طوطي نگويد از تو دلاويزتر سخن
طوطي نگويد از تو دلاويزتر سخن
شاعر : سعدي
با شهد ميرود ز دهانت به در سخن طوطي نگويد از تو دلاويزتر سخن تو خويشتن دليل بياري به هر سخن گر من نگويمت که تو شيرين عالمي ليکن مجال گفت نباشد تو در سخن واجب بود که بر سخنت آفرين کنند بادام چشم و پسته دهان و شکرسخن در هيچ بوستان چو تو سروي نيامدست يا گوش کردهاي ز دهان قمر سخن هرگز شنيدهاي ز بن سرو بوي مشک من عهد ميکنم که نگويم دگر سخن انصاف نيست پيش تو گفتن حديث خويش من خود چگونه گويمت اندر نظر سخن چشمان دلبرت به نظر سحر ميکنند در گوش آن ملول بگوي اين قدر سخن اي باد اگر مجال سخن گفتنت بود آشفته حال را نبود معتبر سخن وصفي چنان که لايق حسنت نميرود گر سيم داشتي بنوشتي به زر سخن در ميچکد ز منطق سعدي به جاي شعر هر گه که در سفينه ببينند ترسخن دانندش اهل فضل که مسکين غريق بود