گوينده چنين فگند بنياد

گوينده چنين فگند بنياد شاعر : امير خسرو دهلوي کان لحظه کزان غريب ناشاد گوينده چنين فگند بنياد آن کشته به خواب بي خودي خفت معشوق عزيز، روي بنهفت تا از شب تيره رفت پاسي از زندگيش نبود اساسي افتاد، درونه، باز در جوش چون باز آمد رميده را هوش رو شسته به خون آب گشته آن سايه‌ي آفتاب گشته مي‌زد، به هزار غم فغاني مي‌کند، به صد شکنجه، جاني چون نم زده مشعلي گه‌ي سوز ني مرده نه زنده بود تا روز از موذن کو، برآمد آواز چون، مرغ سحر، شد ارغنوان...
شنبه، 28 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گوينده چنين فگند بنياد
گوينده چنين فگند بنياد
گوينده چنين فگند بنياد

شاعر : امير خسرو دهلوي

کان لحظه کزان غريب ناشادگوينده چنين فگند بنياد
آن کشته به خواب بي خودي خفتمعشوق عزيز، روي بنهفت
تا از شب تيره رفت پاسياز زندگيش نبود اساسي
افتاد، درونه، باز در جوشچون باز آمد رميده را هوش
رو شسته به خون آب گشتهآن سايه‌ي آفتاب گشته
مي‌زد، به هزار غم فغانيمي‌کند، به صد شکنجه، جاني
چون نم زده مشعلي گه‌ي سوزني مرده نه زنده بود تا روز
از موذن کو، برآمد آوازچون، مرغ سحر، شد ارغنوان ساز
آمد قدري به خويشتن بازآن خانه فروش کيسه پرداز
بگشاد دو ديده در چپ و راستافتان خيزان ز جاي برخاست
خون از ره ديده ميدويدشزان زخم که در جگر رسيدش
آهنگ نشيد عاشقان کردلختي چو ز بي‌دلي فغان کرد
وين زمزمه‌ي فراق مي‌گفت:از ناوک سينه سنگ ميسفت


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط