نيمه پنهان بني اميه(2)
بدعت گزاري در احكام دين
1. اذان گفتن در نماز عيد(فطر و قربان)
2. ايراد خطبه عيدين پيش از نماز
3. حلال نمودن ربا
4. تمام خواندن نماز در سفر
در نقل ديگري از ابن عباس آمده است كه: «رسول خدا صلي الله عليه و آله»، ابوبكر، عمر و حتي عثمان در آغاز خلافتش هنگام سفر، نمازشان را قصر مي خواندند اما عثمان پس از مدتي نماز سفر را چهار ركعتي به جا آورد و اين عمل را بني اميه ادامه دادند». (8)
شايان ذكر است در ميان مذاهب اسلامي، فقهاي اماميه و حنفيه، نماز مسافر را متعين در قصر و ديگران، قصر و اتمام را جايز مي دانند. (9)
5. حذف «بسم الله الرحمن الرحيم» درنماز
«كتموا بسم الله الرحمن الرحيم فنعم و الله الاسماء كتموها! كان رسول الله (صلي الله عليه و آله) اذا دخل الي منزله و اجتمعت عليه قريش يجهر ببسم الله ارحمن الرحيم و يرفع بها صوته فتولي قريش فرارا فأنزل الله عز وجل في ذلك: (وَ اِذا ذَكَرَتْ رَبِّكَ فِي الْقُرآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلي اَدْبارِهِمْنُفُوراً) (12) ؛ (13) «بسم الله الرحمن الرحيم»را پنهان نمودند. و به خدا سوگند، چه اسمائي را پنهان كردند! رسول خدا صلي الله عليه و آله هر گاه وارد منزلش مي شد و قريش بر او اجتماع مي كردند، با صداي بلند بسم الله الرحمن الرحيم را آشكار مي نمود و قريش با شنيدن آن فرار مي كردند. به همين سبب، خداوند آيه و چون تو در قرائت (نماز) خدايت را به يگانگي ياد كني، كافران روي گردانيده و گريزان مي شوند را نازل كرد».
6. حذف تلبيه در مراسم حج
سياست بني اميه
1. دشنام دادن امير مؤمنان عليه السلام
طبري مي نويسد: «معاويه هنگامي كه مغيره بن شعبه را در سال 41ق. حاكم كوفه نمود، او را نزد خود فراخواند و گفت: خواستم تو را به مسائل فراوان نصيحت كنم اما به دليل اعتماد بر بصيرت و تيزبيني ات، از بيان آنها خودداري مي كنم. مگر يك نصيحت كه يادآوري آن را ضروري مي دانم. هيچ گاه از دشنام و مذمت علي و ترحم بر عثمان و استغفار براي او دست بر ندار! بر ياران علي خرده گير و آنان را تحقير كن و به سخنانشان گوش مده! اما پيروان عثمان را پذيرا باش و آنان را به خود نزديك ساز و سخنانشان را با دقت گوش كن!» (17)
در چنين فضايي، اهل بيت عليهم السلام از موضع عزت و اقتدار با اين بدعت شوم، مبارزه مي كردند. امام حسن مجتبي عليه السلام هنگامي كه ديد معاويه بر منبر، حضرت علي عليه السلام را دشنام مي دهد، برخاست و پس از اشاره به نسب معاويه، فرمود:
«او انت تسب امير المومنين عليه السلام و قد قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم:«من سبّ علياً فقد سبّني، و من سبّني فقدسبّ الله، و من سبّ الله ادخله الله نار جهنم خالداً فيها مخلدّاً و له عذاب مقيم؟؛ (18)آيا تو امير مؤمنان عليه السلام را دشنام مي دهي؟ درحالي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: هر كس علي عليه السلام را ناسزا گويد، مرا سب كرده و هر كس مرا دشنام دهد، خدا را سب نموده و آنكه خدا را دشنام دهد، او را به آتش جهنم وارد مي كند در حالي كه در آنجا جاويدان است و عذابي پايدار دارد!».
همچنين روايت شده امام صادق عليه السلام در پاسخ به شخصي كه ايشان درباره دشنام دهنده به امير مؤمنان عليه السلام پرسيده بود؛ فرمود: «والله هو حلال الدم؛ (19) به خدا سوگند، خونش مباح است».
2. تخدير فكري و فرهنگي جامعه
معنايي كه از حديث فهميده مي شود، آن است كه بني اميه هيچ مخالفتي با فراگيري لوازم و ظواهر ايمان مانند: نماز، رفتن به مسجد و غير اينها نداشتند و تنها نگراني و حساسيت آنان، آگاهي مردم از معناي شرك و اعمال منتهي به آن بود. اينكه مردم بدانند زنا، شرب خمر، اطاعت از ستمگر و يا قتل اولياي خدا هم شرك محسوب مي شود؛ به هيچ وجه با منافع حكومت بني اميه سازگار نبود، لذا مردم را در اين زمينه در جهل و بي خبري نگاه مي داشتند.
3. تبعيد و ترور صحابه پيامبر صلي الله عليه و آله
«الست قاتل حجر بن عدي اخي كنده و اصحابه الصالحين المطيعين العابدين كانوا ينكرون الظلم و يستعظمون المنكر و البدع و يؤثرون حكم الكتاب و لا يخافون في الله لومه لائم فقتلتهم ظلما و عدوانا ... او لست قاتل عمرو بن الحمق صاحب رسول الله، العبد الصالح الذي ابلته العباده فصفرت لونه و نحلت جسمه...؟؛ (21) آيا تو قاتل حجر بن عدي و ياران صالح، عابد و فرمانبردارش نيستي؟ آنان به ظلم اعتراض مي كردند، [خطر] بدعت ها و منكرات را بزرگ مي شمردند و حكم قرآن را بر همه چيز مقدم مي داشتند و [در اين را] از سرزنش هيچ كس باكي نداشتند. پس تو آنان را از روي ظلم و دشمني كشتي ...و آيا تو قاتل عمرو بن حمق، صحابي رسول خدا صلي الله عليه و آله نيستي؛ همان عبد صالحي كه رنگ رخسارش از عبادت، زرد و جسمش نحيف شده بود...؟».
حجر و عمرو بن حمق، هر دو از بزرگان صحابه پيامبر صلي الله عليه و آله و از ياوران امام علي عليه السلام بودند. (22) حجر به دليل اعتراض به عملكرد حاكمان اموي، و عمرو به اتهام شركت در قتل عثمان، به دستور معاويه به قتل رسيدند. (23) عمرو بن حمق پس از ظهور اسلام نخستين كسي بود كه سرش را جدا نموده، آن را از سرزميني به سرزمين ديگر منتقل كردند و براي معاويه فرستادند. (24) ابوذر نيز صحابي جليل القدر ديگري است كه درحكومت بني اميه- خلافت عثمان- مورد توهين و بي احترامي قرار گرفت و او را به خاطر انتقاد هاي فراوانش از ظلم ها و بي عدالتي ها به بيابان خشك «ربذه» تبعيد نمودند. امام علي عليه السلام هنگام بدرقه ابوذر، موضع خود را درباره اين اقدام دستگاه خلافت چنين بيان فرمود:
«يا اباذر انك غضبت لله فارج من غضبت له ان القوم خافوك علي دنياهم و خفتهم علي دينك فاترك في ايديهم ما خافوك عليه و اهرب منهم بما خفتهم عليه؛ (25) اي اباذر! همانا تو براي خدا به خشم آمدي، پس اميد به كسي داشته باش كه به خاطر او غضبناك شدي. اين مردم براي دنياي خود از تو ترسيدند و تو بر دين خويش از آنان ترسيدي. پس دنيا را كه به خاطر آن از تو ترسيدند، به خودشان واگذار و با دين خود كه براي آن ترسيدي، از اين مردم بگريز».
بي شك ادامه اين سياست، مي توانست ارتباط نسل جوان را با مسلمانان دلسوز و انقلابي معاصر با عصر نزول وحي، قطع كند و آنان را از تاريخ مبارزات پيامبر صلي الله عليه و آله و اصحاب او با سران كفر و نفاق بي اطلاع گرداند.
4. ايجاد رعب و وحشت
1. بسر بن ارطاه: او يكي از خواص مورد اعتماد و فرماندهان نظامي معاويه بود. (26) «بسر» از جانب معاويه سه ماموريت مهم بر عهده داشت: ترس و وحشت در دل هاي مردم بيفكند، اموال مردم را به تاراج برد و پيروان علي عليه السلام را به قتل برساند. (27) او در اجراي اين فرمان، ابتدا با سه هزار نيرو وارد مدينه شد (28) و طي يك سخنراني، اهالي آن سرزمين را مورد تحقير و ناسزاگويي قرار داد و بعد از آن، خانه هاي بسياري را به آتش كشيد. (29) سپس به سوي مكه روانه شد و در مسير خود، اموال بسياري را به غارت برد. هنگام ورود به مكه، تهديد نمود در صورت هرگونه مخالفت، اموالشان ضبط و بنيانشان برچيده خواهد شد. (30) پس از آن به يمن يورش برد و سي هزار نفر را بي رحمانه كشت و برخي را نيز در آتش سوزاند. (31) او در آن ديار، خردسال و كهنسال را با هم از تيغ شمشيرش گذراند. (32) زنان مسلمان را اسير نمود و آنان را در بازارها به معرض فروش گذاشت. (33) جنايت و بي رحمي او به حدي بود كه كودكان عبيد الله بن عباس (عبدالرحمن وقثم) را وحشيانه سر بريد. (34) هنگامي كه خبر جنايات هولناك «بسر» به امير مؤمنان عليه السلام رسيد، ناله بلندي سرداد و فرمود:
«اللهم ان بسرا باع دينه بالدنيا و انتهك محارمك و كانت طاعه مخلوق فاجر آثر عنده مما عندك، اللهم فلا تمته حتي تسلبه عقله و لا توجب له رحمتك و لا ساعه من نهار، اللهم العن بسرا و عمرا و معاويه..؛ (35) خدايا! بسر، دينش را به دنيا فروخته و حرام هايت را هتك كرده و بربندگي مخلوق تباهكاري (معاويه) كمر بسته است. خدايا! هر نعمتي كه به او داده اي بگير، و او را در حالي كه خرد را از او گرفته اي، بميران. رحمت خود را بر او مفرست و ساعتي از روز را توفيق نده. خدايا! بسر و عمر و معاويه را لعنت فرست...».
2. حجاج بن يوسف ثقفي: او به سال هفتاد و پنج هجري از طرف عبد الملك بن مروان بن حكم، والي عراق شد. (36)حجاج هنگام ورود به كوفه چهره اش را پوشاند و ناشناس وارد مسجد گرديد. بر فراز منبر رفت و روي خود را گشود و اين گونه آغاز سخن كرد:
« سرهايي را مي بينم كه چون ميوه رسيده، موقع چيدن آنها فرارسيده است و بايد از تن جدا شود و خون هايي را مي بينم كه ميان عمامه ها و ريش ها مي درخشد».
او سخنان تهديد آميزش را ادامه داد و چنان مردم را ترساند كه بي اختيار سنگ ريزه از دست مردي كه مي خواست او را سنگسار كند، بر زمين ريخت. (37)
حجاج، فردي بي رحم و خون ريز بود و توانست در سراسر عراق با كشتن انسان هاي بي گناه، حكومت وحشت برقرار سازد. او در بصره نمازگزاران را درون مسجد به قتل رساند و در بيرون مسجد نيز هر كس به آنجا گام مي گذاشت، سرش از تن جدا مي شد. (38) در مدت فرمانروايي حجاج، تعداد كساني كه با شمشير دژخيمان وي يا زير شكنجه جان سپردند، صد و بيست هزار نفر گزارش شده است. (39) شايد بتوان اين فراز از دعاي امام سجاد عليه السلام را نمايانگر گوشه اي از اين شرايط تلخ و ناگوار آن دوره دانست:
«فكم من عدو انتضي عليّ سيف عداوته و شحذ لي ظبه مديته و ارهف لي شباحدّ ه و داف لي قواتل سمومه و سدّد نحوي صوائب سهامه و لم تنم عنّي عين حراسته و اضمر ان يسومني المكروه و يجرّ عني زُعاق مرارته...؛ (40) پس چه بسيار از دشمنانم كه شمشير عداوتش را از غلاف بيرون آورده و تيغش را براي من تيز كرده است و تيغه تيزي آن را برايم صيقل داده و زهرهاي كشنده اش را براي من مهيا ساخته و مرا آماج تيرها نافذش قرار داده و چشم مراقبتش نسبت به من خواب نگراييده و تصميم گرفته است كه شر و بدي به من برساند و تلخي و مرارت خود را به كام من بيفشاند...».
پي نوشت ها :
1. كتاب الام، ج1، ص269.
2. الغدير، ج10، ص274، به نقل از الاوائل، سيوطي، ص9.
3. الفقه علي المذاهب الخمسه، ص123.
4. المحلي، ابن حزم، ج5، ص86.
5. الغدير، ج11، ص92.
6. السنن الكبري، بيهقي، ج5، ص280؛ الرساله شافعي، ص446؛ المجموع، نووي، ج10، ص30؛ الموطاء مالك، ج2، ص33؛ كتاب المسند، شافعي، ص243.
7. تاريخ طبري، ج4، ص16.
8. المصنف، عبدالرزاق، ج2، ص518؛ كنز العمال، ج8، ص238.
9. الفقه علي المذاهب الخمسه، ص130.
10. كتاب الام، ج1، ص130؛ المجموع، ج3، ص350؛ كتاب المسند، ص37.
11. الفقه علي المذاهب الخمسه، ص108-110.
12. اسراء/46.
13. اصول كافي، ج8، ص266.
14. السنن الكبري، ج5، ص113؛ سنن نسايي، ج5، ص253؛ صحيح ابن خزيمه، ج4، ص260؛ المستدرك علي الصحيحين، ج1، ص465.
15. الغدير، ج2، ص159، به نقل از العقد الفريد، ج2، ص300.
16. همان، به نقل از ربيع الابرار، زمخشري، ج2، ص186.
17. تاريخ طبري، ج4، ص478.
18. الاحتجاج، ج2، ص55.
19. وسائل الشيعه، ج28، ص215.
20. اصول كافي، ج2، ص215و216.
21. الاحتجاج، ج2، ص90.
22.اختيار معرفه الرجال، ج1، ص248و253.
23. الغدير، ج11،ص50-56.
24. الاستيعاب، ج2، ص92.
25. نهج البلاغه، خطبه 130.
26. الغدير، ج10، ص410
27. همان،ج11، ص33، به نقل از الغارات، ص411.
28. همان.
29. همان، ص34.
30. همان، ص36.
31. همان، ص39.
32. همان، ص30.
33. همان، ص31.
34. همان، ص37.
35. همان، ص27و39.
36. تاريخ الخلفاء ، ص173.
37. تاريخ طبري، ج5، ص298-300.
38. سيره پيشوايان، ص248، به نقل از الامامه و السياسه، ج2، ص32.
39. همان، به نقل از مروج الذهب، ج3، ص166و167.
40. صحيفه كامله سجاديه، دعاي چهل و نهم.
منبع: فرهنگ کوثر 81
ادامه دارد...