موفقيت به روش آنتوني هاپکينز

آنتوني‌ هاپکينز مي‌گويد: «گاهي اوقات دل‌ام نمي‌خواهد اينجا را ترک کنم!» نه براي اينکه در بهشتي که براي خودش ساخته استراحت کند، بلکه کاملا برعکس؛ او خانه‌اش را جايي براي فعاليت‌هايش مي‌داند. آنتوني هاپکينز وقتي مشغول بازيگري نيست، يک خواننده مي‌شود يا يک آهنگ‌ساز يا يک نقاش که اتاق‌ها را نقاشي مي‌کند و مي‌گويد:
يکشنبه، 15 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
موفقيت به روش آنتوني هاپکينز

موفقيت به روش آنتوني هاپکينز
موفقيت به روش آنتوني هاپکينز


 

ترجمه: سحر حبيبي




 
آنتوني‌ هاپکينز، برنده اسکار، از راز موفقيت‌هايش مي‌گويد
آنتوني‌ هاپکينز مي‌گويد: «گاهي اوقات دل‌ام نمي‌خواهد اينجا را ترک کنم!» نه براي اينکه در بهشتي که براي خودش ساخته استراحت کند، بلکه کاملا برعکس؛ او خانه‌اش را جايي براي فعاليت‌هايش مي‌داند. آنتوني هاپکينز وقتي مشغول بازيگري نيست، يک خواننده مي‌شود يا يک آهنگ‌ساز يا يک نقاش که اتاق‌ها را نقاشي مي‌کند و مي‌گويد: «اين جور استراحت کردن يعني هيجان!»...
«من مغز شلوغي دارم. برايم راحت نيست بي‌کار بمانم. همسرم، استلا، هميشه مرا چک مي‌کند و از من مي‌خواهد استراحت کنم و راحت بنشينم. او از من مي‌پرسد چرا هميشه بايد مشغول انجام کاري باشم؟ راستش، من حس مي‌کنم درون من چيزي هست که هميشه مرا مشغول مي‌کند و اکثر اوقات مرا هُل مي‌دهد. من فکر مي‌کنم لازم است هميشه در زندگي چيزي داشته باشيم که با آن در کشمکش باشيم تا آن مرا به حرکت کردن وادارد. فکر مي‌کنم اگر به آرامش کامل برسم، مرده‌ام!»
آنتوني هاپکينز به خاطر بازي در نقش ‌«هانيبال» جايزه اسکار گرفت؛ نقشي که احتمالا هميشه مطرح خواهد بود. او توانست خود را به خوبي با يک بيمار رواني آدمخوار انطباق دهد و حالا در 72 سالگي هنوز سالم است و مي‌تواند بازي کند. او مي‌گويد براي موفق شدن بسيار جاه‌طلبانه و بلندپروازانه فکر مي‌کرده: «من هيچ ادعايي درباره موفق بودن‌ام ندارم. اما هميشه مي‌خواستم ثروتمند و مشهور و موفق باشم. البته هيچ‌وقت خودم اين را به کسي نمي‌گفتم ولي اگر کسي از من مي‌پرسيد اين جوابي بود که به آنها مي‌دادم: بايد خودتان بخواهيد تا موفق باشيد!»

هاپکينز و عصبانيت
 

آنتوني هاپکينز هيچ‌وقت در مورد خودش خودبينانه قضاوت نمي‌کند: «من هميشه در مورد همان چيزي که بوده‌ام صحبت کرده‌ام. ما فرشته نيستيم، وسوسه مي‌شويم و آدم‌هاي جايز‌الخطايي هستيم.»
او در جواني‌اش به خاطر عصبانيت بارها توسط پليس دستگير شده ولي بالاخره فهميده که عصبانيت راهي نيست که او بتواند از طريق آن ترقي کند! او دانش‌آموز بسيار ضعيفي بوده و مشکل يادگيري داشته ولي هيچ‌وقت علايم مريضي يا عقب‌ماندگي در او نبوده: «من سرچشمه نگراني‌هاي فراواني براي خانواده‌ام بودم. تنها فرزند خانواده بودم. هميشه در من چيزي وجود داشت که نمي‌گذاشت درس‌ها را ياد بگيرم. مغز من آنها را نمي‌گرفت و من هميشه آرزو مي‌کردم که اي کاش مي‌گرفت! راستش، من هيچ آينده‌‌اي براي خودم متصور نبودم چون مدرسه و تحصيلات بسيار مهم و سرنوشت‌ساز هستند و در مورد من به نظر نمي‌رسيد که توانايي خوبي داشته باشم. پسرعموهايم هميشه مي‌درخشيدند و من احساس بي‌ميلي شديدي داشتم. از طرف جامعه هم هميشه طرد مي‌شدم و اين خيلي ناراحت‌کننده بود.»
پس موفقيت او از کجا شروع شد؟ تست بازيگري، چشم هاپکينز جوان را به روي توانايي انجام کاري که احتياج به کلاس و امتحان نداشت باز کرد و به او اجازه داد از بزرگ‌ترين توانايي‌اش استفاده کند: عصبانيت! خودش مي‌گويد: «من معتقدم در طبيعت انسان چيزهاي خوبي وجود دارد؛ حتي اگر چيزي باشد که شما فکر کنيد جزو مشکلات‌تان است. گاهي خصوصيات طبيعي‌تان مي‌تواند به هديه‌اي ارزشمند براي‌تان تبديل شود، اگر از آن در راه درست‌اش استفاده کنيد. مثلا اکثر اوقات درجه مناسبي از عصبانيت به شما کمک مي‌کند تا حرکت کنيد و خوشبختانه من از بچگي کاملا عصباني بودم!»

موفقيت به روش آنتوني هاپکينز

هاپکينز و شادي
 

هاپکينز به علت حرفه‌اش، نقش‌هاي مختلفي را بازي کرده و به اين نتيجه رسيده که ما در زندگي‌ واقعي هم هميشه نقش‌هايي را انتخاب مي‌کنيم و بازي در هر نقش، يک انتخاب است. ما نقش‌هاي متفاوتي را در زندگي‌مان انتخاب مي‌کنيم (نقش رئيس، پدر يا مادر يا ...) بدون اينکه توجه کنيم چه چيزهايي لازم است تا در نقش‌هاي‌مان مفيد و پرثمر و موفق باشيم: «من بارها نشسته‌ام و حس گرفته‌ام؛ فقط به اين خاطر که مي‌دانم اين نقش‌ها و حس‌ها در بانک مغزم انباشته مي‌شوند؛ مثل يک کيک که شما آن را درون فر مي‌گذاريد و مي‌پزد و چيز عجيبي اتفاق مي‌افتد. اطلاعاتي را که شما وارد مغزتان کرده‌ايد به آرامي راه‌تان را تغيير مي‌دهد. منظورم اين نيست که به کلي دگرگون مي‌شويد ولي آنها باعث تغييراتي در شما مي‌شوند و حالا چه اتفاقي مي‌افتد اگر شما فقط اطلاعات منفي به مغزتان بدهيد يا اينکه فقط اطلاعات مثبت وارد مغزتان کنيد؟ شما تعادل طبيعت‌تان را تغيير مي‌دهيد. به همين سادگي!» او از همين‌جا نتيجه مي‌گيرد که شادماني يا موفقيت يک انتخاب است. هاپکينز کلمه ديگري را به کار مي‌برد: «اين يک نقش است. وقتي شما نقشي را به عهده مي‌گيريد در مغزتان برنامه‌ريزي مي‌کنيد که بله، اين راه من خواهد بود.» من با افراد کمي برخورد داشتم که خودشان مايل بودند بدبخت باشند. آنها مثلا گفته‌اند که: «ما قطعا بدبخت مي‌شويم!» اما شما مي‌توانيد مغزتان را دوباره برنامه‌ريزي کنيد. بياييد اين روش را امتحان کنيم: «بيرون کار کنيم، به تناسب اندام برسيم، سلامت‌مان را حفظ کنيم يا اينکه فقط حقه بزنيم و خيانت کنيم. شک دروني- چيزي که من را هميشه درگير کرده- ما را جهت‌دار نگه مي‌دارد. من هميشه با چيزهايي که در درون‌ام وجود داشته و منفي بوده‌اند و باعث تخريب من مي‌شده‌اند، بايد مبارزه مي‌کردم تا بر آنها غلبه کنم. هميشه چيزي درون‌ام بوده که از من مي‌پرسيده آيا اين من واقعي‌ام است يا نه؟ و من جواب مي‌دادم که بله، خودش است!»

هاپکينز و زندگي
 

هاپکينز تحت تاثير افرادي همچون اليور، اسپيلبرگ، نيکسون و جوئي جانستون بوده و يکي از افرادي که عميق‌ترين تاثيرات را روي او داشته‌اند، ويکتورفرانکل بوده: «او روان‌پزشک اسراي سياسي جنگ جهاني دوم در بازداشتگاه‌ آشويتز بوده و کتاب‌هاي خارق‌العاده‌اي نوشته است. او در آشويتز مشاهده کرده که بي‌علاقگي بين افراد چه اثراتي به دنبال خواهد داشت. وقتي افراد به نقطه‌اي از زندگي مي‌رسند که در آن هيچ هدفي ندارند زندگي براي آنها بي‌‌معني مي‌شود. آنها از اين وضعيت رنج مي‌برند و کابوس‌هاي شبانه افسارگسيخته به سراغ‌شان مي‌آيد. او مي‌گويد آدم‌ها هميشه دنبال معني زندگي هستند.» هاپکينز تحت تاثير فرانکل، يک نيروي کششي قدرتمند (يک چشم‌انداز ذهني خوب براي آينده) را براي حرکت به جلو و مفيد بودن لازم مي‌داند. او چنين نيرويي را وارد زندگي‌اش کرد تا بتواند بر عادات بدش (عصبانيت و اعتياد به الکل) غلبه کند. او براي پيدا کردن اين نيرو چنين سوالي را از خود ‌پرسيد: «من بايد بدانم که زندگي از من چه مي‌خواهد؟ نه اينکه زندگي چه چيزي به من خواهد داد؟» و همه ما بايد براي دستيابي به انتظاراتي که زندگي از ما دارد ترقي و رشد کنيم.

هاپکينز و آرزوها
 

هاپکينز به آرزوهايي که درباره موفقيت‌هاي مالي و حرفه‌اي داشته رسيده است: «روياي من اين بود که در فيلم‌ها بازي کنم و به آن رسيدم. اگر شما آرزوهاي کوچکي داشته باشيد، نيروهاي کوچکي را در خود ايجاد مي‌کنيد و به کوچکي آرزوهاي‌تان خواهيد شد. اين يک راز است. من هميشه مي‌خواستم با وودي‌آلن کار کنم و اين هم با همان روش روياپردازي و تلاش، براي من اتفاق افتاد...»
چيزي که هاپکينز را امروزه به جلو هُل مي‌دهد، اين است که هنوز کنجکاو است تا بداند زندگي واقعا از او چه مي‌خواهد تا آن را کشف کند و به آن برسد.
منبع:www.salamat.com



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط