خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان

خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان شاعر : سعدي کاين شب دراز باشد بر چشم پاسبانان خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان کاين کارهاي مشکل افتد به کاردانان بر عقل من بخندي گر در غمش بگريم مي‌بايد اين نصيحت کردن به دلستانان دل داده را ملامت گفتن چه سود دارد تا دامنت نگيرد دست خداي خوانان دامن ز پاي برگير اي خوبروي خوش رو بگذار تا بيايد بر من جفاي آنان من ترک مهر اينان در خود نمي‌شناسم داند که روز گردد روزي شب شبانان روشن روان عاشق از تيره شب ننالد...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان
خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان
خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان

شاعر : سعدي

کاين شب دراز باشد بر چشم پاسبانانخفته خبر ندارد سر بر کنار جانان
کاين کارهاي مشکل افتد به کاردانانبر عقل من بخندي گر در غمش بگريم
مي‌بايد اين نصيحت کردن به دلستاناندل داده را ملامت گفتن چه سود دارد
تا دامنت نگيرد دست خداي خواناندامن ز پاي برگير اي خوبروي خوش رو
بگذار تا بيايد بر من جفاي آنانمن ترک مهر اينان در خود نمي‌شناسم
داند که روز گردد روزي شب شبانانروشن روان عاشق از تيره شب ننالد
شمشير نگسلاند پيوند مهربانانباور مکن که من دست از دامنت بدارم
مشتاق گل بسازد با خوي باغبانانچشم از تو برنگيرم ور مي‌کشد رقيبم
همچون زمام اشتر بر دست ساربانانمن اختيار خود را تسليم عشق کردم
اين دست شوق بر سر وان آستين فشانانشکرفروش مصري حال مگس چه داند
تا چون مگس نگردي گرد شکردهانانشايد که آستينت بر سر زنند سعدي


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط