تفكر مذهبي شيعه(1)

تفكر مذهبي, تفكر بحث و كنجكاوي را مي گوييم كه ماده اي از مواد مذهبي را كه در تعاليم آن مذهب است نتيجه بدهد؛ چنانكه تفكر رياضي مثلاً تفكري را مي گويند كه يك نظريه رياضي را نتيجه بدهد يا يك مسئله رياضي را حل كند.
يکشنبه، 12 اسفند 1386
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تفكر مذهبي شيعه(1)
تفكر مذهبي شيعه(1)
تفكر مذهبي شيعه(1)
نويسنده:علامه سيد محمد حسين طباطبائي(ره)
منبع: سایت اندیشه قم

معناي تفكر مذهبي

تفكر مذهبي, تفكر بحث و كنجكاوي را مي گوييم كه ماده اي از مواد مذهبي را كه در تعاليم آن مذهب است نتيجه بدهد؛ چنانكه تفكر رياضي مثلاً تفكري را مي گويند كه يك نظريه رياضي را نتيجه بدهد يا يك مسئله رياضي را حل كند.

مأخذ اساسي تفكر مذهبي در اسلام

البته تفكر مذهبي نيز مانند ساير تفكرات, مأخذي مي خواهد كه مواد فكري از آن سرچشمه بگيرد و به آن تكيه بزند؛ چنانچه در تفكر براي حل يك مسئله رياضي, يك رشته معلومات رياضي را بايد استخدام نمود كه بالا خره به عمليات فن مربوط منتهي شود. يگانه مأخذي كه دين آسماني اسلام (از آن جهت كه به وحي آسمان مي رسد) به آن اتكا دارد, همانا قرآن كريم است . قرآن كريم است كه مدرك قطعي نبوت همگاني و هميشگي پيغمبر اكرم _ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم _ است و محتويات آن دعوت اسلامي مي باشد, البته تنها مأخذ بودن قرآن كريم ماَّخذ و مصادر ديگر تفكر صحيح و حجتهاي ديگر را الغا نمي كند چنانكه خواهيم گفت .

راههايي كه قرآن براي تفكر مذهبي نشان مي دهد

قرآن كريم در تعليمات خود براي رسيدن و درك نمودن مقاصد ديني و معارف اسلامي, سه راه در دسترس پيروان خود قرار داده, به ايشان نشان مي دهد كه ظواهر ديني و حجت عقلي و درك معنوي از راه اخلاص و بندگي است .
توضيح اينكه: ما مي بينيم قرآن كريم در بيانات خود, همه مردم را طرف خطاب قرار داده گاهي بي اينكه حجتي به گفته خود اقامه كند, بلكه به مجرد اتكا به فرمانروايي خدائي خود, به پذيرفتن اصول اعتقادي مانند توحيد و نبوت و معاد و احكام عملي مانند نماز و روزه و غير آنها امر مي كند و در برخي از اعمال نهي مي نمايد و اگر اين بيانات لفظي را حجيت نمي داد هرگز از مردم پذيرش و فرمانبرداري آنها را نمي خواست, پس ناگزير بايد گفت اينگونه بيانات ساده قرآن, راهي است براي فهم مقاصد ديني و معارف اسلامي . ما اين بيانات لفظي را مانند:(آمِنُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ) و:(اَقيمُواالصَّلوةَ) را ظواهر ديني مي ناميم .
و از سوي ديگر مي بينيم قرآن كريم در آيات بسياري به سوي حجت عقلي, رهبري مي كند و مردم را به تفكر و تعقل و تدبر در آيات آفاق و انفس, دعوت مي فرمايد و خود نيز در موارد احقاق حقايق به استدلال عقلي آزاد مي پردازد و حقا هيچ كتاب آسماني علم و معرفت برهاني را براي انسان مانند قرآن كريم نمي شناسد.
قرآن كريم با اين بيانات اعتبار حجت عقلي و استدلال و برهاني آزاد را مسلم مي شمارد؛ يعني نمي گويد كه اول حقانيت معارف اسلامي را بپذيريد سپس به احتجاج عقلي پرداخته معارف نامبرده را از آنها استنتاج كنيد, بلكه با اعتماد كامل به واقعيت خود مي گويد:
به احتجاج عقلي پرداخته حقانيت معارف نامبرده را از آن دريابيد و بپذيريد و سخناني كه از دعوت اسلامي مي شنويد, تصديق آنها را از آفرينش جهان كه گواهي است راستگوي بپرسيد و بشنويد و بالا خره تصديق و ايمان را از نتيجه دليل به دست آوريد نه اينكه اول ايمان بياوريد و بعد به قيد مطابقت آن دليل اقامه كنيد, پس تفكر فلسفي نيز راهي است كه رسائي آن را قرآن كريم تصديق مي نمايد و از سوي ديگر مي بينيم قرآن كريم با بياني جالب روشن مي سازد كه همه معارف حقيقيه از توحيد و خداشناسي واقعي سرچشمه مي گيرد و استنتاج مي شود و كمال خداشناسي از آن كساني است كه خداوند آنان را از هر جاي جمع آوري كرده و براي خود اختصاص داده است.
آنان هستند كه خود را از همه كنار كشيده و همه چيز را فراموش كرده اند و در اثر اخلاص و بندگي, همه قواي خود را متوجه عالم بالا ساخته ديده به نور پروردگار پاك روشن ساخته اند و با چشم واقع بين, حقايق اشيأ و ملكوت آسمان و زمين را ديده اند؛ زيرا در اثر اخلاص و بندگي به يقين رسيده اند و در اثر يقين ملكوت در آسمان و زمين و زندگي جاوداني جهان ابديت برايشان مكشوف شده است . با توجه در آيات كريمه ذيل اين مدعا كاملاً روشن مي شود:
الف - (وَما اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ اِلاّ نُوحي اِلَيْهِ اَنَّهُ لا اِلَهَ الاّ اَنَا فَاعْبُدونِ)[1], (سوره انبيأ, آيه 25)
ب - و مي فرمايد:(سُبْحانَ اللّهِ عَمّا يَصِفُونَ اِلاّ عِبادَ اللّهِ اْلمُخْلَصينَ)[2], (سوره صافات, آيه 159 و 160)
ج - و مي فرمايد:(قُلْ اِنَّما اَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحي اِلَي اَنَّما اِلهُكُمْ اِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقأ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَلا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ اَحَداً)[3], سوره كهف, آيه 110
د - و مي فرمايد:(وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتي يَاْتِيَكَ الْيَقينُ)[4], (سوره حجر, آيه 99)
ه - و مي فرمايد:(وَكَذلِكَ نُري اِبْراهيمَ مَلَكوُتَ السَّمواتِ وَاْلاَرْضِ وَلِيكُونَ مِنَ اْلمُوقِنينَ)[5], (سوره انعام, آيه 75)
و - و مي فرمايد:(كَلاّ اِنَّ كِتابَ اْلاَبْرارِ لَفي عِلّييّنَ وَما اَدْريكَ ما عِلِّيُّونَ, كِتابٌ مَرْقُومٌ, يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ)[6], (سوره مطففين, آيه 18- 21)
ز - و مي فرمايد:(كَلاّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ اْليَقينِ لَتَرَوُنَّ الْجَحيمَ)[7] ,(سوره تكاثر, آيه 5 و 6)
پس يكي از راههاي درك معارف الهيه, همان تهذيب نفس و اخلاص در بندگي است .

تفاوت در ميان سه طريق نامبرده

با بيان گذشته روشن شد كه قرآن كريم براي درك معارف ديني, سه راه نشان داده است, ظواهر ديني و عقل و اخلاص در بندگي كه موجب انكشاف حقايق و مشاهده باطني آنهاست ولي بايد دانست كه اين سه طريق از چند جهت با هم تفاوت دارند.
اولاً:
ظواهر ديني چون بياناتي هستند لفظي و به ساده ترين زباني القا شده اند, در دسترس مردم قرار دارند و هر كس به اندازه ظرفيت فهم خود از آنها بهره مند[8] مي شود, به خلاف دو طريق ديگر كه اختصاص به گروه خاصي داشته, همگاني نمي باشند.
ثانيا:
طريق ظواهر ديني راهي است كه با پيمودن آن مي توان به اصول و فروع معارف اسلامي پي برده و موارد اعتقادي و عملي دعوت (اصول معارف و اخلاق) را به دست آورد به خلاف دو طريق ديگر؛ زيرا اگر چه از راه عقل مي توان مسائل اعتقادي و اخلاقي و كليات مسائل عملي (فروع دين) را به دست آورد ولي جزئيات احكام نظر به اينكه مصالح خصوصي آنها در دسترس عقل قرار ندارند از شعاع عمل آن خارجند و همچنين راه تهذيب نفس چون نتيجه آن انكشاف حقايق مي باشد و آن علمي است خدادادي نمي توان نسبت به نتيجه آن و حقايقي كه با اين موهبت خدايي مكشوف و مشهود مي شوند, تحديدي قائل شد يا اندازه اي گرفت اينان چون از همه جا بريده اند و همه چيز را جز خدا فراموش كرده اند, تحت ولايت و سرپرستي مستقيم خدا مي باشند و آنچه را مي خواهد (نه آنچه خودشان مي خواهند) برايشان مشهود مي شود.
طريق اوّل: ظواهر ديني, اقسام ظواهر ديني
چنانكه گذشت قرآن كريم كه مأخذ اساسي تفكر مذهبي اسلام است به ظواهر الفاظ خود در برابر شنوندگان خود حجيت واعتبار داده است و همان ظواهر آيات, بيان پيغمبر اكرم _ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم _ را تالي بيان قرآن قرار مي دهد و مانند آن حجت مي سازد؛ چنانكه مي فرمايد:
(وَاَنْزَلَنْا اِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ اِلَيْهِمْ)[9] .
و مي فرمايد:
(هُو الَّذي بَعَثَ فِي اْلاُمِّييّنَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ اياتِهِ وَيُزَكّيهِمْ وَيُعَلّمُهُمُ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ)[10] و مي فرمايد:
(لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللّهِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ)[11] .
پر روشن است كه اگر گفتار و رفتار پيغمبر اكرم _ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم _ و حتي سكوت و امضاي آن حضرت براي ما, مانند قرآن حجت نبود آيات مذكوره مفهوم درستي نداشت, پس بيان پيغمبر اكرم _ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم _ براي كساني كه از آن حضرت مي شنوند يا با نقل قابل اعتماد نقل مي شود حجت و لازم الاتباع است . و همچنين با تواتر[12] قطعي از آن حضرت رسيده است كه بيان اهل بيت وي مانند بيان خودش مي باشد و به موجب اين حديث و احاديث نبوي قطعي ديگر بيان اهل بيت تالي بيان پيغمبر اكرم _ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم _ مي باشد و اهل بيت در اسلام سمت مرجعيت علمي داشته در بيان معارف و احكام اسلام هرگز خطا نمي كنند و بيانشان به طريق مشافهه يا نقل, قابل اعتماد و حجت است .
از اين بيان روشن مي شود كه ظواهر ديني كه در تفكر اسلامي مدرك و مأخذ مي باشد دو گونه اند كتاب و سنت و مراد از كتاب ظواهر آيات كريمه قرآني مي باشد و مراد از سنت حديثي است كه از پيغمبر اكرم _ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم _ و اهل بيت _ عليهم السّلام _ رسيده باشد.

حديث صحابه

اما احاديثي كه از صحابه نقل مي شود اگر متضمن قول يا فعل پيغمبر اكرم _ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم _ باشد و مخالف با حديث اهل بيت _ عليهم السلام _ نباشد, قابل قبول است و اگر متضمن نظر و رأي خود صحابي باشد, داراي حجيتي نيست و حكم صحابه مانند حكم ساير افراد مسلمانان است و خود صحابه نيز با يك نفر صحابي معامله يكنفر مسلمان مي كردند.

بحث مجدد در كتاب و سنت

كتاب خدا (قرآن) مأخذ اساسي هرگونه تفكر اسلامي است و اوست كه ماَّخذ ديگر ديني را اعتبار و حجيّت مي دهد و از همين جهت بايد براي همگان قابل فهم باشد.
گذشته از اين, خود قرآن كريم, خود را نور و روشن كننده همه چيز معرفي مي كند و هم در مقام تحدي از مردم درخواست مي كند كه در آيات آن تدبر كرده ببينند كه هيچگونه اختلاف و تناقض وجود ندارد و اگر مي توانند, كتابي مانند آن بسازند و معارضه اش كنند. روشن است كه اگر قرآن براي همگان قابل فهم نبود اينگونه خطابات مورد نداشت .
البته نبايد پنداشت كه اين مطلب (كه قرآن به خودي خود براي همه قابل فهم است) با مطالب سابق كه پيغمبر اكرم _ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم _ و اهل بيت او در معاريف اسلامي كه در حقيقت مضامين قرآن كريم مي باشند, مراجع علمي هستند, منافات دارد؛ زيرا بخشي از معارف اسلامي كه احكام و قوانين شريعت مي باشد, قرآن كريم تنها كليات آنها را متضمن است و روشن شدن تفاصيل آنها مانند احكام نماز و روزه و داد و ستد و ساير عبادات و معاملات به مراجعه سنت (حديث اهل بيت) متوقف است .
و بخشي ديگر كه معارف اعتقادي و اخلاقي است اگرچه مضامين و تفاصيل آنها قابل فهم عموم مي باشد ولي در درك معاني آنها روش اهل بيت را بايد اتخاذ نمود و هر آيه قرآني را با آيات ديگر قرآني توضيح داده و تفسير كرد نه به رأي و نظر خود كه از عادات و رسوم معمولي براي ما دلنشين شده و با آن مأنوس گرديده ايم .
علي _ عليه السّلام _ مي فرمايد: برخي از قرآن با برخي ديگر به سخن درآمده معناي خود را مي فهماند و بعضي از آنها به بعضي ديگر گواهي مي دهد[13] .
و پيغمبر اكرم _ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم _ مي فرمايد:بخشي از قرآن بخش ديگر را تصديق مي كند[14] .
و نيز مي فرمايد:هر كه قرآن را به رأي خود تفسير كند, براي خود در آتش جايگاه مي سازد[15] .
مثالي ساده براي تفسير قرآن به قرآن: خداي تعالي در قصه عذاب قوم لوط در جايي مي فرمايد:برايشان باران بد, بارانيديم[16] و در جاي ديگر, اين كلمه را به كلمه اي ديگر تبديل كرده مي فرمايد:برايشان سنگ بارانيديم[17] و از انضمام آيه دوم به آيه اول روشن مي شود كه مراد از باران بد, سنگهاي آسماني است كسي كه با نظر كنجكاوي و در احاديث اهل بيت و در رواياتي كه از مفسرين صحابه و تابعين در دست است رسيدگي نمايد ترديد نمي كند كه روش تفسير قرآن به قرآن تنها روش ‍ ائمه اهل بيت _ عليهم السّلام _ مي باشد.

ظاهر و باطن قرآن

چنانكه فهميديم قرآن كريم با بيان لفظي خود مقاصد ديني را روشن مي كند و دستوراتي در زمينه اعتقاد و عمل به مردم مي دهد ولي مقاصد قرآن تنها به اين مرحله منحصر نيست بلكه در پناه همين الفاظ و در باطن همين مقاصد مرحله اي معنوي و مقاصدي عميقتر و وسيعتر قرار دارد كه خواص با دلهاي پاك خود مي تواند بفهمند.
پيغمبر اكرم _ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم _ كه معلم خدائي قرآن است مي فرمايد:قرآن ظاهري انيق (زيبا و خوش آيند) و باطني عميق دارد[18] .
و نيز مي فرمايد:قرآن بطن دارد و بطنش نيز بطن دارد تا هفت بطن[19] و در كلمات ائمه اهل بيت نيز از باطن قرآن بسيار نامبرده شده است[20].
ريشه اصلي اين روايات مثلي است كه خداي متعال در سوره رعد, آيه 17 مي زند؛ خداي تعالي در اين آيه افاضه هاي آسماني را تشبيه فرموده به باراني كه از آسمان نازل مي شود و حيات زمين و اهل زمين بسته به آن است, با آمدن باران, سيل راه مي افتد و مسيلهاي گوناگون هركدام به اندازه ظرفيت خود از آن سيل برداشته جريان پيدا مي كند, روي سيل در جريان خود با كفي پوشيده شده است ولي در زير كف, همان آب قرار دارد كه حياتبخش و به حال مردم سودمند مي باشد.
چنانكه اين مثل اشاره مي كند, ظرفيت افهام مردم در فراگرفتن اين معارف آسماني كه حياتبخش درون انسان هستند - مختلف مي باشد.
كساني هستند كه جز به ماده و زندگي مادي چند روزه اين جهان گذران به چيزي اصالت نمي دهند و جز مشتهيات مادي, به چيزي دل نمي بندند و جز محروميتهاي مادي از چيزي نمي ترسند. اينان با اختلاف مراتبي كه دارند حداكثر آنچه از معارف آسماني بپذيرند اين است كه اعتقادات اجمالي را باور كنند و دستورهاي عملي اسلام را به طور جمود اجرا نمايند و بالا خره خداي يگانه را به اميد ثواب اخروي يا از ترس عقاب اخروي بپرستند.
و كساني هستند كه در اثر صفاي فطرت, سعادت خود را در دلبستگي به لذايذ گذران و زندگي چند روزه اين جهان نمي بينند و سود و زيان و شيرين و تلخ اين سرا پيش ايشان جز پنداري فريبنده نيست و ياد گذشتگان كاروان هستي كه كامروايان ديروز و افسانه هاي امروز مي باشند, درس عبرتي است كه پيوسته برايشان تلقين مي شود.
اينان طبعا با دلهاي پاك خودشان متوجه جهان ابديت مي شوند و به نمودهاي گوناگون اين جهان ناپايدار به نظر آيه و نشانه نگاه مي كنند و هيچگونه اصالت و استقلالي به آنها نمي دهند.
آن وقت است كه از دريچه آيات و نشانه هاي زميني و آسماني نور نامتناهي عظمت كبرياي خداي پاك را با درك معنوي مشاهده مي كنند و دلهاي پاكشان يكجا شيفته درك رمزهاي آفرينش مي شود و به جاي اينكه در چاله تنگ سودپرستي شخصي, زنداني شوند در فضاي نامتناهي جهان ابديت به پرواز درآمده, اوج مي گيرند.
وقتي كه از راه وحي آسماني مي شنوند كه خداي تعالي از پرستش بتها نهي مي كند و ظاهر آن مثلاً نهي از سر فرود آوردن در برابر بت است, به سبب تجليل از اين نهي مي فهمند كه غير از خدا را نبايد اطاعت كرد؛ زيرا حقيقت اطاعت همان بندگي و سر فرود آوردن است و از آن بالاتر مي فهمند كه از غير خدا نبايد بيم و اميد داشت و از آن بالاتر مي فهمند كه به خواستهاي نفس نبايد تسليم شد و از آن بالاتر مي فهمند كه نبايد به غير خدا توجه نمود.
و همچنين وقتي كه از زبان قرآن مي شنوند كه به نماز امر مي كند و ظاهر آن به جا آوردن عبادت مخصوص است, به حسب باطن از آن مي فهمند كه بايد با دل و جان, كرنش و نيايش خدا را كرد و از آن بالاتر مي فهمند كه بايد در برابر حق, خود را هيچ شمرد و فراموش كرد تنها به ياد خدا پرداخت . چنانكه پيداست معاني باطني كه در دو مثال گذشته يادآوري شد, مدلول لفظي امر و نهي نامبرده نيست ولي درك آنها براي كسي كه به تفكر وسيعتري پرداخته جهان بيني را به خود بيني ترجيح مي دهد, اجتناب ناپذير مي باشد.
با بيان گذشته, معناي ظاهر و باطن قرآن روشن شد. و نيز روشن شد كه باطن قرآن ظاهر آن را ابطال و الغا نمي كند بلكه به منزله روحي است كه جسم خود را حيات مي بخشد و اسلام كه ديني است عمومي و ابدي و اصلاح جامعه بشري را در درجه اول اهميّت قرار مي دهد, از قوانين ظاهري خود كه مصلح جامعه مي باشند و از عقايد ساده خود كه نگهبان قوانين نامبرده هستند, هرگز دست بردار نيست .
چگونه ممكن است جامعه اي به دستاويز اينكه دل انسان بايد پاك باشد و ارزش ‍ براي عمل نيست, با هرج و مرج زندگي كند و به سعادت برسد؟ و چگونه ممكن است كردار و گفتار ناپاك, دلي پاك بپروراند يا از دل پاك كردار و گفتار ناپاك ترشح نمايد؟ خداي تعالي در كتاب خود مي فرمايد:پاكان از آن پاكان و ناپاكان از آن ناپاكانند.
و مي فرمايد: زمين خوب, نبات خود را خوب مي روياند و زمين بد, جز محصول ناچيز نمي دهد[21] .
از بيان گذشته روشن شد كه قرآن كريم ظاهر و باطن و باطنش نيز مراتب مختلفه دارد و حديث نيز كه مبين مضمون قرآن كريم است به همان حال خواهد بود.

تأويل قرآن

در صدر اسلام در ميان اكثريت تسنن معروف بود كه قرآن كريم را در جايي كه دليل باشد مي توان از ظاهرش صرف كرده به معناي خلاف ظاهر حمل كرد و معمولاً معناي خلاف ظاهر تأويل ناميده مي شد و آنچه در قرآن كريم به نام تأويل ذكر شده به همين معنا تفسير مي گردد. در كتاب مذهبي جماعت و همچنين در مناظره هاي مذاهب مختلفه - كه به تحرير درآمده - بسيار به چشم مي خورد كه در مسئله اي كه با اجماع علماي مذهب يا دليل ديگري ثابت مي شود اگر با ظاهر آيه اي از آيات قرآني مخالف باشد, آيه را تأويل نموده به معناي خلاف ظاهر حمل مي كنند و گاهي دو طرف متخاصم براي دو قول متقابل با آيات قرآني احتجاج مي نمايند و هركدام از دو طرف آيه, طرف ديگر را تأويل مي كند.
اين رويه كم و بيش به شيعه نيز سرايت نموده است و در برخي از كتب كلامي شان ديده مي شود. ولي آنچه پس از تدبر كافي در آيات قرآني و احاديث اهل بيت به دست مي آيد اين است كه قرآن كريم در لهجه شيرين و بيان روشن و رساي خود, هرگز شيوه لغز و معما پيش نگرفته و مطلبي را جز با قالب لفظي خودش به مردم القا نكرده است و آنچه در قرآن كريم به نام تأويل ذكر شده است از قبيل مدلول لفظ نيست بلكه حقايق و واقعيتهايي است كه بالاتر از درك عامه بوده كه معارف اعتقادي و احكام عملي قرآن از آنها سرچشمه مي گيرد.
آري همه قرآن تأويل دارد و تأويل آن مستقيما از راه تفكر قابل درك نيست و از راه لفظ نيز قابل بيان نمي باشد و تنها پيامبران و پاكان از اولياي خدا كه از آلايشهاي بشريت پاكند, مي توانند از راه مشاهده, آنها را بيابند. آري, تأويل قرآن روز رستاخير براي همه مكشوف خواهد شد.
توضيح:
به خوبي مي دانيم آنچه بشر را وادار به سخنگويي و وضع لغت و استفاده از الفاظ نموده, همانا نيازمنديهاي اجتماعي مادي است . بشر در زندگي اجتماعي خود ناگزير است كه منويات و محتويات ضمير خود را به همنوعان خود بفهماند و براي همين منظور از صدا و گوش استمداد جويد و گاهي كم و بيش از اشاره و چشم استفاده كند.
و از اينجاست كه در ميان شخص گنگ و نابينا هيچگونه تفاهم برقرار نمي شود؛ زيرا آنچه نابينا به زبان مي گويد, گنگ نمي شنود و آنچه گنگ به اشاره مي فهماند نابينا نمي بيند و از اين روي در وضع لغات و نامگذاري اشيأ تأمين نيازمندي مادي منظور بوده و براي چيزهايي و اوضاع و احوالي, لفظ ساخته شده كه مادي و در دسترس حس يا نزديك به محسوس مي باشد چنانكه مي بينيم در مواردي كه مخاطب ما يكي از حواس را فاقد است, اگر بخواهيم از چيزهايي كه از راه همان حس مفقود درك مي شود, سخن بگوييم دست به يك نوع تمثيل و تشبيه مي زنيم مثلاً اگر بخواهيم به يك نابيناي مادرزاد از روشنايي و رنگ, يا به كودكي كه به حد بلوغ نرسيده از لذت عمل جنسي توصيف كنيم, مقصود خود را با نوعي از مقايسه و تشبيه و آوردن مثل مناسب تأديه مي كنيم, بنابراين, اگر فرض كنيم در جهان هستي, واقعيتهايي وجود دارد كه از ماده و آلايش ماده منزه است (و واقع امر هم همين است) و از گروه بشر در هر عصر يك يا چند تن انگشت شمار, استعداد درك و مشاهده آنها را دارند, چنين چيزهايي از راه بيان لفظي و تفكر عادي قابل تفهيم و درك نخواهد بود و جز با تمثيل و تشبيه نمي توان به آنها اشاره كرد.
خداي متعال در كتاب خود مي فرمايد: ما اين كتاب را از قبيل لفظ, خواندني و عربي قرار داديم شايد شما آن را تعقل كنيد و بفهميد و همانا اين كتاب نزد ما در لوح محفوظ كه اصل كتب آسماني است, بسي بلند پايه و محكم اساس است (فهم عادي به آن نمي رسد و در آن رخنه نمي كند[22]
و نيز مي فرمايد:تحقيقا اين كتاب قرآني است گرامي در كتابي كه از انظار عادي پنهان است, كسي به آن مس نمي كند مگر پاك شدگان[23].
و همچنين در حق پيغمبر اكرم _ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم _ و اهل بيت وي مي فرمايد:خداي متعال مي خواهد از شما اهل بيت هرگونه پليدي را ببرد و شما را پاك گرداند[24]
به دلالت اين آيات, قرآن كريم از مرحله اي سرچشمه مي گيرد كه افهام مردم از رسيدن به آنجا و نفوذ كردن در آنجا زبون است, كسي را نمي رسد كه كمترين دركي در آنجا داشته باشد جز بندگاني كه خدا آنان را پاك گردانيده است و اهل بيت پيغمبر اكرم _ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم _ از آن پاكانند.
و در جاي ديگر مي فرمايد:اينان كه ايمان به قرآن نمي آورند تكذيب كردند چيزي را كه به علم او احاطه نيافته اند و هنوز تأويل آن براي آنها مشهود نشده است (يعني روز قيامت كه حقايق اشيأ بالعيان ديده مي شود[25] ) و باز در جاي ديگر مي فرمايد:روزي كه تأويل قرآن (همه قرآن) مشهود مي شود, كساني كه آن را فراموش كرده بودند به راستي و صدقِ دعوت نبوت, اعتراف خواهند كرد[26] .

پی نوشت ها:

[1] . از آيه فهميده مى شود كه پرستش در دين خدا فرع توحيد و بر اساس آن تنظيم و بنا شده است .
[2] . توصيف فرع درك است و از آيه فهميده مى شود كه جز مخلصين و پاك شدگان خدا به نحوى كه بايد شناخته شود نمى شناسد و خدا از توصيف ديگران منزه است .
[3] . از آيه فهميده مى شود كه براى لقاى حق ، جز توحيد و عمل صالح راهى نيست .
[4] . از آيه فهميده مى شود كه پرستش واقعى خدا منتج يقين است .
[5] . از آيه فهميده مى شود كه يكى از لوازم يقين ، مشاهده ملكوت آسمانها و زمين است.
[6] . از آيات فهميده مى شود كه سرنوشت ابرار در كتابى است به نام عليين (بسيار بلند) كه مقربان خدا آن را مشاهده مى كنند و ضمنا از لفظ يشهده پيداست كه مراد، كتاب مخطوط نيست بلكه عالم قرب و ارتقاست.
[7] . از آيه فهميده مى شود كه علم يقين باعث مشاهده سرانجام حال اشقيا كه جحيم (جهنم) ناميده مى شود، مى باشد.
[8] . و از اينجاست كه پيغمبر اكرم (ص) در روايتى كه عامه و خاصه نقل كرده اند مى فرمايد:ما گروه پيامبران با مردم به اندازه خرد ايشان سخن مى گوييم ، (بحار، ج 1، ص 37. اصول كافى ، ج 1، ص 203)
[9] . سوره نحل ، آيه 44.
[10] . سوره جمعه ، آيه 2.
[11] . سوره احزاب ، آيه 21.
[12] . مدرك روايت در بخش اول گذشت
[13] . نهج البلاغه ، خطبه 231 در پاورقى قرآن در اسلام نيز هست.
[14] . درالمنثور، ج 2، ص 6.
[15] . تفسير صافى ، ص 8. بحار، ج 19، ص 28.
[16] . سوره شعراء، آيه 127.
[17] . سوره حجر، آيه 74.
[18] . تفسير صافى ، ص 4.
[19] . سفينة البحار تفسير صافى ، ص 15 و در تفاسير مرسلاً از آن حضرت منقول است و در كافى و تفسير عياشى و معانى الاخبار، رواياتى در اين معنا نقل شده است.
[20] . بحار، ج 1، ص 117.
[21] . سوره اعراف ، آيه 58.
[22] . سوره زخرف ، آيه 3 و 4.
[23] . سوره واقعه ، آيه 79.
[24] . سوره احزاب ، آيه 33.
[25] . سوره يونس ، آيه 29.
[26] . سوره اعراف ، آيه 53.





نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.