گر متصور شدي با تو درآميختن

گر متصور شدي با تو درآميختن شاعر : سعدي حيف نبودي وجود در قدمت ريختن گر متصور شدي با تو درآميختن کو بتواند چنين صورتي انگيختن فکرت من در تو نيست در قلم قدرتيست کش نه مجال وقوف نه ره بگسيختن کيست که مرهم نهد بر دل مجروح عشق قاعده مهر نيست بستن و بگسيختن داعيه شوق نيست رفتن و بازآمدن پيش تو بادست و خاک بر سر خود بيختن آب روان سرشک و آتش سوزان آه باک ندارد به روز کشتن و آويختن هر که به شب شمع وار در نظر شاهديست چاره سعدي حديث با شکر آميختن...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گر متصور شدي با تو درآميختن
گر متصور شدي با تو درآميختن
گر متصور شدي با تو درآميختن

شاعر : سعدي

حيف نبودي وجود در قدمت ريختنگر متصور شدي با تو درآميختن
کو بتواند چنين صورتي انگيختنفکرت من در تو نيست در قلم قدرتيست
کش نه مجال وقوف نه ره بگسيختنکيست که مرهم نهد بر دل مجروح عشق
قاعده مهر نيست بستن و بگسيختنداعيه شوق نيست رفتن و بازآمدن
پيش تو بادست و خاک بر سر خود بيختنآب روان سرشک و آتش سوزان آه
باک ندارد به روز کشتن و آويختنهر که به شب شمع وار در نظر شاهديست
چاره سعدي حديث با شکر آميختنخوي تو با دوستان تلخ سخن گفتنست


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط