چو صبح از پرده راه عاشقان کرد

چو صبح از پرده راه عاشقان کرد شاعر : امير خسرو دهلوي برو نزد شعله‌ي گرم و دم سرد چو صبح از پرده راه عاشقان کرد حريفان راست گشتند از چپ و راست دگر ره باز شيرين مجلس آراست جگرها در جگر خواري درامد دو بي دل باز در زاري درامد مي از دلهاي صافي گشته غماز ز نوش ساقيان و نغمه‌ي ساز حيا را اندک اندک پرده مي‌خاست ز آهي کز دو غم پرورده مي‌خاست بس آزار جگر بيرون تراويد نخست از ديده خسرو خون تراويد مشو زينگونه نيز از مردمي دور به شيرين گفت کاي...
شنبه، 28 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چو صبح از پرده راه عاشقان کرد
چو صبح از پرده راه عاشقان کرد
چو صبح از پرده راه عاشقان کرد

شاعر : امير خسرو دهلوي

برو نزد شعله‌ي گرم و دم سردچو صبح از پرده راه عاشقان کرد
حريفان راست گشتند از چپ و راستدگر ره باز شيرين مجلس آراست
جگرها در جگر خواري درامددو بي دل باز در زاري درامد
مي از دلهاي صافي گشته غمازز نوش ساقيان و نغمه‌ي ساز
حيا را اندک اندک پرده مي‌خاستز آهي کز دو غم پرورده مي‌خاست
بس آزار جگر بيرون تراويدنخست از ديده خسرو خون تراويد
مشو زينگونه نيز از مردمي دوربه شيرين گفت کاي چشم مرا نور
که جان از ديده شد مهمان رويتنه مهمان شکم گشتم به کويت
به تر کردن لبي بگذار باريچو خواندي تشنه‌ي را بر چشمه‌ساري
که شيرين باد از من عيش پرويزشکر پاسخ شد از پاسخ شکر ريز
که داري در يکي سودا دو انبازهمه آتش بسوي خود مکن ساز
چه پنداري که بيني من صبورموگر تو ناصبوري کز تو دورم
گرفتن کامي از بوس و کناريچرا خوش نايدم با چون تو ياري
فتد ز آسيب فسق اندر تباهيولي ناموس و ننگ پادشاهي
به هم نام حرام و حرمت نامبياميزد ميان خاصه و عام
به از تو کيست گو را برگزينماگر بر تو کسي ديگر گزينم
نگشتي کفچه دستش پيش خورشيدمه نو گرد گر جا ديدي اميد
که گيتي جفت جفت افگند بنيادکنون سوگند فردي مي‌کنم ياد
به جز خسرو نخواهم در جهان خفتکه تار روزيکه خواهم در زمين جفت
ز من نگشايدش يک عقده بي عقدوگر جان مرا غارت کند نقد
دلش را تا فراوان ناز مايمبه آسان هم به عقد اندر نيايم
دگر در دل ننمود جهديچو شه ديد آن چنان سوگند، عهدي
به بوئي دل نهاد از مشک و کافوربه زلف و عارضش قانع شد از دور


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط