تفكر مذهبي شيعه(2)
منبع: سایت اندیشه قم
تتمه بحث در حديث
اعتبار اصل حديث كه قرآن كريم آن را امضا كرده است در ميان شيعه و ساير مسلمين جاي گفتگو نيست, ولي در اثر تفريطي كه از ناحيه رمانروايان صدر اسلام در نگهداري حديث و افراطي كه از ناحيه صحابه و تابعين در ترويج حديث به عمل آمد, حديث به سرنوشت اسف آوري گرفتار شد. از يك سوي خلفاي وقت از ثبت و كتابت حديث, منع مي نمودند و هر چه اوراق حديث به دست مي آوردند مي سوزانيدند و گاه از نقل حديث منع مي نمودند, از اين جهت بسياري از احاديث دستخوش تغيير و تحريف و فراموشي و نقل گرديد. و از سوي ديگر, صحابه پيغمبر اكرم _ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم _ كه افتخار درك حضور و استماع حديث پيغمبر اكرم _ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم _ را داشتند و مورد احترام خلفاي وقت و عموم مسلمانان بودند, به ترويج حديث پرداختند و كار به جايي رسيد كه حديث به قرآن حكومت مي كرد و حتي گاهي حكم آيه با حديث فسخ مي شد[1] و بسيار اتفاق مي افتاد كه نقله يك حديث براي استماع يك حديث, فرسنگها راه پيموده رنج سفر بر خود هموار مي نمودند.گروهي از بيگانگان كه به لباس اسلام درآمده بودند و جمعي از دشمنان خانگي اسلام به وضع و تغيير حديث پرداختند و حديث را از اعتبار و وثوق انداختند[2] .
به همين سبب دانشمندان اسلامي به فكر چاره افتاده و علم رجال و درايه را وضع كردند تا حديث درست را از نادرست تميز دهند.
ولي شيعه گذشته از اينكه در تنقيح سند حديث مي كوشد مطابقت متن حديث را با قرآن در اعتبار آن لازم مي داند. از طريق شيعه در اخبار زيادي[3] كه سند آنها قطعي است - از پيغمبر اكرم و ائمه اهل بيت رسيده است حديثي كه مخالف قرآن كريم باشد ارزشي ندارد و حديثي را بايد معتبر شمرد كه با قرآن موافقت داشته باشد.
به موجب اين اخبار, شيعه به احاديثي كه مخالف قرآن است عمل نمي كند و اخباري كه[4] مخالفت و موافقت آنها معلوم نيست طبق دستور ديگري كه از ائمه اهل بيت رسيده بي اينكه رد كند يا قبول نمايد مسكوت عنه مي گذارد, البته در شيعه نيز اشخاصي پيدا مي شوند كه مانند گروهي از اهل سنت به هر حديثي كه به دستشان رسد, عمل مي كنند.
روش شيعه در عمل به حديث
حديثي كه بدون واسطه از زبان خود پيغمبر اكرم _ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم _ يا ائمه اهل بيت _ عليه السّلام _ شنيده شود حكم قرآن كريم را دارد ولي حديثي كه با واسطه به دست ما مي رسد عمل شيعه در آن به ترتيب زير است:در معارف اعتقادي كه به نص قرآن, علم و قطع لازم است به خبر متواتر يا خبري كه شواهد قطعي به صحت آن در دست است عمل مي شود و به غير اين دو قسم كه خبر واحد ناميده مي شود, اعتباري نيست, ولي در استنباط[5] احكام شرعيه نظر به ادله اي كه قائم شده علاوه به خبر متواتر و قطعي, به خبر واحد نيز كه نوعا مورد وثوق باشد عمل مي شود.
پس خبر متواتر و قطعي پيش شيعه مطلقا حجت و لازم الاتباع است و خبر غير قطعي (خبر واحد) به شرط اينكه مورد وثوق نوعي باشد تنها در احكام شرعيه حجت مي باشد.
تعليم و تعلم عمومي در اسلام
تحصيل علم يكي از وظايف ديني اسلام است . پيغمبراكرم _ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم _ مي فرمايد:طلب علم براي هر مسلماني فريضه (وظيفه واجب) مي باشد[6] و طبق اخباري كه با شواهد قطعيه تأييد شده است, مراد از اين علم, دانستن اصول سه گانه اسلامي: توحيد, نبوت و معاد با لوازم قريب آنهاست و دانستن تفصيل احكام و قوانين اسلامي است براي هر فرد به اندازه ابتلأ و احتياج وي .البته روشن است كه تحصيل علم به اصول دين, اگرچه با دليل اجمالي باشد براي همه ميسر و در خور توانايي است ولي تحصيل علم به تفصيل احكام و قوانين ديني از راه استفاده و استنباط فني از مدارك اصلي كتاب و سنت (فقه استدلالي) كار همه كس نيست و تنها در خور توانائي برخي از افراد مي باشد و در اسلام حكم طاقت فرسا (حرجي) تشريع نشده است .
از اين روي, تحصيل علم به احكام و قوانين ديني از راه دليل به طور واجب كفايي به بعضي از افراد كه توانايي و صلاحيت آن را دارند, اختصاص يافته و وظيفه بقيه افراد طبق قاعده عمومي وجوب رجوع جاهل به عالم (قاعده رجوع به خبره) آن است كه به افراد نامبرده (كه مجتهدين و فقها ناميده مي شوند) مراجعه كنند (و اينها مراجع تقليد ناميده مي شوند) البته اين مراجعه و تقليد غير از تقليد در اصول معارف است كه به نص آيه كريمه:
(وَلا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ علمٌ)[7]
ممنوع مي باشد[8]
بايد دانست كه شيعه, تقليد ابتدايي را از مجتهد ميت جايز نمي داند؛ يعني كسي كه مسئله را از راه اجتهاد نمي داند و طبق وظيفه ديني بايد از مجتهد تقليد كند, نمي تواند به نظر مجتهدي كه زنده نيست مراجعه كند مگر اينكه در همين مسئله به مجتهد زنده اي تقليد كرده باشد و پس از مرگ مرجع و مقلد خود, به نظر وي باقي بماند.
اين مسئله يكي از عوامل مهمه زنده و تر و تازه ماندن فقه اسلامي شيعه است كه پيوسته افرادي در راه تحصيل اجتهاد, تلاش كرده به كنجكاوي در مسائل فقهي مي پردازند, ليكن اهل سنت در اثر اجماعي كه در قرن پنجم هجري بر لزوم اتباع مذهب يك از فقهاي اربعه شان: ابوحنيفه, مالك, شافعي و احمد بن حنبل نمودند اجتهاد آزاد را و همچنين تقليد غير يكي از اين چهار فقيه را جايز نمي دانند! و در نتيجه فقه شان در همان سطح تقريبا 1200 سال پيش باقي مانده است و در اين اواخر, جمعي از منفردين, از اجماع نامبرده سرپيچيده به اجتهاد آزاد مي پردازند.
شيعه و علوم نقليه
علوم اسلامي كه مرهون تدوين علماي اسلامي مي باشد به دو بخش عقليه و نقليه منقسم مي شود, علوم نقليه علومي است كه مسائل آنها به نقل, متكي است مانند لغت و حديث و تاريخ و نظاير آنها و علوم عقليه غير آن است مانند فلسفه و رياضيات .ترديد نيست كه عامل اصلي پيدايش علوم نقليه در اسلام, همانا قرآن كريم مي باشد و به استثناي دو سه فن مانند تاريخ و انساب و عروض, عموما خانه زاد اين كتاب آسماني هستند.
مسلمانان به راهنمائي بحث و كنجكاويهاي ديني, به تدوين اين علوم پرداختند كه عمده آنها از ادبيات عربي, علم نحو, صرف, معاني, بيان, بديع و لغت مي باشد و از فنون مربوط به ظواهر ديني, علم قرائت, تفسير, حديث, رجال, درايه اصول و فقه مي باشد.
شيعه نيز به نوبت خود, در تأسيس و تنقيح اين علوم, سهم بسزايي دارند بلكه مؤ سس و مبتكر بسياري از آنها شيعه بوده است ؛ چنانكه نحو (دستور زبان عربي را) ابوالا سود دئلي كه از صحابه پيغمبر اكرم _ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم _ و علي _ عليه السّلام _ بود املأ و راهنمائي علي _ عليه السّلام _ تدوين نمود و يكي از بزرگترين مؤ سسين[9] علوم فصاحت و بلاغت (معاني و بيان و بديع) صاحب بن عباد شيعي از وزراي آل بويه بود و اولين كتاب لغت[10] كتاب العين است كه تأليف دانشمند معروف خليل بن احمد بصري شيعي است كه واضع علم عروض بوده است و هم در علم نحو استاد سبويه نحوي مي باشد.
و قرائت عاصم[11] در قرآن به يك واسطه به علي _ عليه السّلام _ مي رسد و عبداللّه بن عباس كه در تفسير, مقدمترين صحابه شمرده مي شود, شاگرد علي _ عليه السّلام _ و مساعي اهل بيت _ عليهم السّلام _ و شيعيانشان در حديث و فقه و اتصال فقهاي اربعه و غير آنها به امام پنجم و ششم شيعه معروف است و در اصول فقه نيز پيشرفت عجيبي كه در زمان وحيد بهبهاني (متوفاي 1205) و بالا خص به دست شيخ مرتضي انصاري (متوفاي سال 1281 هجري قمري) نصيب شيعه شده هرگز با اصول فقه اهل سنت قابل مقايسه نيست .
طريق دوّم: بحث عقلي
تفكر عقلي, فلسفي و كلامي
برهان حجتي است كه مواد آن مقدماتي حق (واقعي) باشند اگر چه مشهود يا مسلم نباشند و به عبارت ديگر, قضايايي باشند كه انسان با شعور خدادادي خود اضطرارا آنها را درك و تصديق مي كند چنانكه مي دانيم عدد سه از چهار كوچكتر است, اين گونه تفكر, تفكر عقلي است و در صورتي كه در كليات جهان هستي انجام گيرد مانند تفكر در مبدأ آفرينش و سرانجام جهان و جهانيان تفكر فلسفي ناميده مي شود.
و جدل حجتي است كه همه يا برخي از مواد آن از مشهورات و مسلّمات گرفته شود چنانكه در ميان گروندگان اديان و مذاهب معمول است كه در داخل مذهب خود, نظريات مذهبي را با اصول مسلمه آن مذهب, اثبات مي كنند. قرآن كريم هر دو شيوه را به كار بسته و آيات بسياري در اين كتاب آسماني در هر يك از اين دو شيوه موجود است:
اولاً: به تفكر آزاد در كليات جهان هستي و در نظام كلي عالم و در نظامهاي خاص مانند نظام آسمان و ستارگان و شب و روز و زمين و نباتات و حيوان و انسان و غير آنها امر مي كند و با رساترين ستايش از كنجكاوي عقلي آزاد مي ستايد. و ثانيا: به تفكر عقلي جدلي كه معمولاً بحث كلامي ناميده مي شود مشروط به اينكه با بهترين صورتي (به منظور اظهار حق, بي لجاجت مقرون به اخلاق نيكو) انجام گيرد, امر نموده است ؛ نانكه مي فرمايد:
(اُدْعُ اِلي سَبيلِ رَبِّكَ بِاْلحِكْمَةِ وَاْلَمْوعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجادِلْهُمْ بِالَّتي هِي اَحْسَنُ)[13]
پی نوشت ها:
[1] . مسئله فسخ قرآن به حديث ، يكى از مسائل علم اصول است و جمعى از علماى عامه به آن قائلند و از قضيه فدك نيز معلوم مى شود كه خليفه اول نيز به آن قائل بوده است.
[2] . و گواه اين مطلب تاءليفات زيادى است كه علما در اخبار موضوعه كرده اند و همچنين در كتب رجال جماعتى از روات را كذاب و وضاع معرفى نموده اند.
[3] . بحار، ج 1، ص 139.
[4] . بحار، ج 1، ص 117.
[5] . بحث حجيت خبر واحد از علم اصول.
[6] . بحار، ج 1، ص 172.
[7] . سوره اسرى ، آيه 36.
[8] . در اين مسائل به بحث اجتهاد و تقليد از علم اصول مراجعه شود.
[9] . وفيات ابن خلكان ، ص 78. اعيان الشيعه ، ج 11، ص 231.
[10] . وفيات ، ص 190. و اعيان الشيعه و ساير كتب تراجم.
[11] . اتقان سيوطى.
[12] . بخش اول كتاب.
[13] . سوره نحل ، آيه 125.