نفسي که با نگاري گذرد به شادماني

نفسي که با نگاري گذرد به شادماني شاعر : امير خسرو دهلوي مفروش لذتش را به حيات جاوداني نفسي که با نگاري گذرد به شادماني که غنيمتست و دولت دو سه روز زندگاني ز طرب مباش خالي مي‌رود خواه و ساقي که گذشت عمر و باقي نبود جهان فاني غم نيستي و هستي نخورد کس که داند چو به شهر مي پرستان نرسيده‌يي چه داني؟ مکن اي امام مسجد من رند را ملامت به خدا رسيد بتوان به تضرع نهاني چه شوي به زهد غره که ز دير مي پرستان به تو حال ما نماند تو به حال ما نماني تو...
شنبه، 28 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نفسي که با نگاري گذرد به شادماني
نفسي که با نگاري گذرد به شادماني
نفسي که با نگاري گذرد به شادماني

شاعر : امير خسرو دهلوي

مفروش لذتش را به حيات جاودانينفسي که با نگاري گذرد به شادماني
که غنيمتست و دولت دو سه روز زندگانيز طرب مباش خالي مي‌رود خواه و ساقي
که گذشت عمر و باقي نبود جهان فانيغم نيستي و هستي نخورد کس که داند
چو به شهر مي پرستان نرسيده‌يي چه داني؟مکن اي امام مسجد من رند را ملامت
به خدا رسيد بتوان به تضرع نهانيچه شوي به زهد غره که ز دير مي پرستان
به تو حال ما نماند تو به حال ما نمانيتو و زهد خرقه پوشان من و دير درد نوشان
که نظر دريغ بماند ز چنان لطيف روييبخدا که رشکم آيد به رخش ز چشم خود هم


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط