به حمد الله که از عون الهي

به حمد الله که از عون الهي شاعر : امير خسرو دهلوي به پايان آمد اين «منشور شاهي» به حمد الله که از عون الهي فروزان شد چنين گيتي فروزي به قدر چار ماه و چند روزي هم از شيرين و خسرو قصه نو شد هم اينجا ليلي و مجنون گرو شد ز ذوالقعده دوم حرف و سيوم روز جمال آراست، اين ماه دل افروز عطارد بر سر ذوالقعد هي کرد مورخ چون شمار سال وي کرد ز هجرت پانزده گيرند و هفصد وگر تاريخ بکشايند ز ابجد درين نامه‌ي، که از عشق ارجمند است وگر داننده پرسد بيت...
شنبه، 28 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
به حمد الله که از عون الهي
به حمد الله که از عون الهي
به حمد الله که از عون الهي

شاعر : امير خسرو دهلوي

به پايان آمد اين «منشور شاهي»به حمد الله که از عون الهي
فروزان شد چنين گيتي فروزيبه قدر چار ماه و چند روزي
هم از شيرين و خسرو قصه نو شدهم اينجا ليلي و مجنون گرو شد
ز ذوالقعده دوم حرف و سيوم روزجمال آراست، اين ماه دل افروز
عطارد بر سر ذوالقعد هي کردمورخ چون شمار سال وي کرد
ز هجرت پانزده گيرند و هفصدوگر تاريخ بکشايند ز ابجد
درين نامه‌ي، که از عشق ارجمند استوگر داننده پرسد بيت چند است
غم خوب «دول راني خضر خان»به صد خوبي نشاند در دل و جان
ز کلک افشاندم آب زندگانيدرين ميمون سواد خضر خاني
نهفتم آب حيوان در سياهيچو خضر افگندم اندر چشمه ماهي
خراشيدم به نوک خامه‌ي تيزجراحتهاي مشتاقان شب خيز
که از دود دو آتش دارد اين سوزسزد کاين شعله گردد گيتي افروز
زند در خرمن هستي هم آتشاگر چه تشنه را آبي دهد خوش
بهر حرفي، سزد، صد گنج زر مزدمرا گر چه درين گفتار دل دزد
که هنگام پريدن نيست، زين بادنيم با اين همه زين گفت و گو شاد
نماند آبي به جوي زندگانيبه سر شد نوبت حسن و جواني
به دل کرد آسمان مشکم به کافورشد از من روزگار خرمي دور
بنا در خانه‌ي هفتاد پيوستبرون شد ماهي اميدم از شست
چراغ ديده را روغن تهي گشتفروغ از روي و تاب از تن تهي گشت
سمن پژمرده گشت و ارغوان زردخزان در باغ هستي غارت آورد
تزلزل يافت، گوهرهاي دندانصدف را، مهر زد، لبهاي خندان
چو گل در بزم سلطانان نشستمز اوراقي که با هم غنچه بستم
که گشت اين غنچه دستنبوي شاهاننسيمم را، چنان شد بخت بستم
کلاه عزت از هر تاجداريمرا بود از چنين فرخنده کاري
چو سوري سرخ روي و زر به دامانز هر شاه آمدم هر دم خرامان
نه ره مريخ را دادم عنانينه با هر مشتري کردم قراني
نه در ظل حمايت پايه جستمنه از ذيل عنايت سايه جستم
عطارد وار، هم زانوي خورشيدهمه جا بودم از بخت پر اميد
فشانيدم بر آتش روغن زيتيکي از من غزل جويد، دگر بيت
حديث من بدان ماند که روزي:به دود انگيزي زينگونه سوزي


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط