جايگاه ولايت و عمل در نجات از نظر شيعه (1)

در ديدگاه شيعه، ايمان، ولايت و عمل صالح به عنوان عوامل نجات برشمرده شده است. در مورد نقش ايمان به عنوان عامل اصلى نجات بحثى نيست. آنچه محل بحث است اين است كه در خصوص مسئله ولايت و عمل با دو دسته روايات روبه رو هستيم; يك دسته رواياتى كه فضايل شيعه را بر مى شمارند و علاوه بر اين كه نه تنها اعتقاد به ولايت را شرط
چهارشنبه، 25 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جايگاه ولايت و عمل در نجات از نظر شيعه (1)

جايگاه ولايت و عمل در نجات از نظر شيعه (1)
جايگاه ولايت و عمل در نجات از نظر شيعه (1)


 

نويسنده:احمدرضا مفتاح




 

اشاره
 

در ديدگاه شيعه، ايمان، ولايت و عمل صالح به عنوان عوامل نجات برشمرده شده است. در مورد نقش ايمان به عنوان عامل اصلى نجات بحثى نيست. آنچه محل بحث است اين است كه در خصوص مسئله ولايت و عمل با دو دسته روايات روبه رو هستيم; يك دسته رواياتى كه فضايل شيعه را بر مى شمارند و علاوه بر اين كه نه تنها اعتقاد به ولايت را شرط قبولى اعمال و شرط نجات مى دانند، به شفاعت و آمرزش گناهان شيعيان نيز وعده مى دهند. دسته ديگر رواياتى است كه اوصاف و آداب شيعه را بر مى شمارند و بر ضرورت عمل صالح تأكيد دارند. روشن است كه چون زمينه صدور اين روايات متفاوت بوده و هر كدام در مقام خاصى بيان شده اند، در كتب روايى و مباحث مربوط به طور جداگانه از آنها سخن رفته است. متأسفانه گاهى روايات مربوط به عمل كمتر مورد توجه قرار گرفته است. با در نظر گرفتن هر دو دسته روايات و تفسير توأمان آنها از حيث نظرى وجه جمع مشترك آنها روشن شده، از حيث عملى از نوعى برداشت افراطى و توهم انگيز از مسئله ولايت كه ممكن است به بى پروايى نسبت به عمل صالح بينجامد، جلوگيرى خواهد شد.
در اين خصوص كه نجات و رستگارى انسان از چه راهى حاصل مى شود، به طور كلى دو دسته نظريه وجود دارد كه مى توان از آنها به عنوان نظريه هاى تك عاملى و نظريه هاى چندعاملى تعبير كرد. در نظريه هاى تك عاملى بحث بر سر اين است كه نجات تنها از راه ايمان يا تنها از راه عمل يا تنها از راه فيض و رحمت الاهى حاصل مى شود. در نظريه هاى چندعاملى گفته مى شود نجات از راه ايمان و عمل با هم يا ايمان و رحمت الاهى با هم يا هر سه عنصر ايمان و عمل و رحمت الاهى با هم حاصل خواهد شد. در فرهنگ اسلامى ديدگاه قالب نظريه تركيبى ايمان و عمل است. در شيعه علاوه بر ايمان و عمل، به مسئله ولايت باورى نيز توجه ويژه اى شده است. گرچه گاه ممكن است هر يك از اينها بيشتر از ديگر عوامل مورد تأكيد قرار گرفته باشد، در مجموع مى توان گفت كه از نظر شيعه ايمان، عمل و اعتقاد به ولايت مهم ترين عوامل نجات برشمرده شده اند.
بدون ترديد ايمان عامل اصلى نجات است و در تمام آيات و رواياتى كه به نوعى به نجات و رستگارى اشاره شده از ايمان سخن رفته يا آن را مفروض گرفته اند. عمل در سايه ايمان ارزش و اعتبار پيدا مى كند. از اين رو، خداى متعال مى فرمايد: «كسانى كه كارهاى شايسته كنند، مرد باشند يا زن، در حالى كه مؤمن باشند، داخل بهشت مى شوند».[1] در واقع ايمان شرط پذيرش عمل است و نبودِ ايمان موجب تباهى عمل خواهد بود.[2] در قرآن، بى ثمربودن اعمال كافران به سراب و گاه به خاكسترى تشبيه شده است كه بادى تند در روزى طوفانى بر آن بوزد و چيزى از آن باقى نگذارد.[3]
مسلم است كه قرآن سعادت اخروى را منوط به ايمان به خدا و جهان آخرت مى داند. كسى كه به خدا اعتقاد ندارد و جهان آخرت را نمى شناسد و هرگز براى آخرت بذرى نپاشيده است چگونه مى تواند در آخرت از آن بهره مند شود؟! «اليه يصعد الكلم الطيب و العمل الصالح يرفعه». كسى كه به خدا و روز جزا ايمان ندارد، نمى تواند انگيزه الاهى و اخروى داشته، عمل را وسيله صعود قرار دهد. البته اگر كفر و عناد و دشمنى با حقيقت در كار نباشد، چه بسا اهل جهنم نباشد، بلكه در شمار مستضعفان و «مرجون لامر الله» قرار گيرد.[4] پس در اهميت و جايگاه ايمان در نجات ترديدى وجود ندارد، از اين رو اهميت ايمان را در نجات مفروض مى گيريم و به سراغ دو عامل ديگر مى رويم، بهويژه آن كه در روايات مربوط به ولايت و نيز آيات و روايات مربوط به عمل هيچ گونه تعارضى با ايمان به چشم نمى خورد.
آنچه بحث برانگيز است اين است كه ديدگاه نجات بخشى ولايت مختص شيعيان است، حال آن كه در منابع اهل سنّت در كنار ايمان فقط بر عمل تأكيد شده است و نه تنها براى مسئله ولايت جايگاهى قائل نشده اند، بلكه با اشاره به آياتى نظير «الا تزر وازرة وزر اخرى» و «ان ليس للانسان الا ماسعى» اميد به نجات بخشى از راه شفاعت و انتساب به برخى افراد ممتاز را بى فايده مى دانند;[5] هر چند ولايت به معناى محبت اهل بيت پيامبر مورد قبول همه اهل قبله است.
هم چنين ناگفته نماند كه اصل مسئله شفاعت به استناد آيات و روايات، مورد پذيرش و اتفاق نظر همه مسلمانان است و در اين باره ادعاى اجماع شده است.[6] اگر در بين مذاهب اسلامى اختلاف نظرى وجود دارد درباره ماهيت و چگونگى شفاعت و مصاديق شفاعت كنندگان و شفاعت شوندگان است.[7] از جمله اين كه معتزله شفاعت را ويژه مؤمنانِ تائب، و فايده شفاعت را ارتقاى درجه شفاعت شونده مى دانند.[8] گفتنى است كه برخى آيات قرآن بر نفى شفاعت دلالت مى كنند، از جمله آياتى كه مى فرمايد: «بترسيد از روزى كه هيچ كس چيزى ]از عذاب خدا[ را از كسى دفع نمى كند و نه از او شفاعتى پذيرفته و نه به جاى وى بدلى گرفته مى شود و نه يارى خواهد شد».[9]
در مورد اين آيه و همانندهاى آن پاسخ داده اند كه آيات ديگرى نيز وجود دارد كه بر رحمت و مغفرت واسعه الاهى دلالت دارد، مثل اين كه مى فرمايد: «... از رحمت خدا نوميد مشويد، در حقيقت خدا همه گناهان را مى آمرزد كه او خود آمرزنده مهربان است»،[10] براى جمع بين آيات گفته اند كه آيات ناظر به نفى شفاعت، مختص كافران و مشركان است.[11] در برخى آيات مربوط به نفى شفاعت، آنجا كه اذن يا رضايت الاهى در كار است استثنا شده، مثل «شفاعت در پيش او سودى نمى بخشد، مگر براى آن كه به وى اجازه دهد»;[12] «جز براى كسى كه (خدا) رضايت دهد، شفاعت نمى كنند».[13]
بحث اصلى اين است كه برخى روايات مربوط به ولايت، و روايات مربوط به عمل در ظاهر متعارض به نظر مى رسند، بهويژه آن كه عده اى به استناد بشارتى كه در اين روايات به شيعيان داده شده گمان كرده اند كه اهميت عمل تحت الشعاع قرار گرفته است و حتى برخى دچار توهم شده اند كه با صرف ادعاى شيعه بودن و انتساب به ولايت مى توان به نجات رسيد. به قول شهيد مطهرى: «بدبختانه در اعصار اخير فكر مرجئه در لباس ديگرى در ميان عوام شيعه نفوذ كرده است، گروهى از عوام شيعه صرفاً انتساب ظاهرى به اميرالمؤمنين(علیه السّلام) را براى نجات كافى مى شمارند. گمان مى كنند اعمال بد و گناهان شيعه همه بخشيده خواهد شد و به نظر مى رسد آنچه هيچ ارزشى ندارد عمل است و شرط كافى براى سعادت فقط اين است كه خود را شيعه بنامد و بس».[14]
مرجئه مى گفتند: «هيچ معصيتى به ايمان ضرر نمى رساند».[15] زيد بن على درباره اين عقيده مى گفت: «اين نظر فاسقان را به عفو خدا طمع كارتر كرده است».[16] استاد مطهرى مى گويد: «بعضى از جهّال شيعه نيز كه راجع به ولايت و محبّت اهل بيت گمان كرده اند با محبت به اميرمؤمنان هيچ گناهى ضرر نمى رساند، همين تأثير را در اجتماع گذاشته اند، يعنى طمع گناهكاران به عفو خدا را بيشتر كرده اند».[17]
عجيب تر آن كه گاه بر اثر تأكيدات مبالغه آميز بر مسئله آمرزش گناهان از راه تمسك به ولايت، گاه در جهان غرب به اشتباه اعتقاد شيعيان به مسئله امامت به ويژه شهادت امام حسين(علیه السّلام) با مسئله فداء در مسيحيت مقايسه شده و اين دو را شبيه يكديگر قلمداد كرده اند.
برخى از اتباع صوفيه نيز دچار اين توهم شده اند كه عمل اهميتى ندارد. از اين رو، برخى از بزرگان آنان با اين توهم مخالفت كرده اند: «آنچه مرجئه در زمان هاى سابق مى گفتند و آنچه قلندريه در اين زمان ها پيشه خود قرار داده اند باطل است كه چون دست تو به دست ولىّ امر رسيد هر چى خواهى بكن كه بر تو هيچ گرفتى نخواهد بود، زنهار زنهار كه مغرور اين اقوال نشوى و خود را به ضلالت و عذاب ابد گرفتار نكنى، زيرا ايمان اقتضا مى كند كه انسان تابع اوامر و نواهى خلفاى الاهى باشد».[18]
به اين ترتيب، براى آن كه از يك برداشت افراطى و توهم انگيز كه با سيره ائمه اطهار(علیهم السّلام) سازگارى ندارد جلوگيرى شود بجاست كه ضمن توجه به روايات مربوط به فضايل شيعه، به آيات و رواياتى نيز كه در خصوص تأكيد عمل به شيعيان رهنمود داده نيز توجه كنيم.

جايگاه ولايت اهل بيت در نجات
 

تأكيد بر نجات بخشى اعتقاد به امامت و ولايت اهل بيت(علیهم السّلام) از ويژگى هاى شيعيان است. چند دسته روايت در اين زمينه وجود دارد كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:
1. رواياتى كه شرط صحّت و قبولى اعمال را التزام به ولايت ائمه مى داند و عمل صالح بدون ولايت را بى فايده مى شمارد. در حديث معروف زراره به نقل از امام صادق(علیه السّلام) كه مى فرمايد: اسلام بر پنج پايه بنا شده است: نماز، زكات، حجّ، روزه و ولايت. زراره از حضرت مى پرسد كدام يك افضل است؟ امام مى فرمايد: ولايت افضل است، زيرا ولايت كليد آنهاست. در ادامه حديث، به ترتيب فضيلت هر يك از آنها بر شمرده مى شود و در پايان حضرت درباره اهميت ولايت مى فرمايد: «اگر مردى شب ها را به عبادت سپرى كند و روزها را روزه بدارد و تمام اموالش را صدقه بدهد و در تمام عمرش حج را به جا آورد، اما امر ولايت ولىّ خدا را نشناسد تا از او پيروى كند و تمام اعمالش با راهنمايى او باشد، براى او در ثواب خداى عزّوجل حقّى نيست و او در شمار اهل ايمان نيست. سپس فرمود: خدا نيكوكاران از ايشان (اهل ولايت يا مخالفان مستضعف) را به يمن رحمت خود در بهشت وارد كند».[19]
در روايتى پيامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مى فرمايد: «اگر مردى خدا را ملاقات كند، در حالى كه عمل هفتاد پيغمبر را انجام داده، اما ولايت اولى الامر از ما اهل بيت را نداشته باشد، خدا از او هيچ چيزى (صرف و عدل) را قبول نخواهد كرد».[20]
امام زين العابدين(علیه السّلام) نيز مى فرمايد: «... بالاترين مكان ها ما بين ركن و مقام (حضرت ابراهيم) است. اگر مردى به اندازه عمر نوح در ميان امتش، يعنى 950 سال عمر كند و در آنجا روزها را روزه بدارد و در شب ها عبادت را به پا دارد، سپس خدا را بدون ولايت ما ملاقات كند، آنچه انجام داده هيچ سودى به حال او نخواهد داشت».[21]
هم چنين در برخى روايات، ولايت اميرالمؤمنين(علیه السّلام) از جمله مواردى است كه مسلمانان بايد در روز قيامت پاسخ گوى آن باشند. پيامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «هنگامى كه در روز قيامت صراط بر روى جهنم نصب مى شود، از آن كسى عبور نمى كند، مگر اين كه جواز عبورى داشته باشد كه در آن ولايت على بن ابى طالب باشد و اين همان سخن خداى تعالى است كه: «و قفوهم انّهم مسئولون»، يعنى بايد نسبت به ولايت على بن ابى طالب پاسخ گو باشند».[22]
2. رواياتى كه رستگارى را از آنِ شيعيان مى داند، مثل اين حديث كه نقل شده پيامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر شانه حضرت على(علیه السّلام) زد و فرمود: «هذا و شيعته هم الفائزون يوم القيامه».[23] در روايت ديگرى پيامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به حضرت على(علیه السّلام) مى فرمايد: «تو و شيعيانت در روز قيامت وارد مى شويد، در حالى كه هم شما خشنود هستيد، هم خدا از شما خشنود است».[24] هم چنين پيامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره اهل بيت مى فرمايد: «كسى كه آنان را دوست بدارد و به آنان اقتدا كند، فوز و رستگارى عظيمى نصيب او مى شود و نجات مى يابد».[25]
3. روايات متعددى كه به محبّان حضرت على(علیه السّلام) صريحاً وعده بهشت مى دهد; از جمله اين كه پيامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به تفصيل فضايلى را براى محبّت به حضرت على(علیه السّلام) بر مى شمارد كه به قسمتى از آن اشاره مى كنيم: «... آگاه باشيد كسى كه على(علیه السّلام) را دوست بدارد ملائكه براى او طلب مغفرت مى كنند و درهاى هشتگانه بهشت به روى او گشوده شود، پس بدون محاسبه اعمال از هر درى كه بخواهد وارد شود... آگاه باشيد هر كه على(علیه السّلام) را دوست بدارد خداوند او را از آتش جهنم برهاند... آگاه باشيد كسى كه على(علیه السّلام) را دوست بدارد، براى او حساب و كتاب و ميزانى برپا نمى شود و به او گفته مى شود: بدون محاسبه اعمال وارد بهشت شو...».[26]
در روايتى پيامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مى فرمايد: «كسى كه بر محبّت آل محمد بميرد، به حال شهادت مرده است، آگاه باشيد كسى كه بر محبت آل محمد بميرد در حال توبه مرده است، كسى كه بر محبّت آل محمد بميرد با ايمان كامل مرده است، كسى كه بر محبّت آل محمد بميرد فرشته مرگ او را به بهشت بشارت مى دهد... آگاه باشيد كسى كه با كينه آل محمد بميرد، بوى بهشت به او نخواهد رسيد...».[27]
4. رواياتى كه محبّان اهل بيت را مشمول آمرزش الاهى مى داند و آمرزش گناهان دوستداران اهل بيت را ثمره محبّت آنان مى شمارد: «... محبّت ما اهل بيت، گناهان بندگان را فرو مى ريزد، همان طور كه بادْ برگ درخت را مى ريزد».[28] امام رضا(علیه السّلام) به نقل از پدرانش مى فرمايد: پيامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «محبّت ما اهل بيت، گناهان را مى پوشاند و حسنات را چند برابر مى كند و خداوند ستم هاى محبّان ما اهل بيت، را بر عهده مى گيرد، مگر در جايى كه به مؤمنان ضرر رسانده و ظلم كرده باشد...».[29] هم چنين در روايت ديگرى وارد شده: «خداوند حيا مى كند امّتى را عذاب كند كه به امامى كه منصوب از طرف خداست، ملحق شده باشد، گرچه در ميان اعمال اين امت اعمال ناصواب و خطا وجود داشته باشد».[30]
5. رواياتى كه شفاعت پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اهل بيت را شامل حال كسانى مى داند كه به اهل بيت محبّت داشته باشند. پيامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مى فرمايد: «به محبّت ما اهل بيت، ملتزم باشيد. كسى كه روز قيامت خدا را ملاقات كند، در حالى كه ما را دوست داشته باشد، به خاطر شفاعت ما وارد بهشت مى شود. قسم به كسى كه جانم در دست اوست عمل هيچ بنده اى جز با معرفت حق ما به حال او سودى ندارد».[31]
هم چنين، پيامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مى فرمايد: «چهار دسته را روز قيامت من شفاعت مى كنم، هرچند به اندازه اهل زمين گناه داشته باشند... يك دسته از آنان كسانى اند كه با قلب و زبان به اهل بيت محبّت داشته باشند».[32] در روايت ديگرى امام كاظم و امام صادق(علیه السّلام) مى فرمايند: «قسم به خدا آن قدر از گناهكاران شيعيانمان شفاعت كنيم كه وقتى دشمنان ما آن را ببينند بگويند: "فما لنا من شافعين و لا صديق حميم فلو انّ لنا كرّة فنكون من المؤمنين"».[33] مراد از ايمان در اينجا هدايت شدن به ولايت ائمه است.
حال سؤال اين است كه آيا اين گونه رواياتى كه نقش مهمّى براى محبّت اهل بيت قائلند بى قيد و حد هستند و امان نامه اى براى شيعيان به شمار مى آيند؟ آيا به صرف انتساب به تشيع يا اعتقاد به ولايت مى توان به رستگارى رسيد؟ واقعيت اين است كه در مقابل اين روايات، روايات متعددى وجود دارد كه بر نقش عمل در نجات تأكيد دارد و اوصافى را براى شيعيان برشمرده است. بايد مجموع روايات را در نظر گرفت تا قلمرو واقعى رواياتِ عام و مطلق معلوم شود و احياناً اگر تعارضى بين آنها و ديگر آيات و روايات به نظر مى رسد با تفسير برطرف گردد. با توجه به اين كه روايات مربوط به عمل از پشتوانه محكم آيات قرآنى نيز برخوردار است، در ابتدا به جايگاه عمل از نظر قرآن مى پردازيم و پس از آن از روايات مورد نظر بحث خواهيم كرد.

جايگاه عمل در نجات از نظر قرآن
 

آيات بسيار زيادى بر جايگاه عمل تأكيد دارند كه به نمونه هايى از آنها اشاره مى كنيم: 1. آياتى كه در آنها از عمل به «كسب» تعبير شده و انسان مسئول عمل خود دانسته شده است: «كل نفس بما كسبت رهينه».[34] قرآن تأكيد مى كند كه انسان با عمل خود چيزى را به دست مى آورد. كار و عمل در انسان نقش سازنده اى دارد. انسان به تبع كارى كه انجام مى دهد ساخته مى شود. كسى كه عمل صالح انجام مى دهد خود را صالح، و كسى كه عمل فاسد انجام مى دهد خود را فاسد مى كند، از اين رو قرآن مى فرمايد: «هر كسى در گرو دستاورد خويش است».[35] پس، از آنجا كه عمل كننده در گرو عمل خود و تابع تأثير آن است، عمل سبب سعادت يا شقاوت او خواهد شد. آيات ديگرى نيز در اين زمينه وجود دارد: «ان ليس للانسان الاّ ما سعى و أنّ سعيه سوف يُرى ثمّ يجزيه الجزاء الاوفى».[36]
2. آياتى كه برخى سعادت ها يا مصيبت هاى دنيوى را نتيجه عمل انسان مى داند. «و هر گونه مصيبتى به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست و خدا از بسيارى در مى گذرد»;[37] «و چه بسيار شهرها كه از فرمان پروردگارشان و پيامبرانش سرپيچيدند و از آنها حسابى سخت كشيديم و آنان را به عذابى بس زشت عذاب كرديم تا كيفر زشت عمل خود را چشيدند و پايان كارشان زيان بود.»[38]
علامه طباطبايى در خصوص اين گونه آيات مى گويد: «بعضى حوادث عالم به دنبال برخى اعمال واقع مى شود. وقتى انسان خدا را اطاعت كند و در پى رضايت او باشد، خير و بركت نازل مى شود. و وقتى انسان از مسير عبوديت خارج شود و به تباهى و گمراهى بيفتد و نيّت پليد داشته باشد، موجب ظهور فساد مى شود و گسترده شدن ظلم باعث هلاكت امت ها، از بين رفتن امنيت و بروز جنگ ها، مصيبت ها و حوادث ناگهانى، مثل سيل، زلزله، صاعقه، طوفان و مانند آن مى شود».[39]
البته ناگفته نماند كه مصيبت ها و بلاها گاه بر انسان صالح وارد مى شود كه ابتلا و امتحان الاهى خواهد بود تا خداوند طيب را از خبيث متمايز سازد، مثل طلايى كه با محك، عيار آن سنجيده مى شود: «آيا مردم پنداشتند كه تا گفتند ايمان آورديم، رها مى شوند و مورد آزمايش قرار نمى گيرند؟... آيا كسانى كه كارهاى بد مى كنند، مى پندارند كه بر ما پيشى خواهند جست؟ چه بد داورى مى كنند!».[40]
3. آياتى كه تأكيد دارد كه اعمالْ محفوظ و مكتوب هستند و به طور كلّى آياتى كه به نوعى تجسّم اعمال از آنها فهميده مى شود: «روزى كه هر كسى كار نيكى را كه به جاى آورده و بدى اى را كه مرتكب شده، حاضرشده مى يابد...».[41]
«و كارنامه (عمل شما در ميان) نهاده مى شود، آنگاه بزهكاران را از آنچه در آن است بيمناك مى بينى و مى گويند: اىواى بر ما، اين چه نامه اى است كه هيچ كار كوچك و بزرگى را فرو نگذاشته، جز اين كه همه را به حساب آورده است! و آنچه را انجام داده اند، حاضر يابند».[42] «در حقيقت، كسانى كه اموال يتيمان را به ستم مى خورند، جز اين نيست كه آتشى در شكم خود مى بلعند و به زودى در آتشى فروزان در آيند».[43]
آنچه در متون دينى درباره تجسم اعمال گفته شده نيز مؤيد اهميت و جايگاه عمل است. گرچه واژه «تجسّم اعمال» به صراحت در آيات و روايات نيامده است، با اين حال فحواى برخى آيات و روايات بر «تجسّم اعمال» دلالت مى كند، علاوه بر اين كه واژه «تمثّل» كه به نوعى همان معناى تجسم از آن فهميده مى شود، در روايات وارد شده است. رواياتى كه تجسّم يا تمثل عمل از آنها فهميده مى شود در كتب و جوامع روايى مثل كافى، من لا يحضره الفقيه، تهذيب، امالى شيخ طوسى، امالى شيخ مفيد، امالى شيخ صدوق ، تفسير على بن ابراهيم قمى، تفسير عياشى، مجمع البيان طبرسى، نهج البلاغه و صحيفه سجاديه وجود دارد. كثرت كتاب ها و روايت ها مايه اطمينان نسبت به صدور آنها از پيامبر و ائمه است.
رواياتى كه به نوعى بر تجسم اعمال دلالت مى كند، چند دسته است: 1. گروهى كه بنا به مفاد آنها عمل انسان مصاحب و قرين اوست و با او دفن مى شود; 2. رواياتى كه تلويحاً به ممثّل يا مجسم شدن عمل اشاره دارد، مثل روايت كافى كه ميت از صورتى كه در كنارش هست مى پرسد تو كيستى؟ مى گويد: «من اعتقاد درست تو و عمل صالح تو هستم»; 3. رواياتى كه در آنها از رؤيت و ديدن سخن رفته است. امام باقر(علیه السّلام) مى فرمايد: «هيچ كار خوبى را كه انجام مى دهى كوچك مشمار; به درستى كه آن را خواهى ديد، به گونه اى كه تو را خشنود مى سازد و هيچ گناهى را كه انجام مى دهى كوچك مشمار; به درستى كه آن را خواهى ديد، به گونه اى كه تو را ناراحت مى سازد»;[44] 4. رواياتى مثل اين روايت كه امام صادق(علیه السّلام) مى فرمايد: «كسى كه مال برادرش را از روى ظلم، بخورد و به او برنگرداند روز قيامت پاره اى از آتش را بخورد».[45]
قمى و عياشى در تفاسيرشان، كلينى در كافى و مفيد در امالى با سندهاى خويش از سويد بن غفلة از اميرالمؤمنين(علیه السّلام) نقل كرده اند كه: «آن هنگام كه آخرين روز حيات و اولين روز فرجام انسان فرا مى رسد همسر، مال، فرزند و عمل وى در مقابلش مجسّم مى گردند. در اين حال... رو به عملش كند و گويد: به خدا قسم از تو روگردان بوده، تو را بر خود دشوار و سنگين مى يافتم، پس بگوى كه چه چيز از من نزد توست؟ عملش جواب دهد من با تو در قبر و در روز رستاخيز، قرين و همدم خواهم بود تا اين كه بر پروردگارت عرضه گرديم. حال اگر از اولياى خدا باشد كسى كه خوش چهره ترين و خوشبوترين افراد است نزد او آيد و به او گويد: بشارت باد تو را به آسايش از هر همّ و غم، و به رزقى از ارزاق بهشتى و... آن ولىّ خدا پرسد تو كيستى؟ پاسخ دهد: من عمل صالح توام...».[46] در روايت ديگرى آمده: «عمل صالح به بهشت مى رود و آنجا را براى صاحبش آماده مى كند، همان گونه كه مرد غلامش را بفرستد تا جايى را براى او آماده كند. سپس اين آيه را تلاوت فرمود: «و أمّا الذين آمنوا و عملوا الصالحات فلأنفسهم يمهّدون».[47]
با توجه به اين آيات و روايات و نيز ديدگاه و دلائل بزرگانى كه قائل به تجسّم اعمال هستند، مى توان گفت كه عقيده رايج تجسّم اعمال است، گرچه اين احتمال بعيد نيست كه تمام آيات و روايات مربوط از باب تقريب به ذهن و تشبيه معقول به محسوس است. به هرحال، تجسّم اعمال خواه پذيرفته شود، خواه به تأويل برده شود، مسلم است كه آيات و روايات مذكور نقش برجسته عمل در رستگارى را خاطرنشان مى كنند.
ادامه دارد ...

پي نوشت ها :
 

[1]. «و من يعمل من الصالحات من ذكر او انثى و هو مؤمن فاولئك يدخلون الجنّة» (نساء: 124).
[2]. رك: مائده: 5; كهف: 18.
[3]. رك: ابراهيم: 18; نور: 39.
[4]. رك: مطهرى، يادداشت هاى استاد مطهرى، ج 8، ص 29.
[5]. رك: تفسير المراغى، ج 8، ص 92; هم چنين التفسير المنير، ج 5، ص 286.
[6]. رك: علامه حلّى، كشف المراد، مؤسسة النشر الاسلامى، 1417، ص 564ـ565; هم چنين، تفتازانى، شرح المقاصد، ج 5، ص 157.
[7]. رك: همان، عبدالجبار، شرح الاصول الخمسة، ص688.
[8]. رك: عبدالجبار، پيشين; تفتازانى، پيشين.
[9]. «و اتقوا يوماً لا تجزى نفس عن نفس شيئاً و لا يقبل منها شفاعة و لا يؤخذ منها عدل و لا هم ينصرون» (بقره: 48); هم چنين رك: بقره: 254; مدثر: 48.
[10]. «لا تقنطوا من رحمة الله انّ الله يغفر الذنوب جميعاً انّه هو الغفور الرحيم» (زمر: 53).
[11]. رك: حلّى، كشف المراد، ص 565; تفتازانى، شرح المقاصد، ج 5، ص 157.
[12]. «و لا تنفع الشفاعة عنده الاّ باذنه» (سبأ: 23).
[13]. «و لا يشفعون الاّ لمن ارتضى» (انبياء: 28).
[14]. عدل الاهى، مجموعه آثار، ج 1، انتشارات صدرا، 1374، ص 228 و 230.
[15]. امين، احمد، فجر الاسلام، 292.
[16]. همان، ص293.
[17]. يادداشت هاى استاد مطهرى، ج 6، ص 281.
[18]. گنابادى، رضا عليشاه، مجمع السعادات، ص332.
[19]. «... لو ان رجلا قام ليله و صام نهاره و تصدّق بجميع ماله و حجّ جميع دهره و لم يعرف ولاية ولي الله فيواليه و يكون جميع اعماله بدلالته اليه ما كان على الله عزّوجل حق فى ثوابه...» (كافى، ج 2، ص 18).
[20]. «... لو انّ رجلا لقى الله بعمل سبعين نبياً ثمّ لم يأت بولاية اولى الامر منا اهل البيت ما قبل الله منه صرفاً و عدلا» (امالى شيخ مفيد، ص 115).
[21]. «... انّ افضل البقاع ما بين الركن و المقام ولو ان رجلا عمّر ما عمّر نوح فى قومه الف سنة الاخمسين عاماً يصوم النهار و يقوم الليل فى ذلك الموضع ثمّ لقى الله بغير ولايتنا لم ينفعه ذلك شيئاً» (بحار، ج 27، ص 173).
[22]. «اذا كان يوم القيامة و نصب الصراط على جهنّم لم يجز عليه الاّ من معه جواز فيه ولاية على بن ابى طالب...» (بحرانى، نهاية الاكمال، ص 196، به نقل از امالى طوسى، ص 290; البرهان فى تفسير القرآن، ج 4، ص 594).
[23]. مجلسى، بحار الانوار، ج 35، ص 346; ج 7، ص 179; ج 37، ص 217; ج 68، ص 67; ج 38، ص 95; ج 40، ص 26 و... .
[24]. «تأتى انت و شيعتك يوم القيامة راضين مرضيين» (مجلسى، بحار، ج 35، ص 347).
[25]. «فمن احبّهم و اقتدى بهم فاز فوزاً عظيما و نجا» (بحار، ج 36، ص 322).
[26]. «الا و من احبّ علياً استغفرت له الملائكه و فتحت له ابواب الجنة الثمانية...» (بحار، ج 68، ص 124ـ125).
[27]. «من مات على حبّ آل محمّد مات شهيداً... الا و من مات على حبّ آل محمد بشره ملك الموت بالجنة...» (بحار، ج 68، ص 137).
[28]. «انّ حبّنا اهل البيت يساقط عن العباد الذنوب كما تساقط الريح الورق من الشجر» (بحار، ج 68، ص 116).
[29]. «حبّنا اهل البيت يكفر الذنوب و يضاعف الحسنات... (خواجويى، الرسائل الاعتقاديه، ص 39، به نقل از: امالى شيخ صدوق، ج 1، ص 166).
[30]. «ان الله يستحيى ان يعذب أمّةً دانت بإمام من الله...» (بحار، ج 68، ص 113).
[31]. «الزموا مودتنا اهل البيت فانّه من لقى الله يوم القيامة و هو يودنا دخل الجنّة بشفاعتنا ...» (بحرانى، نهاية الاكمال، ص 173، به نقل از امالى طوسى، ص 186; بحار، ج 27، ص 101; امالى مفيد، ص 43).
[32]. «اربعة أنا لهم شفيع يوم القيامة... و المحبّ لهم بقلبه و لسانه» (بحار، ج 68، ص 124).
[33]. «والله لنشفعنّ فى المذنبين من شيعتنا...» (بحرانى، نهاية الاكمال، ص 253).
[34]. مدثر: 38.
[35]. همان.
[36]. نجم: 39ـ41; هم چنين رك: بقره: 80 ـ82; نجم: 31; احقاف: 19; تحريم: 7; روم: 44; توبه: 105; حجر: 92; نحل: 32.
[37]. «و ما اصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم و يعفو عن كثير». (شورى: 30).
[38]. «و كايّن من قرية عتت عن امر ربّها و رسله فحاسبناها حساباً شديداً و عذّبناها عذاباً نكراً فذاقت وبال امرها و كان عاقبة امرها خسراً» (طلاق: 8ـ10); هم چنين رك: اعراف: 96; نحل: 112.
[39]. طباطبايى، محمد حسين، الميزان، ج 2، ص 181.
[40]. «احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا آمنا و هم لايفتنون... ام حسب الذين يعملون السيئات ان يسبقونا ساء ما يحكمون» (عنكبوت: 4).
[41]. «يوم تجد كل نفس ما عملت من خير محضرا و ما عملت من سوء...» (آل عمران: 30).
[42]. «و وضع الكتاب فترى المجرمين مشفقين ممّا فيه و يقولون يا ويلتنا ما لهذا الكتاب لايغادر صغيرة و لا كبيرة الاّ احصاها و وجدوا ما عملوا حاضراً» (كهف: 48); هم چنين رك: اسراء: 13; زلزال: 8.
[43]. «انّ الذين ياكلون اموال اليتامى ظلماً انّما ياكلون فى بطونهم ناراً و سيصلون سعيراً» (نساء: 10).
[44]. «لا تستصغرنّ حسنة تعملها فانك تراها حيث تسرّك و لا تستصغرن سيئة تعملها...» (وسائل الشيعه، ج1، ص89).
[45]. «فمن اكل مال اخيه ظلماً و لم يرده اليه أكل جذوة من النار يوم القيامه» (تفسير طبرى، ج 3، ص 273).
[46]. كلينى، فروع كافى، ج 3، كتاب الجنائز، ص 231ـ233; طباطبايى، محمد حسين، انسان از آغاز تا انجام، انتشارات الزهرا، 1371، ص 80.
[47]. مجلسى، ج 96، بحار الانوار، ص 185.



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط