دل شکيبا نمي‌توان کردن

دل شکيبا نمي‌توان کردن شاعر : امير خسرو دهلوي واشکارا نمي‌توان کردن دل شکيبا نمي‌توان کردن برده بالا نمي‌توان کردن سوخت جانم درون تن چکنم آه پيدا نمي‌توان کردن گفتني اندر دل تو پنهان کيست خار خرما نمي‌توان کردن بخت بد به نگردد از کوشش دانم اما نمي‌توان کردن صبر گويند خسروا داني ازآن پهلو به اين پهلو از ين پهلو به آن پهلو چنين شبهاي بي پايان و من بر بستره اندوه والله که براي تو بالله که براي تو گفتي که بدين زاري از بهر که مي ميري...
شنبه، 28 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دل شکيبا نمي‌توان کردن
دل شکيبا نمي‌توان کردن
دل شکيبا نمي‌توان کردن

شاعر : امير خسرو دهلوي

واشکارا نمي‌توان کردندل شکيبا نمي‌توان کردن
برده بالا نمي‌توان کردنسوخت جانم درون تن چکنم
آه پيدا نمي‌توان کردنگفتني اندر دل تو پنهان کيست
خار خرما نمي‌توان کردنبخت بد به نگردد از کوشش
دانم اما نمي‌توان کردنصبر گويند خسروا داني
ازآن پهلو به اين پهلو از ين پهلو به آن پهلوچنين شبهاي بي پايان و من بر بستره اندوه
والله که براي تو بالله که براي توگفتي که بدين زاري از بهر که مي ميري


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط