نراقى در جنگ ايران و روس (1)

ملا احمد نراقى، به سال 1185 ه.ق.در نراق كاشان ديده به هستى گشود. و در زادگاه خويش، در نزد پدر به فراگيرى دانش پرداخت. (1) به سال 1205، در 20 سالگى، به همراه پدر، راهى نجف شد و در آن جا، به محضر كاشف‏الغطاء و وحيد بهبهانى راه يافت و از دانش آن دو بهره برد. (2)
جمعه، 27 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نراقى در جنگ ايران و روس (1)

نراقى در جنگ ايران و روس (1)
نراقى در جنگ ايران و روس (1)


 

نويسنده:على اكبر ذاكرى




 
ملا احمد نراقى، به سال 1185 ه.ق.در نراق كاشان ديده به هستى گشود. و در زادگاه خويش، در نزد پدر به فراگيرى دانش پرداخت. (1)
به سال 1205، در 20 سالگى، به همراه پدر، راهى نجف شد و در آن جا، به محضر كاشف‏الغطاء و وحيد بهبهانى راه يافت و از دانش آن دو بهره برد. (2)
نراقى به سال 1211، پس از گزاردن حج، به زادگاه خود، به كاشان بازگشت. (3) در اين سال بود كه محمد خان قاجار مرد، و فتح على شاه بر اريكه پادشاهى تكيه زد. (4)
دوران جوانى نراقى، در روزگار فتنه و بلا سپرى شد. مردم در ناامنى به سر مى‏بردند، كران تا به كران ايران را بلا و مصيبت و ابرهاى سياه فتنه در بر گرفته بود. انسانها از حقوق خويش محروم بودند. كسى نبود كه مردم براى دادخواهى به نزد او روند و از ستمى كه بر آنان رفته بود، به او شكوه برند. انسانهاى بسيارى در اين روزگار تباهى و سياهى، به گرداب بلا افتادند و نابود شدند. در اين روزهاى سياه بود كه جد نراقى، كه مأمور دولت بود، در درگيرى كشته شد. (5)
پس از اين روزگار شوم و مرگ محمد خان قاجار، فتح على شاه، با اين شعار روى كار آمد، كه ايران را از ناامنى برهاند و امنيت را در جاى جاى كشور برقرار سازد و دست رهزنان، چپاولگران، داعيه‏داران قدرت و اوباشان وابسته به آنان را از جان و مال مردم قطع كند و جلوى تاخت و تازها را بگيرد و انسانهاى بى‏پناه و ناتوان را از زير دست و پاى چپاولگران برهاند و... در اين راه، گامهايى برداشت و به كاميابيهايى نيز دست يافت.
در كنار اين تلاشها، گامهايى در راه عمران و آبادانى كشور برداشت؛ مسجدها و مدرسه‏هايى را بنا كرد؛ به بازسازى مدرسه و مسجدهايى همت گماشت؛ مزارها و مقبره‏هاى شريف امامان و امام زادگان را بازسازى كرد و پاره‏اى از آنها را افزون بر بازسازى، به صحن و سراى آنها افزود.
در كاشان، كه ملا احمد نراقى چشم و چراغ بود، پس از زلزله به تلاش ويژه برخاست. به سال 1225، در آن شهر، مدرسه‏اى بنيان گذارد و توليت و موقوفه‏هاى آن را، به عهده ملا احمد نراقى نهاد.
اينها سبب شد، نراقى، گامهايى در تأييد وى و حكومت قاجار بردارد و حتى كتابهايى را به سفارش وى بنگارد و يا آرم كشور را برابر نقلى طراحى كند و.... (6)
گويا اين پيوند، با فراز و نشيبهايى، تا جنگ دوم ايران و روس پاييده است. اما پس از شروع جنگ دوم و شركت نراقى در عرصه كارزارو نزديك شدن به شاه، كارگزاران و فرماندهان و زير نظر گرفتن رفتار آنان، بويژه پس از پيروزيها و گامهاى بلند و مبارك نخستين مرحله نبرد، يعنى در گاه محاصره قلعه شوشى، و فتح نكردن آن و عقب نشينى و فرار از پيش برنامه‏ريزى شده، پى برد، حكومت، درباريان و عباس ميرزا، هدفها و نقشه‏هاى ديگرى در سر دارند، غير از آن چه او و همگنانش و علماى بزرگ، در پى آنند و رسيدن به آن را آروز مندند.
از اين روى، ديدگاه وى درباره حكومت قاجار، دگرگون شد و اين دگرگونى، در تلاشها و حركتهاى سياسى و حتى علمى وى، اثر گذاشت و بازتاب يافت:
.1 در كتاب خمس مستند الشيعه، مى‏نويسد درباره غنيمت، به شرح، در كتاب جهاد بحث خواهيم كرد. (7) اما در مستند، اثرى از كتاب جهاد نيست.
.2 در اثر ديگر وى: الرسائل و المسائل، با اين كه داراى عنوان: «كتاب الجهاد و الدفاع و احكام اهل الذمه» است، تنها به يك پرسش پاسخ داده شده و آن درباره روايى و ناروايى بلندتر بودن منزلهاى اهل كتاب از منزلهاى مسلمانان. (8)
اين نشان مى‏دهد كه نراقى، براى جلوگيرى از استفاده نادرست و نارواى حكومت و درباريان، بحث جهاد را در كتاب مستند نگنجانده، يا در كل، به اين بحث نپرداخته و چه بسا در نظر داشته پس از جنگ، از اين مقوله سخن به ميان آورد كه خيانت درباريان و شكست ايران در جنگ، او را از نگارش كتاب جهاد، بازداشته است. تاييد بر اين سخن، تاريخ به پايان رسيدن نگارش كتاب حج مستند است: جمعه 16 رجب 1241. (9)
به طور طبيعى، كتاب جهاد مى‏بايد پس از اين تاريخ نگارش شود كه نشده است.
از اين روى و با توجه به تاريخ آخرين عائده: ربيع‏الثانى 1245، كه يازده روز پيش از فوت اوست، شمارى گمان كرده‏اند، پرداختن نراقى به ولايت فقيه، پس از جنگ بوده و بازتابى در برابر شكست ايران از روس و جدايى نراقى از حكومت گران قاجار.
به نظر ما، اين سخن، نمى‏تواند درست باشد؛ زيرا :
.1 درست است كه آخرين عائده عوائدالايام را در دوم ربيع‏الثانى 1245، يازده روز پيش از فوت نگاشته است، (10) ولى اين دليل نمى‏شود كه بحث ولايت فقيه، يعنى عائده 54، پس از جنگ به نگارش در آمده باشد. چون عوائدالايام (دستاورد روزها) همان گونه كه از نام آن پيداست، يادداشتهايى روزانه است و هر يادداشتى كه به پايان مى‏رسيده، به كتاب عوائد مى‏افزوده است و اين يادداشت‏برداريها و به گفته نراقى: دستاورد روزها، تا واپسين روزهاى زندگى به ترتيب ادامه داشته است.
در نوشته‏اى كه از او، به تاريخ 1228 به جاى مانده، از عوائد الايام، در رديف نگارشهاى خود، نام برده است. (11)
.2 نراقى كتاب خمس مستند را در جمادى الثانى 1237، به پايان رسانده و در گاه بحث از ولايت فقيه در عوائد، به اين كتاب، ارجاع داده است. (13)
.3 نگارش كتاب صوم‏مستند الشيعه، در روز سه‏شنبه 14 رجب 1239 به پايان رسيده است. (14) در اين اثر، در گاه بحث از رؤيت هلال، درباره قلمرو اختيار ولى فقيه سخن مى‏گويد؛ اما در اين كه ولى فقيه، داراى همان حوزه و قلمرو اختيار معصوم باشد، در گمان افتاده، ولى در كتاب عوائد ، اين گمان از بين رفته و تمامى اختيارات حكومتى معصوم را براى فقيه روا دانسته است.
.4 فرزند نراقى، تاريخ نگارش عائده، 50 عوائد را 26 رمضان 1239 دانسته (15) كه سه عائده پيش از عائده ولايت فقيه (54) است. بنابراين، شايدبتوان گفت: ولايت فقيه، عائده 54، به سال 39 يا 40، نگارش يافته است.
.5 نراقى در مستند الشيعه، در گاه بحث از عصير عنبى كتاب اطعمه و اشربه، كه نگارش آن در جمادى‏الاولى سال 1242 به پايان رسيده، به كتاب مناهج الاحكام و عوائدالايام خود، ارجاع داده است. (16)
عائده 58 عوائد، به بحث از عصير عنبى ويژه شده است.
.6 در كتاب صيد و ذباحه مستند كه پس از كتاب اطعمه است، به مناسبت بحث تزكيه حيوان، خواننده را به آن دو كتاب ارجاع مى‏دهد، (17) در حالى كه عائده 59 عوائدالايام، درباره «اصالة عدم تزكيه» (18) پس از ولايت فقيه نگاشته شده است.

انگيزه نراقى از شركت در جهاد
 

اين كه نراقى به پشتيبانى از جنگاوران و دفاع‏گران از مردم و سرزمين ايران در جنگ اول و دوم روس و ايران برخاست و يا اين كه حكومت قاجار را مشروع نمى‏دانست، به پشتيبانى آن در اين كار و در اين برهه، همت گماشت و... از ديدگاه وى در باب ولايت فقيه سرچشمه مى‏گيرد. زيرا او، بر اين باور بود كه به فتوا و حكم مجتهد جامع‏الشرايط، جهاد واجب مى‏شود و برمسلمان است كه به اين حكم و فتوا تن در دهد.
از باب اين كه هم سيد مجاهد چنين حكمى داده بود و هم خود وى، بر اين نظر بود و شركت در جهاد با روس را واجب مى‏دانست، گام در اين عرصه گذاشت و آنچه كه وظيفه شرعى خود مى‏دانست انجام داد.
البته ناگفته نماند، حركت ايران در آن زمان عليه روس، حركت دفاعى بود، دفاع از مردم ستمديده و دفاع از مرزها و سرزمين. و فقيهان، همه، دفاع از جان، مال، ناموس و ايستادگى در برابر هر يورش غيرانسانى و نابكارانه را بسته به اجازه مجتهد نمى‏دانند.
نقش نراقى در جنگ اول: علماى بزرگ و صاحب فتوا و نظر، با فتوا به جهاد و نگاشتن رساله جهاديه، در جنگ اول به نقش آفرينى پرداختند.اما در اين برهه، از نراقى رساله جهاديه ديده نشده و در گزارشها، به جز گزارشى كه سپهر ارائه مى‏دهد، نامى از رساله جهاديه وى، برده نشده است.
حال، چرا و به چه انگيزه ملا احمد نراقى رساله جهاديه ننگاشته و يا اگر نگاشته نشر نداده و در اختيار حكومت قاجار قرار نداده، به بررسى نياز دارد كه ما پس از ارائه گزارشها درباره رساله‏هاى جهادى، به اين مقوله مى‏پردازيم:
در جنگ اول ايران و روس كه به مدت ده سال (شوال 1218، تا شوال 1228) به درازا كشيد دربار ايران وقتى خود را بى‏پشتوانه دولتهاى خارجى و در تنگناى شديد ديد، دست به كار شد كه از مردم يارى بخواهد تا از اين تنگنا به در آيد و از اين راه دشوار گذر، به سلامت بگذرد .
اين امر، يعنى گرفتن فتوا از علماى بزرگ و مجتهدان نامور، از سوى فتح على شاه، دربار و عباس ميرزا، به عهده قائم مقام بزرگ گذارده شد.وى، حاجى ملا باقر سلماسى و صدرالدين محمد تبريزى را براى گرفتن حكم جهاد، نزد علما فرستاد.
عبدالرزاق دنبلى، منشى عباس ميرزا، از اين رويداد، چنين گزارش مى‏دهد:
«براى استفتا... از شيخ جعفر نجفى [كاشف الغطاء] و ميرزا ابوالقاسم [قمى‏] جاپلقى و آقا سيد على محمد [صاحب رياض‏] نورالله مضاجعهم، به عتبات روانه نمودند و نيز مكاتبات در اين خصوص، به علماى اصفهان و يزد و كاشان، مانند مرحوم حاجى محمد حسين امام جمعه اصفهان و ملا على‏اكبر ايجى و آخوندملا احمد كاشى [نراقى‏] نگاشتند و در اندك مدت، رسائل عديده در رسيد. رساله‏ها، دراثبات جهاد و غزا و فتوا، كه امروز شاهنشاه و نايب‏السلطنه، به راستى غازى راه دين و محيى ملت سيدالمرسلين است، پرداخته و در رساله شيخ جعفر و آقا سيد على، كه رأس و رئيس مجتهدين بودند، صراحتا تعيين نيابت امام و وكالت فقها درين مقام نگاشته و به دلايل واضحه، تصريح نموده كه امروز، محاربات با جماعت روسيه، جهاد است و هر چه به قانون شرع شريف، خراج حسابى از رعايا گرفته، صرف اين راه شود، حلال است و مباشران امور جهاد، به شرط ديانت و امانت از كاتب، تا سر رشته داران نظام جديد. اندوزنده ثواب و مأجور در روز حساب و بر صغير و كبير واجب كه به عزم جهاد و براى تقويت دين و اعلاى كلمه حق و حفظ بيضه اسلام، به واجبى تهيه حرب سازند.
بالجمله، بعد از ورود رسائل، قائم مقام، صدردولت، به مطالعه آنها پرداخته، عمرى صرف ساخت و پس از تحقيق و تدقيق فتاوا، همت بر جمع رسائل نهاد....» (19)
در اين گزارش، سخنى از رساله جهاديه نراقى به ميان نيامده است. شايد به يكى از سببها و علتهاى زير باشد:
.1 درباريان و عباس ميرزا، از وى درخواست رساله جهاديه كرده‏اند؛ اما او، چون آنان را شايسته نمى‏دانسته، نخواسته نوشته‏اى به دست آنان بدهد و آنان، هر گونه كه بخواهند، از آن استفاده كنند.
.2 شايد ايشان رساله جهاديه نگاشته و به دربار نيز فرستاده، اما چون اختيارهاى لازم را، مانند ديگر فقيهان به شاه نداده، در بار و عباس ميرزا، از اين كه فتوا و رساله جهاديه او را در بين مردم طرح كنند و آن را به همراه ديگر رساله‏ها به چاپ برسانند و پخش كنند، به خاطر پيامدهايى كه داشته، پرهيخته‏اند.
.3 شايد ملا احمد نراقى وقتى از محتواى رساله جهاديه كاشف‏الغطاء، و صاحب رياض آگاه شده و ديده آن دو، برابر مبناى خود، به شاه به گونه گسترده‏اى اختيار داده و به او اجازه داده‏اند كه براى هزينه جنگ از مردم خراج بگيرد (20) و خود وى چنين فتوا و ديدگاهى ندارد و برابر مبنايى كه دارد نمى‏تواند به شاه چنين حوزه اختيارى گسترده بدهد، از ارائه ديدگاه خود، چشم پوشيده، تا نه مردم سر در گم شوند و به دشوارى بيفتند و نه حكومت در تنگنا قرار بگيرد و نه كسى از اين ناسانى ديدگاه‏ها، بهره نادرست ببرد و آن را اختلاف بين علما بينگارد.
با اين كه منشى عباس ميرزا، در گزارش خود، از همه رساله‏هايى كه به دربار رسيده و قائم مقام، همت بر گردآورى آنها گمارده، نام برده، از رساله جهادى ملا احمد، نام نبرده، اما محمد تقى سپهر، در گزارش خود از رساله جهادى ملا احمد، نام برده و نوشته است:
« بالجمله ، جناب حاجى ملا احمد نراقى كاشانى، كه فحل فضلاى ايران بود و شيخ جعفر و آقاسيد على و ميرزا ابوالقاسم و حاج ميرزا محمد حسين سلطان العلماء، امام جمعه اصفهان و ملا على‏اكبر اصفهانى و ديگر علما و فقهاى ممالك محروسه، هر يك رساله نگاشتند و خاتم گذاشتند كه مجادله و مقاتله با روسيه، جهاد فى سبيل‏الله است و خرد و بزرگ را واجب افتاده است كه براى رواج دين مبين و حفظ ثغور مسلمين، خويشتن دارى نكنند و روسيان را از مداخلت در حدود ايران دفع دهند.
و ميرزا بزرگ قائم مقام، اين مكاتيب را مأخوذ و مرتب كرده، رساله جهاديه نام نهاد.» (21)
از اين گزارش بر مى‏آيد كه محمد تقى سپهر، تك تك رساله‏هاى جهادى را نديده، تنها در جريان بوده كه عباس ميرزا، از علماء عتبات ، كاشان واصفهان فتوا خواسته و آنان در پاسخ، رساله‏هاى جهاديه خود را ارسال داشته‏اند و قائم مقام آنها را سامان داده و رساله جهاديه نام نهاده است.
با اين ذهنيت وقتى گزارش در اين باره ارائه داده ، ملا احمد نراقى را هم، با توجه به شناختى كه از او داشته و به موضع فكرى وى آشنا بوده، در رديف رساله‏نگاران بر شمرده و از او نام برده است.
يا بگوييم: گزارش محمد تقى سپهر درست است و از اين كه ملا احمد، رساله نگاشته وبه دربار فرستاده، آگاه بوده، اما از اين كه رساله ملا احمد، به خاطر فرقى كه با ديگر رساله‏ها داشته و اختيار گسترده به شاه نداده و با آنها در يك جا گرد نيامده و چاپ نشده، آگاهى نداشته؛ از اين روى، آن را در شمار ديگر رساله‏ها آورده است.
به هر حال، به چند دليل گزارش محمدتقى سپهر نمى‏تواند درست باشد:
.1 چنين رساله‏اى از نراقى ديده نشده، نه در منبعى ديگر از آن گزارش آمده و نه خود وى، از آن در فهرست آثارش كه به سال 1228 و 1236 نگاشته، نام برده است.
.2 در رساله جهاديه‏اى كه قائم مقام سامان داده، رساله‏هاى چهار تن از فقهاى بزرگ چون : شيخ جعفر كاشف‏الغطاء، سيد على طباطبايى، ميرزاى قمى و سيد مجاهد (22) ، آمده؛ اما از رساله جهاديه ملا احمدنراقى، خبرى نيست. اما در باب هشتم، فتواى او را بر بايستگى و واجب بودن جهاد، آورده است.
.3 منشى عباس ميرزا، در مآثر سلطانيه، كه پيش از سپهر، كتاب خود را نگاشته (رجب 1241) سخنى از رساله جهاديه ملا احمد، به ميان نياورده است.
.4 از نشانه‏ها و قرينه‏ها بر مى‏آيد نراقى در زمانى كه دربار و عباس ميرزا از وى درخواست رساله جهاديه كرده‏اند، در ميزان اختيارات فقيه مجتهد، در ترديد بوده، از اين روى، با مبانى او هماهنگى نداشته كه رساله‏اى در باب جهاد و واگذارى اختيارات فقيه به شاه و جواز دريافت خراج براى هزينه جنگ بنگارد. در گاه نگارش كتاب صوم مستند الشيعه به سال 1239 بر اين ترديد باقى بوده است.
نراقى، به سال 1228، وقتى پيوستهاى كتاب تجارت را كامل مى‏كند، در گاه سخن از زمينهاى خراجى، بر شيعيان روا مى‏داند كه بر آنها دست يازند. در اين فتوا، فرقى بين سلطان و مردم نمى‏گذارد و براى سلطان، اولويتى قائل نيست. (23) بنابراين، نيازى به نگارش رساله واجازه دادن به شاه كه از خراج براى جنگ هزينه كند، نبوده است.
اما، اين كه سلطان غيرشيعه از خراج بردارد و هزينه كند، ديدگاه غير از اين دارد و آن را روا نمى‏داند. (24)
يادآورى: درست است كه ملا احمد، دريارى حكومت براى جنگ با روس، برابر مبناى خود رساله جهاديه را ننگاشته، اما از باب دفاع از مردم ستمديده و پاسدارى از مرزها كه حكومت قاجار داعيه آن را داشته، به يارى و پشتيبانى از حكومت برخاسته و به آن فتوا داده و در برانگيزاندن مردم، نقش كليدى داشته است.
در سيف الامه، كه به سال 1230 نگاشته از شاه قاجار، به بزرگى ياد كرده و ازعباس ميرزا به عنوان «حامى ثغورالاسلام، الغازى فى سبيل الملة البيضاء» نام برده است. (25)
نقش نراقى در جنگ دوم: شاه قاجار، براى برانگيزاندن جنگاوران به جنگ با روس، به سلطانيه رفت (26) و مدت كوتاهى پس از وى، سيد مجاهد و همراهان، در 4 ذيقعده و در روز هيجدهم ذيقعده، ملا احمد نراقى با گروهى از علما، به سلطانيه آمدند:
«در روز هيجدهم [ذيقعده‏] جناب حاجى ملا احمد نراقى كاشانى، كه از تمامت علماى اثنى‏عشريه، فضيلتش بر زيادت بود، به اتفاق حاجى ملا عبدالوهاب قزوينى و جماعتى ديگر از علما و حاجى محمد، پسر حاجى ملا احمد، كه او نيز قدوه مجتهدين بود، از راه رسيد.» (27)
و يلوك، نماينده دولت انگليس، گزارش كرده: نراقى و همراهانش، كفن پوش وارد سلطانيه شدند . (28)
سعيد نفيسى، شركت نراقى را در جنگ، مهم ارزيابى مى‏كند:
«وى در پايان زندگى، در 19 ذيقعده 1241، يعنى سه سال و چهار ماه و چهار روز پيش از آن كه از اين جهان برود، براى شركت در اين ماجرا، وارد چمن سلطانيه شده است و بسيار شگفت‏است كه مردى با اين جلالت قدر و بزرگوارى، در زمانى كه پيداست پير و شكسته بوده است، به اين كار تن در دهد و پيداست كه هنگامه ماجرا جويان و دنياپرستان در آن زمان، به اندازه‏اى بالا گرفته است كه چنين مرد بزرگى را هم از خانه و شهر خويش به اين ميدان مى‏كشد.» (29)
از اين فراز بر مى‏آيد كه هنگامه آفرينى دنيا پرستان، نراقى كهنسال را به جبهه نبرد كشانده است. در پاسخ وى بايد گفت: درباريان به هرانگيزه‏اى وارد كارزار شده‏اند، علما و مجتهدان و از جمله نراقى، به قصد دفاع از مردم ستمديده سرزمينهاى اشغالى، رهاندن آنان از چنگ ستم پيشگان و واپس گرفتن سرزمينهايى بوده كه روس از ايران گرفته است. اين مطلب را با دهها دليل و نشانه مى‏توان ثابت كرد كه بخشى از آنها را در مقاله «جنگ ايران و روس و نقش علما» يادآور شديم.
شركت ملا احمد در نبرد، خردمندانه و بر اساس معيارهايى بوده كه خود داشته، نه اين كه ديگران او را به اين كار برانگيزند و او هم بدون فكر و درنگ در پيرامون اين نبرد برانگيخته شود و خود را به سختى و دشوارى فراوان، به جبهه برساند.
او در اين حركت شورانگيز، چنان ثابت قدم و استوار بوده و بدون هيچ گمان و ترديد گام برداشته كه حتى عبدالوهاب معتمدالدوله، از رجال سياسى دربار، با آن همه پافشارى كه در مخالفت با جنگ داشته و در ديدار با او، دليلهاى خود را به شرح بيان كرده، نتوانسته در دل او ترديد بيفكند و او را از اين حركت باز دارد.

پی نوشت :
 

.1 عوائدالايام، ملا احمد نراقى‏34/، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، قم؛ مثنوى طاقديس، ملااحمد نراقى، به اهتمام حسن نراقى‏8/ مقدمه.
.2 مكارم‏الآثار ميرزا محمد على معلم حبيب‏آبادى، ج‏4/1236، وحيد بهبهانى، على دوانى‏227/، اميركبير، تهران.
.3 عوائدالايام‏60/، مقدمه.
.4 نخستين روياروييهاى انديشه‏گران ايران...، عبدالهادى حائرى‏336/، اميركبير، تهران .
.5 قصص‏العلماء، تنكابنى‏132، اسلاميه، تمدن.
.6 ولايت فقيه از ديدگاه اهل‏سنت، فاروق صفى‏زاده‏22/، نشر نذير.
.7 مستند الشيعه، ملا احمد نراقى، ج‏10/161، تحقيق و نشر مؤسسه آل‏البيت، قم.
.8 الرسائل والمسائل، ملااحمد نراقى، نسخه خطى، كتابخانه آيت الله گلپايگانى، شماره 9/ .85
.9 مستند الشيعه، ج‏13/ .351
.10 عوائدالايام، چاپ سنگى، بصيرتى، قم.
.11 مثنوى طاقديس‏23/، .25
.12 مستندالشيعه، ج‏10/ .166
.13 عوائدالايام‏581/؛ مستند الشيعه، ج‏2/87، چاپ قديم.
.14 مستند الشيعه، ج‏10/ .576
.15 عوائد الايام‏86/، مقدمه.
.16 مستند الشيعه، ج‏5/ .188
.17 همان‏321/.
.18 عوائد الايام‏599/.
.19 مآثر سلطانيه‏146/.
.20 كشف‏الغطاء .394
.21 ناسخ‏التواريخ، ج‏1/ .181
.22 الذريعه، ج‏5/295؛ سيد محمد مجاهد، پيشاهنگ جهاد93/.
.23 مستندالشيعه، ج‏14/231، .227
.24 همان‏225/.
.25 سيف‏الامه‏40/، چاپ سنگى.
.26 دين و دولت در ايران، حامد الگار 150/.
.27 ناسخ‏التواريخ، ج‏1/ .365
.28 دين و دولت در ايران‏152/؛ نخستين رويا روييهاى انديشه‏گران ايران‏333/.
.29 تاريخ اجتماعى و سياسى ايران، سعيد نفيسى، ج‏2/57؛ ج‏2/106 قديم و جديد.
 

منبع: www.naraqi.com



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط