روي اي صبا و سلامم به دلنواز رسان شاعر : امير خسرو دهلوي نياز بنده به آن شوخ عشوه ساز رسان روي اي صبا و سلامم به دلنواز رسان به روزگار سر زلف او فراز رسان من آنچه ميکشم اندر درازي شبها دلم به زلف نگهدار و درد باز رسان دلم ببردي و ترسم که دردان رسدت بگو به روح ستم کشتگان ناز رسان چو نيم خوردهي خود باده بر زمين فگني از ان بهشت که در بند نيکوان بودن به بند سخت شدن در شکنجه جان دادن زعشق لاف پس از فتنه برکران بودن طريق بلهوسان است ني رهي...