند و از اين که مورد تمجيد و قبول آنها باشند ارضاء ميشوند. اين حس نياز و کمبود ميتواند مشکلات فراواني را براي افراد در محيطهاي مختلف اجتماعي و خانوادگي ايجاد کند و همواره باعث شکنندگي آنها شود. اين افراد مدام در پي رابطهاي هستند که در آن مورد تاييد قرار بگيرند و اگر چنين نباشد فرو ميپاشند و رابطه را ختم ميکنند. به هر حال بايد زمينههاي پديد آمدن چنين غروري را از بين برد.
جنبههاي مثبت بچههايتان را ببينيد و آن را تشويق کنيد ولي در کنارش جنبههاي منفي وجود آنها را هم ببينيد و رفتارهاي بدشان را بگوييد تا احساس «من خيلي خوب و بينقص هستم» نکنند و بکوشند روز به روز بهتر شوند. يادتان باشد فرداي اين بچهها را با همين اشتباهات خراب ميکنيد و آنها از جامعه انتظار خواهند داشت تاييدشان کند. اگر خودمحوري يا ريشههاي آن را در فرزندتان ميبينيد کمکم او را در اجتماعاتي مثل مهدکودک ببريد تا مشارکت را بياموزد و نپندارد که همهچيز فقط متعلق به اوست. ياد بگيرد گاهي بايد حتي آنچه متعلق به خودش است را بدون هيچ تکبري با ديگران شريک شود. او نبايد حس کند همه از او پايينترند و نگاه از بالا به آنها داشته باشد.
منبع: http://www.salamat.com
مثلا پدر خانواده خدا را بنده نيست يا مادر خانواده دايم در صحبتهايش اشاره دارد که تافتهاي جدابافته است و حالا به خاطر اين که چرا فرزندشان کسي را قبول ندارد و بسيار مغرور است مستأصل شدهاند و نميدانند چه رفتاري بايد بکنند! ميگويند نميدانيم اين غرور از کجا آمده؟!
بايد گفت در درجه اول همه ما از اولين الگوهاي خود، يعني والدينمان پيامهاي تربيتي را دريافت ميکنيم. سپس آنها در سيستم تربيتي اشتباه، رفتارهايي را انجام ميدهند که باعث ميشود ما به سوي شخصيت خاصي سوق داده شويم و تا سنين پيش از دبستان شخصيت ما شکل بگيرد. پدر و مادرهايي که بچههاي خود را مدام مورد تاييد قرار ميدهند و به آنها القا ميکنند که تو از همه برتري، تو تافته جدا بافتهاي، خيلي جذابي، خيلي بينقصي و هيچکس همانند تو نيست، اين ذهنيت غلط را در بچه پايهريزي ميکنند. در واقع در سنين پايين يک هويت کاذب به بچهها ميدهند. چون در اين سنين خودپنداره آدم (خودپنداره پايه و اساس آن چيزي است که ما در مورد خودمان احساس ميکنيم و بعدا اعتماد به نفس ما را ميآفريند) شکل ميگيرد. چنين بچههايي حس «من تافته جدابافتهام» را دارند و اين حرفها باعث ميشود نوعي اعتماد به نفس کاذب پيدا کنند. کاذب از آن جهت که اين افراد در بزرگسالي همه آنچه ندارند را در پشت يکي دو موضوعي که حس ميکنند متفاوتشان کرده، مثلا جذابيت و يا قد بلند و ... مخفي ميکنند. اين پوشش يا سرپوش گذاشتن روي چيزهايي که کم دارند يا ندارند موجب ميشود فرد خودش را قبول نداشته باشد و در خلوت از اين مساله رنج ببرد.
از همه بدتر اين که اين افراد نيازمند توجه از سوي ديگران هستند و از اين که مورد تمجيد و قبول آنها باشند ارضاء ميشوند. اين حس نياز و کمبود ميتواند مشکلات فراواني را براي افراد در محيطهاي مختلف اجتماعي و خانوادگي ايجاد کند و همواره باعث شکنندگي آنها شود. اين افراد مدام در پي رابطهاي هستند که در آن مورد تاييد قرار بگيرند و اگر چنين نباشد فرو ميپاشند و رابطه را ختم ميکنند. به هر حال بايد زمينههاي پديد آمدن چنين غروري را از بين برد.
جنبههاي مثبت بچههايتان را ببينيد و آن را تشويق کنيد ولي در کنارش جنبههاي منفي وجود آنها را هم ببينيد و رفتارهاي بدشان را بگوييد تا احساس «من خيلي خوب و بينقص هستم» نکنند و بکوشند روز به روز بهتر شوند. يادتان باشد فرداي اين بچهها را با همين اشتباهات خراب ميکنيد و آنها از جامعه انتظار خواهند داشت تاييدشان کند. اگر خودمحوري يا ريشههاي آن را در فرزندتان ميبينيد کمکم او را در اجتماعاتي مثل مهدکودک ببريد تا مشارکت را بياموزد و نپندارد که همهچيز فقط متعلق به اوست. ياد بگيرد گاهي بايد حتي آنچه متعلق به خودش است را بدون هيچ تکبري با ديگران شريک شود. او نبايد حس کند همه از او پايينترند و نگاه از بالا به آنها داشته باشد.
منبع: http://www.salamat.com