گويندهي اين کهن فسانه شاعر : امير خسرو دهلوي زان شعله چنين کشد زبانه گويندهي اين کهن فسانه پروانه صفت بر آتش تيز کان شمع نهان گداز شب خيز شاهين زندش چه حال باشد کبکي که شکسته بال باشد از خوردن غم درونه شد پر چون غم زده را در ان تحير از دل به دهن رسيد خونش بس کانده سينه شد فزونش جان خود چه، که در جهان نگنجيد تيمار دلش، به جان نگنجيد وز غم قدري برون تراود شد در پي آنکه دل بکاود ترتيب سواد نامه برداشت کاغذ طلبيد و خامه برداشت...