بکن چندان که خواهي جور بر من

بکن چندان که خواهي جور بر من شاعر : سعدي که دستت بر نمي‌دارم ز دامن بکن چندان که خواهي جور بر من که بازش دل نمي‌خواهد نشيمن چنان مرغ دلم را صيد کردي گرفتارست در پايش ميفکن اگر داني که در زنجير زلفت نپندارم که باشد غالب الظن به حسن قامتت سروي در آفاق و گر صاحب دلي آن سرو برکن الا اي باغبان اين سرو بنشان جهان ما به ديدار تو روشن جهان روشن به ماه و آفتابست مزکايي و بي زينت مزين تو بي زيور محلايي و بي رخت به کام دوستان و رغم دشمن...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بکن چندان که خواهي جور بر من
بکن چندان که خواهي جور بر من
بکن چندان که خواهي جور بر من

شاعر : سعدي

که دستت بر نمي‌دارم ز دامنبکن چندان که خواهي جور بر من
که بازش دل نمي‌خواهد نشيمنچنان مرغ دلم را صيد کردي
گرفتارست در پايش ميفکناگر داني که در زنجير زلفت
نپندارم که باشد غالب الظنبه حسن قامتت سروي در آفاق
و گر صاحب دلي آن سرو برکنالا اي باغبان اين سرو بنشان
جهان ما به ديدار تو روشنجهان روشن به ماه و آفتابست
مزکايي و بي زينت مزينتو بي زيور محلايي و بي رخت
به کام دوستان و رغم دشمنشبي خواهم که مهمان من آيي
عجب دارند از آه سينه منگروهي عام را کز دل خبر نيست
عجب داري که دود آيد ز روزنچو آتش در سراي افتاده باشد
گناهي نيست بر سعدي معينتو را خود هر که بيند دوست دارد


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط