عاشق و ديوانه‌ام سلسله يار کو

عاشق و ديوانه‌ام سلسله يار کو شاعر : امير خسرو دهلوي سينه زهجران بسوخت شربت ديدار کو عاشق و ديوانه‌ام سلسله يار کو آن همه ديدم ولي آن گل رخسار کو گر چه گلستان خوش است ور چه چمن دلکشست از من مسکين مپرس کان دل افگار کو ناله‌ي هر عاشق از دل افگار خويش کافتد بخاک سايه‌ي سر و بلند تو شويم ز گريه روي زمين را که هست حيف باشد هنوز در دل تنگم هواي تو روزي که ذره ذره شود استخوان من يا پا برهنه بر گل و بر ياسمين مرو گل کيست تا به پات رسد يا مرا...
شنبه، 28 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عاشق و ديوانه‌ام سلسله يار کو
عاشق و ديوانه‌ام سلسله يار کو
عاشق و ديوانه‌ام سلسله يار کو

شاعر : امير خسرو دهلوي

سينه زهجران بسوخت شربت ديدار کوعاشق و ديوانه‌ام سلسله يار کو
آن همه ديدم ولي آن گل رخسار کوگر چه گلستان خوش است ور چه چمن دلکشست
از من مسکين مپرس کان دل افگار کوناله‌ي هر عاشق از دل افگار خويش
کافتد بخاک سايه‌ي سر و بلند توشويم ز گريه روي زمين را که هست حيف
باشد هنوز در دل تنگم هواي توروزي که ذره ذره شود استخوان من
يا پا برهنه بر گل و بر ياسمين مروگل کيست تا به پات رسد يا مرا بکش
زينسان به ناز در چمن اي نازنين مروبر نازکان باغ ببخشاي و لطف کن
من به صد جان غلام آن کي توچون کني وعده باز گويي کي ؟
ز نجيرنه اين در را سرهاست درين خانهاي دوست سر زلفت در سينه‌ي من بگشا


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط