منابع شيعه در اصول و فروع دين(2)
منبع:سایت اندیشه قم
6. «ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوي، وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي، إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحي»؛[2] پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ نه گمراه شده و نه به خطا رفته است، او از روي هواي نفس سخن نميگويد، آنچه او ميگويد جز، وحي الهي نيست.
ائمهي اهلبيت ـ عليهم السّلام ـ و سنت نبوي
در احاديثي كه از ائمهي اهلبيت ـ عليهم السّلام ـ روايت شده بر جايگاه رفيع سنت و لزوم استناد به آن به عنوان سرچشمهي معارف اسلامي پس از قرآن كريم تأكيد شده است. امام صادق ـ عليه السّلام ـ فرموده است:«ما من شىٍ الاّ و فيه كتاب أو سنّة»؛[3] چيزي نيست مگر آن كه حكم آن در كتاب يا سنت بيان شده است.
سماعة بن مهران از امام كاظم ـ عليه السّلام ـ پرسيد آيا حكم همه چيز در كتاب و سنت بيان شده است يا اين كه شما نيز (خارج از كتاب و سنت) در آن باره حكمي داريد؟ امام ـ عليه السّلام ـ پاسخ داد: «بل كلّ شىء فى كتاب الله و سنّة نبيّه».[4]
همانگونه كه موافقت با قرآن يا عدم ناسازگاري با آن معيار تشخيص احاديث درست از نادرست است، سنت پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ نيز در تشخيص احاديث ائمهي اطهار ـ عليهم السّلام ـ چنين جايگاهي دارد. عبدالله بن ابي يعفور از امام صادق ـ عليه السّلام ـ در مورد احاديث مختلفي كه از ائمهي اطهار ـ عليهم السّلام ـ روايت ميشود پرسيد: امام ـ عليه السّلام ـ فرمود:
«اذا ورد عليكم حديث فوجدتم له شاهداً من كتاب الله أو من قول رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ و الاّ لله فالّذى جاءكم به اولي به»؛[5] هرگاه حديثي به شما رسيد، و شاهدي از قرآن يا حديث پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ بر آن يافتيد، آن را بپذيريد، در غير اين صورت سزاوارتر آن است به كسي كه آن را براي شما نقل كرده است نسبت داده شود.
زرارة از امام باقر ـ عليه السّلام ـ روايت كرده است كه فرمود: «كُلّ مَن تعدّي السنّة رُدَّ الي السنّة»؛[6] هر كس از سنت پيامبر تعدي كند، بايد به سنت بازگردانده شود.
امام صادق ـ عليه السّلام ـ در حديث ديگري فرموده است: «مَن خالفَ كتاب الله و سنّة محمد ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ فقد كفر»؛[7] كسي كه با كتاب خدا و سنت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ مخالفت كند، كافر است.
ممكن است گفته شود شيعه در بحثهاي كلامي، فقهي و اخلاقي غالب به احاديث ائمهي اهلبيت ـ عليهم السّلام ـ استناد ميجويد و جز در موارد اندك به احاديث نبوي استدلال نميكنند، بنابراين، شيعه عملاً نسبت به سنت پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ اهتمام لازم را به كار نميبندد.
پاسخ اين است كه همانگونه كه در آغاز بحث يادآور شديم سنت پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ مورد اعتنا و اهتمام همهي مذاهب اسلامي است، ولي با اين حال در چگونگي دست يافتن به سنت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ ميان مذاهب مختلف و بلكه علماي يك مذهب اختلاف نظر وجود دارد. آنان در مورد شرايطي كه براي روايات سنت نبوي قايلاند اتفاق نظر ندارند. همين امر موجب شده است كه ابو حنيفه در باب احكام فقهي تنها تعداد اندكي از احاديث را معتبر شمارد كه به گفتهي ابن خلدون شمارهي آنها به بيست حديث نميرسد. ولي مالك بن انس شمار آنها را سيصد حديث دانسته است.[8]
از ديدگاه شيعه اماميه مطمئنترين طريق براي دست يافتن به سنت پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ ائمهي اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ است. آنچه را (في المثل) امام صادق ـ عليه السّلام ـ بيان كرده است، در حقيقت همان است كه در سنت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ وارد شده است. چنانكه هشام بن سالم و حماد بن عيسي و ديگران روايت كردهاند كه امام صادق ـ عليه السّلام ـ فرمود: «حديثي حديث أبى، و حديث أبى حديث جدّى، و حديث جدّى حديث الحسين و حديث الحسين حديث الحسن، و حديث الحسن حديث امير المؤمنين، و حديث امير المؤمنين حديث رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ و حديث رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ قول الله عزّ وجلّ.»[9]
علامهي كاشف الغطا پس از يادآوري اين كه شيعه و اهلسنت در اين كه كتاب و سنت از مصادر احكام شريعت است اختلافي ندارند، يادآور شده است كه تفاوت شيعه با ديگران در مورد سنت پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ اين است كه آنان تنها آن سنتي را معتبر ميدانند كه از طريق اهلبيت ـ عليهم السّلام ـ روايت شده باشد. مانند اين كه امام صادق ـ عليه السّلام ـ از پدرش امام باقر ـ عليه السّلام ـ ، و او از پدرش زين العابدين ـ عليه السّلام ـ ، او از امام حسين ـ عليه السّلام ـ و او از امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ و او از پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ روايت كند. اما روايت كساني چون ابو هريرة، سمرة بن جندب، مروان بن حكم، عمران بن حطال خارجي و عمروبن عاص و نظاير آنان را معتبر نميدانند.[10]
ج) گفتار و رفتار اهل بيت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ
مقصود از اهل بيت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ كسانياند كه در آيهي تطهير و احاديث نبوي معرفي شده و معصوم از خطا و گناه شناخته شدهاند.1. آيهي تطهير
«إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً»؛[11] فقط ارادهي خداوند به اين تعلق گرفته است كه هر گونه رجس و پليدي را از شما خاندان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ دور سازد، و شما را به گونهاي خاص پاكيزه سازد.كلمهي «انّما» يكي از ادوات حصر و قصر است. بر اين اساس، ارادهي الهي نسبت به طهارت اهلبيت، ارادهي ويژهاي است، و طهارت خاصي را اراده كرده است. يعني ارادهي تكويني است نه ارادهي تشريعي، زيرا ارادهي تشريعي و طهارتي كه از آن به دست ميآيد عموميت دارد. چنانكه پس از بيان حكم وضو، غسل و تيمم ميفرمايد: «ما يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ»؛[12] خداوند نميخواهد شما را گرفتار حرج و مشقت كند، بلكه ميخواهد شما را پاكيزه سازد. و در مورد زكات ميفرمايد: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها»؛[13] از اموال آنان صدقه دريافت كن تا بدين وسيله آنان را تطهير و تزكيه نمايي.
يكي از تفاوتهاي ارادهي تكويني و تشريعي اين است كه تحقق آنچه به ارادهي تشريعي خواسته شده است، منوط به اختيار و انتخاب انسان است، و چون ممكن است انسان آن را اختيار نكند تخلف مراد از ارادهي تشريعي امكان پذير مي شود. به عبارت ديگر، ارادهي تشريعي همان هدايت تشريعي است كه جز ارايهي طريق و نشان دادن راه طهارت و رستگاري نيست، و چون انسان مختار و انتخابگر آفريده شده است، ممكن است راه سعادت را برگزيند، و ممكن است برنگزيند. «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً».[14] ولي در اراده و هدايت تكويني كه ايصال به مطلوب است، تخلف راه ندارد. «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ».[15]
از آنچه گفته شد به دست ميآيد كه:
الف) خداوند طهارت اهل بيت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ از هر گونه آلودگي را به ارادهي تكويني اراده كرده است.
ب) ارادهي تكويني خداوند قطعاً تحقق مييابد.
پس طهارت اهل بيت از هر گونه آلودگي قطعاً تحقق يافته است. از طرفي، خطا و گناه از آلودگيهاي معنوي به شمار ميرود. بنابراين، اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ از خطا و گناه پيراستهاند، يعني معصوماند. اكنون با توجه به نكات ذيل ميتوان مصداق اهلبيت ـ عليهم السّلام ـ را به دست آورد.
1ـ هيچ يك از مذاهب اسلامي مقام عصمت را براي همسران پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ و ديگر خاندان او ـ جز فاطمهي زهرا، و همسر و فرزندان او ـ قايل نيستند. ولي شيعه، فاطمهي زهرا و همسر و فرزندان او را معصوم ميداند. هرگاه نظريهي شيعه را نپذيريم، آيهي شريفه تطهير هيچ مصداقي نخواهد داشت، و اين، بر خلاف مفاد آيهي تطهير است.
2ـ آيات قبل و بعد آيهي تطهير مربوط به همسران پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ است، و ضمايري كه در آنها به كار رفته است، ضماير جمع مؤنث است. «وَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ...»، «مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ...»، «وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ»، «وَ اذْكُرْنَ ما يُتْلى فِي بُيُوتِكُنَّ...»، در حالي كه ضميري كه در آيهي تطهير به كار رفته است، ضمير جمع مذكر است (عنكم... يطهّركم) پس نميتوان آن را بر همسران پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ تطبيق كرد. اما بر قول شيعه قابل تطبيق است، زيرا غير از فاطمهي زهرا ـ عليها السّلام ـ ديگر اهلبيت (علي، حسن، حسين ـ عليهم السّلام ـ ) مذكرند، و استعمال ضمير مذكر به لحاظ اين كه اكثر آنها مذكرند از نظر ادبي موجه است.
3ـ احاديثي كه در شأن نزول آيهي تطهير روايت شده است، مصداق اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ را در علي، فاطمه، حسن و حسين ـ عليهم السّلام ـ منحصر دانسته، و آنگه كه امسلمه كه از همسران مورد احترام پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ بود از آن حضرت پرسيد آيا من هم از اهل بيت هستم و مشمول حكم آيهي تطهير ميباشم يا نه، پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ در پاسخ او فرمود «انك الي خير» تو راه خير را برگزيدهاي.[16] ولي او را از اهلبيت به شمار نياورد.
در صحيح مسلم از عايشه روايت شده كه گفت: پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ عبايي كه از موي سياه بافته شده بود بر دوش داشت، حسن و حسين، فاطمه و علي را در زير آن جاي داد. آنگاه گفت: «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً».[17]
احاديث مربوط به اين كه آيهي تطهير در شأن پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ و فاطمه و فرزندان و همسر او نازل شده بسيار است، (بيش از هفتاد حديث) كه حدود چهل حديث آن را اهل سنت از امسلمه، عايشه، ابو سعيد خدري، ابن عباس، عبدالله بن جعفر، وائلة بن اسقع، علي ـ عليه السّلام ـ ، حسن بن علي ـ عليه السّلام ـ ، و ديگران روايت كردهاند.
و بيش از سي حديث نيز در كتب حديث شيعه از حضر علي، امام سجاد، امام باقر، امام صادق، امام رضا ـ عليهم السّلام ـ ، ابوذر، ابوليلي، ابو الأسود دوئلي و ديگران روايت شده است.[18]
پاسخ به يك اشكال
همان گونه كه بيان گرديد، ارادهي مورد نظر در آيهي تطهير ارادهي تكويني است و در ارادهي تكويني تخلّف راه ندارد. بدين جهت طهارت اهلبيت ـ عليهم السّلام ـ از هر گونه پليدي و انحراف امري است قطعي و تخلف ناپذير. در اين جا اين اشكال مطرح ميشود كه آيا غير اختياري بودن عصمت با مختار بودن اهلبيت ـ عليهم السّلام ـ منافات ندارد. به عبارت ديگر، تكويني بودن اراده، در آيهي تطهير زمينهي طرح شبههي جبري بون افعال اهلبيت ـ عليهم السّلام ـ را فراهم ميسازد.پاسخ اين است كه مفاد ارادهي تكويني چيزي جز عصمت و مصونيت از گناه و خطا نيست، و مصونيت از خطا با اختياري بودن فعل منافات ندارد؛ زيرا عصمت اسباب ويژهاي دارد كه خداوند آنها را در اختيار معصومان نهاده است. و آن عبارت است از علم قطعي آنان به عظمت معبود از يك سوي، و عواقب و آثار ناگوار گناه از سوي ديگر. اين علم ويژه، ارادهي قطعي و جزيي نسبت به طاعت و ترك معصيت را در پي دارد. و نتيجه آن چيزي جز عصمت از گناه نيست. حال، چه تفاوتي وجود دارد كه اين علم ويژه از آغاز در اختيار فرد يا افرادي قرار داده شود، يعني موهبتي و افاضي باشد، يا اين كه پس از گذشت مدتي و در پي يك سلسله اعمالي بر او اعطا گردد، يعني اكتسابي باشد. آنچه مهم است اين است كه عصمت، حقيقت و ذات معصوم را كه انسان است دگرگون نميسازد، و صدور گناه از انسان از آن نظر كه انسان است امري است ممكن، اگر چه با داشتن صفت عصمت ناممكن خواهد بود.
اين مطلب در مورد افراد پرهيزگار كه از تقواي بالايي برخوردارند، نيز به صورت نسبي قابل بررسي است. مثلاً فردي پرهيزگار كه هرگز دست به قتل عمدي ديگران نميزند، از انجام چنين گناهي معصوم است. يعني ملكهي تقوا مانع از صدور چنين فعلي از او است. اگر چه از آن نظر كه انسان است، صدور گناه از وي امكان پذير است.
يك پدر يا مادر معمولي در شرايط متعارف هرگز فرزند خود را نخواهد كشت. صدور اين فعل از او در چنين شرايطي امكان پذير نيست، اگر چه از آن نظر كه يك فرد از افراد بشر است توان انجام چنين كاري را دارد. اما وجود عاطفهي پدري و مادري مانع از آن است كه حتي تصور انجام چنين عملي را بنمايد، تا چه رسد به انجاام آن.[19]
2. حديث ثقلين
حديث ثقلين يكي از احاديث متواتر اسلامي است. كه شيعه و اهلسنت آن را از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ روايت كردهاند. متن حديث چنين است: «يا ايها الناس انى تارك فيكم الثقلين، كتاب الله و عترتى، اهل بيتى ما ان تمسكتم بهما لن تضّلوا بعدى ابداً، و انّهما لن يفترقا حتي يردا علىَّ الحوض فانظروا كيف تخلفونى فيهما»؛[20] دو چيز گرانبها را در ميان شما باقي ميگذارم. هرگاه به آن تمسك جوييد، پس از من هرگز گمراه نخواهيد شد، آن دو، كتاب خدا و عترت و اهلبيت من ميباشند. اين دو از يكديگر جدا نميشوند تا در قيامت نزد من آيند، پس بنگريد كه چگونه با آنها رفتار خواهيد كرد.همانگونه كه يادآور شديم، حديث ثقلين از نظر سند جاي هيچ گونه گفتگويي ندارد، و از بيش از سي صحابي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ روايت شده است.[21]
حديث ثقلين بر مطالب ذيل دلالت ميكند:
1. وجوب پيروي از عترت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ و مرجعيت علمي آنان در معارف و احكام ديني؛ زيرا مقصود از تمسك به كتاب و عترت چيزي جز عمل به آنها نيست. و اين مطلبي است كه علماي اهلسنت نيز به آن اذعان نمودهاند. چنان كه سعد الدين تفتازاني گفته است:
«ألا تري انه ـ عليه السّلام ـ قرنهم بكتاب الله تعالي فى كون التمسك بهما منقذاً عن الضلالة، و لا معني للتمسك بالكتاب الاّ الأخذ بما فيه من العلم و الهداية، فكذا فى العترة».[22]
2. عصمت اهلبيت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ از خطا و گناه زيرا:
اولاً: اهلبيت را عِدل قرآن كريم قرار داده است. پس همانگونه كه قرآن از هر گونه انحراف و بطلاني مصون است، اهلبيت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ نيز چنيناند.
و ثانياً: تمسك به آنان را بدون هيچ گونه قيد و شرطي، همچون تمسك به قرآن مانع از گمراهي شناخته است. روشن است كه اگر در اهلبيت احتمال گمراهي وجود داشته باشد، تمسك به آنان نميتواند به صورت كلي و همه جانبه مانع از ضلالت و گمراهيشان باشد.
و ثالثاً: آنان هرگز از قرآن جدا نميشوند، و چون در قرآن انحرافي نيست، پس در عترت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ نيز انحرافي وجود نخواهد داشت.
3. وجود پيشواي معصوم در همهي زمانها لازم است، زيرا فرموده است عترت هيچ گاه از قرآن جدا نميشود و بالعكس، قرآن نيز هيچگاه بدون عترت نخواهد بود.
پس در همهي زمانها فردي از عترت پيامبر كه معصوم از گناه و خطاست وجود دارد. بر اين اساس حديث ثقلين بر وجود امام عصر ـ عليه السّلام ـ نيز دلالت ميكند، زيرا از خاندان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ جز او كسي از ويژگي عصمت برخودار نيست.[23]
دلالت حديث بر عصمت عترت و اهلبيت پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ و مرجعيت ديني آنان نيز روشن است، زيرا تمسك به عترت همچون تمسك به قرآن سبب نجات از گمراهي دانسته شده است. پس همان گونه كه قرآن كريم مصون از خطا و انحراف است «لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ».[24] قول و فعل اهلبيت و عترت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ نيز مصون از خطا و انحراف است. از سوي ديگر، عدم جدايي آن دو از يكديگر بيانگر اين مطلب است كه تا روز قيامت پيوسته در كنار قرآن بايد از رهنمودهاي عترت نيز بهره گرفت، يعني پيوسته رهبري معصوم از عترت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ وجود دارد. اين خصوصيت، جز بر امامان شيعه منطبق نيست، زيرا ويژگي عصمت در هيچ يك از خاندان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ غير از آنان (به علاوه حضرت زهرا ـ عليها السّلام ـ ) ادعا نشده است.
3. حديث سفينه
پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ در مورد اهلبيت خود فرموده است: «انّما مثل أهل بيتى فيكم كسفينة نوح، من ركبها نجا و من تخلّف عنها غرق»؛[25] اهل بيت من در ميان شما همانند كشتي نوحاند كه هر كس بر آن نشست از طوفان نجات يافت، و هر كس آن را رها كرد و از آن فاصله گرفت، غرق گرديد.وجه تشبيه اهلبيت ـ عليهم السّلام ـ به كشتي نوح اين است كه مسلمانان بايد در اصول و فروع دين از علم و دانش اهلبيت، طلب هدايت كنند و گفتار و رفتار آنان را سرمشق زندگي قرار دهند، در غير اين صورت در طوفان اختلافات مذاهب و آراي غرق خواهند شد، و نجات نخواهند يافت. ابن حجر در توضيح اين حديث گفته است:
«وجه تشبيه اهلبيت به كشتي نوح اين است كه هر كس به پاس شكرگزاري خداوند كه اهلبيت را چنين شرافتي عطا كرده است، آنان را دوست داشته و گرامي بدارد، و به هدايت علماي اهلبيت تمسك جويد، از تاريكي مخالفتها نجات خواهد يافت، و هر كس از آنان تخلف كند، در درياي كفر نعمت الهي غرق شده، و در ورطههاي طغيان هلاك خواهد شد.»[26]
4. حديث امان اهل الأرض
در حديث ديگري، پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ اهلبيت خود را به ستارههاي آسمان تشبيه كرده و فرموده است:«النجوم امان لأهل الأرض من الغرق، و أهل بيتى امان لأمتى من الاختلاف، فاذا خالفتها قبيلة من العرب اختلفوا فصاروا حزب ابليس»؛[27] ستارگان[28] سبب امنيت ساكنان زمين از غرق شدن در دريا ميباشند، و اهلبيت ـ عليهم السّلام ـ من سبب امنيت امتم از اختلاف، پس، اگر قبيلهاي از عرب با آنان مخالفت كند، حزب ابليس خواهند بود.
پی نوشت ها:
[1] . آل عمران/32.
[2] . نجم/2 ـ 4.
[3] . اصول كافي، ج1، ص59، باب الرد الي الكتاب و السنّة، حديث 4.
[4] . همان، حديث 2.
[5] . همان، باب الأخذ بالسنّة و شواهد الكتاب، حديث 2.
[6] . همان، حديث 11، ص71.
[7] . همان، حديث6، 70.
[8] . مقدمة ابن خلدون، ص444، دار القلم، بيروت. ابو حنيفه ـ رضي الله عنه ـ يقال بلغت روايته الي سبعة عشر حديث او نحوها، و مالك ـ رحمه الله ـ انّما صحّ عنده ما فى كتاب الموطأ و غايتها ثلاثمائة حديث او نحوها.
[9] . وسائل الشيعه، ج18، ص58.
[10] . اصل الشيعه و اصولها، ص164 ـ 165.
[11] . احزاب/33.
[12] . مائده/6.
[13] . توبه/103.
[14] . انسان/3.
[15] . يس/82.
[16] . اسباب النزول، ص239.
[17] . صحيح مسلم، ج24، ص1883، كتاب فضايل الصحابة، باب نهم.
[18] . جهت آگاهي بيشتر در مورد تفسير آيهي تطهير به تبيان، ج8، ص340؛ مجمع البيان، ج4، ص357؛ الميزان، ج16، ص309 ـ 313 و كتاب آية التطهير، تأليف شيخ محمد مهدي آصفي رجوع شود.
[19] . در اين باره به تفسير الميزان، ج11، ص163؛ و كتاب «الكلام المقارن» ص259 ـ 260 رجوع شود.
[20] . حديث ثقلين به عبارتهاي مختلف نقل شده است، آنچه در متن آمده نقل مشهور آن است.
[21] . در مورد سند حديث و راويان آن به كتاب «عبقات الانوار»، جلد اول و دوم، و كتاب «المراجعات»، مراجعهي شمارهي 8 رجوع شود.
[22] . شرح المقاصد، ج5، ص303، منشورات الشريف الرضى، قم.
[23] . ر.ك: نفحات الازهار في خلاصة عبقات الانوار، ج2، ص247 ـ 269.
[24] . فصلت/42.
[25] . المستدرك علي الصحيحين، ج3، ص151 و ج2، ص343. جهت آگاهي از ديگر مصادر حديث سفينة از طريق عامه و خاصه به كتاب «غاية المرام» سيد هاشم بحراني، ج3، ص13 ـ 24 رجوع شود.
[26] . المراجعات، مراجعهي شمارهي 8؛ به نقل از الصواعق المحرقة، ص91، باب 11، تفسير آيهي هفتم.
[27] . المستدرك علي الصحيحين، ج3، ص149، حاكم نيشابوري پس از نقل حديث گفته است: اين حديث از نظر سند صحيح است ولي بخاري و مسلم آن را روايت نكردهاند. براي آگاهي از ديگر مصادر اين حديث از طريق عامه و خاصه به كتاب «غاية المرام»، ج3، ص137 ـ 140 رجوع شود.
[28] . اين مطلب كه ستارگان مايهي هدايت و راهيابي بشر ميباشند در آيات قرآن نيز آمده است، چنانكه ميفرمايد: «وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ» (نحل/16). و نيز ميفرمايد: «وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِها فِي ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ» (انعام/97). يكي از ديرينهترين و عموميترين راهنماها در خشكي و دريا ستارگان بودهاند، بدين جهت در كتاب و سنت مورد توجه قرار داده شده است