با چون تو مهي يک شب گر خواب توان کردن شاعر : امير خسرو دهلوي از بهر خوشي عمري اسباب توان کردن با چون تو مهي يک شب گر خواب توان کردن شبهاي سياهم را مهتاب توان کردن آن طره به يک سو نه وز گوشهي مه ما نا صد خضر و مسيحا را قصاب توان کردن گر غمزهي تو جويد شاگرد به خونريزي دلم گويد که بار ديگرش بين بديدم يک رهش ديوانه گشتم درونم چاک کن خاکسترش بين دلم را سوختن ور باورت نيست ز زخم بوسهها بيدار کردن چه خوش باشد ترا از خواب مستي نخواهم هرگز...