اي آرزوي جانم در آرزوي آنم شاعر : انوري کز هجر يک شکايت در گوش وصل خوانم اي آرزوي جانم در آرزوي آنم زان پس که ديده باشي در دولتي چنانم داني چگونه باشم در محنتي چنينم کان خوشدلي کجا شد دل گفت ميندانم با دل به درد گفتم کاخر مرا نگويي ورنه چنانکه باشد زين روز درنمانم آري گرت بيابم روزي به کام يابم کار آنچنان شد اکنون آن هم نميتوانم گهگه به آب ديده خرسند کردمي دل جانم ز آرزويت، اي آرزوي جانم من اين همه ندانم دانم که ميبرآيد ...