هر که از پرورنده رنج نديد شاعر : اوحدي مراغه اي در جهان جز غم و شکنج نديد هر که از پرورنده رنج نديد دل داننده را نه در خوردست ميوهي بيشه چون نپروردست يا در آن بيشه پايمال شود خورش خرس يا شغال شود زود در کخ کخ اوفتد کارش خرس نيزار خورد به ناچارش در زنند آتش و کنند انگشت در درختش که پر گره شد و زشت وندر آن کورههاي قهر برند چون بسوزد دگر به شهر برند در دم آهنش بسوزانند آتشي باز بر فروزانند آهن از تاب او به جوش آيد ز تفش سنگ...