روي اي صبا و سلامم به دلنواز رسان

روي اي صبا و سلامم به دلنواز رسان شاعر : امير خسرو دهلوي نياز بنده به آن شوخ عشوه ساز رسان روي اي صبا و سلامم به دلنواز رسان به روزگار سر زلف او فراز رسان من آنچه مي‌کشم اندر درازي شبها دلم به زلف نگهدار و درد باز رسان دلم ببردي و ترسم که دردان رسدت بگو به روح ستم کشتگان ناز رسان چو نيم خورده‌ي خود باده بر زمين فگني از ان بهشت که در بند نيکوان بودن به بند سخت شدن در شکنجه جان دادن زعشق لاف پس از فتنه برکران بودن طريق بلهوسان است ني ره‌ي...
شنبه، 28 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
روي اي صبا و سلامم به دلنواز رسان
روي اي صبا و سلامم به دلنواز رسان
روي اي صبا و سلامم به دلنواز رسان

شاعر : امير خسرو دهلوي

نياز بنده به آن شوخ عشوه ساز رسانروي اي صبا و سلامم به دلنواز رسان
به روزگار سر زلف او فراز رسانمن آنچه مي‌کشم اندر درازي شبها
دلم به زلف نگهدار و درد باز رساندلم ببردي و ترسم که دردان رسدت
بگو به روح ستم کشتگان ناز رسانچو نيم خورده‌ي خود باده بر زمين فگني
از ان بهشت که در بند نيکوان بودنبه بند سخت شدن در شکنجه جان دادن
زعشق لاف پس از فتنه برکران بودنطريق بلهوسان است ني ره‌ي عشاق
چنان جمالي و آنگه به رايگان ديدنچو روي او نگرم جن دهم که حيف بود
جهان چگونه توان ديد بي وفادارانچو دوستان وفادار رخت بر بستند
جهان که صورت خواب است پيش بيداراندلا بدانکه به تعبير هم نمي‌ارزد


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط