آنکه هرگز نظري با من شيدا نکند شاعر : خواجوي کرماني نتواند که مرا بي سر و بي پا نکند آنکه هرگز نظري با من شيدا نکند ليک معلوم ندارم که کند يا نکند دوش ميگفت که من با تو وفا خواهم کرد نبود آدمي آنکس که تماشا نکند اگر آن حور پري رخ بخرامد در باغ جان فداي لب شيرين شکرخا نکند خسرو آن نيست که از آتش دل چون فرهاد چکند بلبل شب خيز که سودا نکند گل چو بر نالهي مرغان چمن خنده زند حذر از ضربت شمشير تو قطعا نکند هر که را تيغ جفا بردل مجروح زني...