دل شکيبا نميتوان کردن شاعر : امير خسرو دهلوي واشکارا نميتوان کردن دل شکيبا نميتوان کردن برده بالا نميتوان کردن سوخت جانم درون تن چکنم آه پيدا نميتوان کردن گفتني اندر دل تو پنهان کيست خار خرما نميتوان کردن بخت بد به نگردد از کوشش دانم اما نميتوان کردن صبر گويند خسروا داني ازآن پهلو به اين پهلو از ين پهلو به آن پهلو چنين شبهاي بي پايان و من بر بستره اندوه والله که براي تو بالله که براي تو گفتي که بدين زاري از بهر که مي ميري...