ماتم کده شد جهان نهان نيست
ماتم کده شد جهان نهان نيست
شاعر : امير خسرو دهلوي
ماتم زده کيست کاز جهان نيست ماتم کده شد جهان نهان نيست از روزي خويشتن بدين روز زان جمله يکي منم درين سوز هم مادر و هم برادرم رفت کامسال، دو نور از اخترم رفت گم شد دو مهي دو هفتهي من يک هفته، ز بخت تفتهي من دهرم، بدو دهره، خست سينه هجرم، ز دو سو، کشيد کينه روي از چه نمينمايي آخر؟ چون مادر من، کجايي آخر؟ بر گريهي زار من به بخشاي خندان ز دل زمين برون آي رو تافتي از بهشتي خويش راندي به بهشت کشتي خويش اينک ز فراق زخم خوردم زان بي ادبي که بيش کردم قدرش نشناسد، آدميزاد تا خانه بود ز دولت آباد پند تو صلاح کار من بود نام تو پناه که لب تو در سخن بود خاموشي تو، همي دهد پند امروز همم، به مهر و پيوند از هوش توان شنيد، نه ز گوش ليکن سخن تو، گر بود هوش، رخشنده تري ز ماه و خورشيد دانم که تو در بهشت جاويد فرزند تو و برادر من چونست بر تو همسر من بودست چو نام خود «مبارک» «قتلغ» که مرا ز حق تبارک در مستي باده، شير گيري در معرکه، اژدها نظيري دولت، لقبش حسام کرده آيين غزا تمام کرده ني همچو من شکسته شمشير در حمله، درست چون پدر شير باشد چو رفيق روح مادر روح تو، که با دور از آذر آريد به رحمت خدا رخ شايد که باتفاق فرخ ايمان مرا دعاي خيري گوئيد بهر سکون و سيري ممن چو شما روم الي الله تا چون به سوي شما کنيم راه از گرد گنه، بشويشان روي يارب که به رحمت گنه شوي بخشايش خود نثارشان کن آمرزش خويش يارشان کن