خستهام نيک از بد ايام خويش شاعر : خاقاني طيرهام بر طالع پدرام خويش خستهام نيک از بد ايام خويش بس سيه بينم زبان و کام خويش از سپيدي کار طالع بخت را من ز خون دل کنم پر جام خويش دل سبوي غم تهي بر من کند بر زبان غم دهد پيغام خويش دل هم از من دوستگير است اي عجب کو چنان در گوشه ديد آرام خويش من به دندان گوشهي دل چون خورم گوشت نتوان خوردن از اندام خويش دل نه پيکان است، هم خون است و گوشت کشتگان را طعمهي اجرام خويش آسمان هردم کشد وانگه...