تا کي اي جان اثر وصل تو نتوان ديدن

تا کي اي جان اثر وصل تو نتوان ديدن شاعر : سعدي که ندارد دل من طاقت هجران ديدن تا کي اي جان اثر وصل تو نتوان ديدن دل نهادم به جفاهاي فراوان ديدن بر سر کوي تو گر خوي تو اين خواهد بود خويشتن بي‌دل و دل بي سر و سامان ديدن عقل بي خويشتن از عشق تو ديدن تا چند گرد بر گوشه نعلين تو نتوان ديدن تن به زير قدمت خاک توان کرد وليک تا چه آيد به من از خواب پريشان ديدن هر شبم زلف سياه تو نمايند به خواب در گلستان شدن و سرو خرامان ديدن با وجود رخ و بالاي...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تا کي اي جان اثر وصل تو نتوان ديدن
تا کي اي جان اثر وصل تو نتوان ديدن
تا کي اي جان اثر وصل تو نتوان ديدن

شاعر : سعدي

که ندارد دل من طاقت هجران ديدنتا کي اي جان اثر وصل تو نتوان ديدن
دل نهادم به جفاهاي فراوان ديدنبر سر کوي تو گر خوي تو اين خواهد بود
خويشتن بي‌دل و دل بي سر و سامان ديدنعقل بي خويشتن از عشق تو ديدن تا چند
گرد بر گوشه نعلين تو نتوان ديدنتن به زير قدمت خاک توان کرد وليک
تا چه آيد به من از خواب پريشان ديدنهر شبم زلف سياه تو نمايند به خواب
در گلستان شدن و سرو خرامان ديدنبا وجود رخ و بالاي تو کوته نظريست
بي نياز آمدي از چشمه حيوان ديدنگر بر اين چاه زنخدان تو ره بردي خضر
گوي از آن به نتوان در خم چوگان ديدنهر دل سوخته کاندر خم زلف تو فتاد
برنخيزد به گل و لاله و ريحان ديدنآن چه از نرگس مخمور تو در چشم منست
چاره کار تو جان دادن و جانان ديدنسعديا حسرت بيهوده مخور داني چيست


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط