نفسي که با نگاري گذرد به شادماني شاعر : امير خسرو دهلوي مفروش لذتش را به حيات جاوداني نفسي که با نگاري گذرد به شادماني که غنيمتست و دولت دو سه روز زندگاني ز طرب مباش خالي ميرود خواه و ساقي که گذشت عمر و باقي نبود جهان فاني غم نيستي و هستي نخورد کس که داند چو به شهر مي پرستان نرسيدهيي چه داني؟ مکن اي امام مسجد من رند را ملامت به خدا رسيد بتوان به تضرع نهاني چه شوي به زهد غره که ز دير مي پرستان به تو حال ما نماند تو به حال ما نماني تو...