شبي چون سينه‌ي عشاق پر دود

شبي چون سينه‌ي عشاق پر دود شاعر : امير خسرو دهلوي ز تاريکي چو جانهاي غم اندود شبي چون سينه‌ي عشاق پر دود سرشته زاب غم شب نام کرده فلک دودي ز دوزخ وام کرده در آن ظلمات...
شنبه، 28 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شبي چون سينه‌ي عشاق پر دود
شبي چون سينه‌ي عشاق پر دود
شبي چون سينه‌ي عشاق پر دود

شاعر : امير خسرو دهلوي

ز تاريکي چو جانهاي غم اندودشبي چون سينه‌ي عشاق پر دود
سرشته زاب غم شب نام کردهفلک دودي ز دوزخ وام کرده
در آن ظلمات هائل کرده ره گماگر چه رهبر خلقند انجم
گريزان شب پرک هم سوي خورشيدسياهي بس که بسته ذيل جاويد
شده پيش دل درماندگان کوهرسيده ابري از درياي اندوه
شبيخون برده هر سو بوم بر زاغشده چون پر زاغ اين نيلگون باغ
چکان همچون سواد چشم عشاقهمان ابر سيه در گرد آفاق
دول راني به خاک افتاده بيهوششبي زينسان به غمناکي سيه پوش
چو موري در دهان اژدهائيفرو مانده به سودا مبتلائي
وي اندر سوختن تنها چو شمعيپرستاران به گردش خفته جمعي
ز بخت خود گله با خويش مي‌کردرخ از خونابه‌ي دل ريش مي‌کرد
نه در تن دل که سازد با صبورينه در دل صبر کارد تاب دوري
گه از لولوي تر ياقوت مي‌سفتگه از بيجاده مرواريد مي‌رفت
گهي مفنع ز آه سينه مي‌سوختگهي سقف از خدنگ ناله ميدخت
به جاي غازه خون مي‌راند بر رويگهي بر چهره مي‌کرد از مژه خوي
ز کنج حجره جست آوازه بيرونچو شد ناليدنش ز اندازه بيرون
ز عين خواب نرگس گشت بيدارز نالشهاي آن مرغ گرفتار
به تقدير خدا اين کار بگذارصبوري پيشه کن تيمار بگزار
به پاسخ گفت چون بسيرا بگريستپريوش زين نصيحت زار بگريست
که يابد صبر جان درد پروردکه من بسيار مي‌خواهم درين درد
صبوري چون توان کردن درين سوزولي در سينه‌ام هجر آتش افروز
مرا بگزار هم در خوردن غمچو شادي نيست بهر من به عالم
پرستاران به حسرت دست مالانصنم در تيره شب زينگونه نالان
نياز خود به ملک بي نيازيبه عرض آورد با صد جان گدازي
همي گفت اي انيس هر دل تنگبه دامان شفيعان در زده چنگ
به شبهاي سياه تيره روزانبه روز تيره‌ي دلهاي سوزان
به شام بي چراغ تنگ حالانبه جان بيگناه خردسالان
به غمناکي که با غم گشت خرسندبه محبوسي که عمرش رفت در بند
بدان موري که در ره گشت پامالبه بيماري که بي‌کس مرد و بدحال
بدان دلها که از محنت شود شادبدان بيرانهاي محنت آباد
به درويشي که از هستي کند ننگبه محتاجي که زد در نيستي چنگ
به دلق ژنده بر پشت گدائيبنان خشک پيش بي نوائي
ز زاري وارهان اين سينه‌ي زارکه رحمت کن برين جان گرفتار
اميدم را به کام دل گرو کندرين نوميديم اميد نو کن
ببخش از صبح بختم روشناييخلاصم ده ز شبهاي جدايي
که درهاي مرا دم را کند بازکليدي بخشم از سر رشته راز
دعا را داد با يارب بلنديچو لختي کرد زينسان دردمندي
که در گريه ربودش ناگهان خواببه گريه خواست تا بربايدش آب
يکي ساغر پر آب زندگانيخضر را ديد کاوردش نهاني
بنوش آب خضر تا زنده گرديبگفت اي کز خضر خان دشنه خوردي
که خوش با خضر خان آبي خوري خوشنويدت مي‌دهم زين آب دلکش
چو بخت خويشتن بيدار شد زودبت بيدار دل ز آن خواب مقصود
چو مرده کاب حيوان يابد از جامبجست از خوابگه‌ي بي صبر و آرام
بگفت اين خواب و دلها پر طرب کردپرستاران محرم را طلب کرد
زماني باز رست از بي‌قراريدلش را تازه گشت اميدواري
بدان اميد دل را شاد مي‌داشتاز آن پس زان نمايش ياد مي‌داشت
خضرخان نيز هم‌چون او غمين بوددر آن شب کان صنم را حالت اين بود
که ايوان بشکند يا بر درد بامدر آن بود از دل صبر و آرام
ز دلتنگي کند با بام و در جنگچو درمانده شود مرد از دل تنگ
که باشد سوزش جان دل‌نوازيعجب داغيست داغ عشق‌بازي
هم از دل زنده گشت و هم ز دل مردگرفتاري که رنج عاشقي برد
در آمد چون گدايان در گدائينهاد از سر غرور پادشاهي
درين حسرت، تو ميداني که چونم؟که اي داننده‌ي راز درونم
به درد عاشقان در سينه‌ي چاکبه سر عارفان حضرت پاک
بتا پاک درون دردمندانبه خوناب دو چشم مستمندان
به عيش کودکان در پاک جانيبه پرهيز جوانان در جواني
به دلهائي که خاکستر شد از شوقبه جانهاي که هست از سوزشان ذوق
به مشتاقي که هجرش گشت مظلومبدان عاشق که مرد از وصل محروم
به مجنوني که با خود کوه غم بردبه فرهادي که زير کوه غم مرد
بدان دردي که درمانش نباشدبدان حالي که سامانش نباشد
ز دردي وا رهاني دردمنديکه بخشايش کني بر مستمندي
چراغم را تو بخشي روشنائيز حد بگذشت شبهاي جدائي
به کام من رسان چون شربت آباگر کامم ته درياست ناياب
برآور کار کار افتاده‌اي رابه کام دل رسان دل داده‌اي را
که ناگه هاتفي در دادش آوازدل غمناک شه بود اندرين راز
خرابيهاي دل بسيار ديدهکه خوش باش اي ز هجر آزار ديده
که گشت ايمن ز هر انديشه جانتبشارت ميرسانم ز آسمانت
هم از پا اوفتاد و هم شد از دستچو بشنيد اين بشارت عاشق مست
چه از شادي، چه از حيرت، چه از حالبماند افتاده چون گنجشک بي بال


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط