وه که جدا نمي‌شود نقش تو از خيال من

وه که جدا نمي‌شود نقش تو از خيال من شاعر : سعدي تا چه شود به عاقبت در طلب تو حال من وه که جدا نمي‌شود نقش تو از خيال من بس که به هجر مي‌دهد عشق تو گوشمال من ناله زير و زار من زارترست هر زمان دست نماي خلق شد قامت چون هلال من نور ستارگان ستد روي چو آفتاب تو مي‌رسد و نمي‌رسد نوبت اتصال من پرتو نور روي تو هر نفسي به هر کسي هم به مراد دل رسد خاطر بدسگال من خاطر تو به خون من رغبت اگر چنين کند فقر من و غناي تو جور تو و احتمال من برگذري و ننگري...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
وه که جدا نمي‌شود نقش تو از خيال من
وه که جدا نمي‌شود نقش تو از خيال من
وه که جدا نمي‌شود نقش تو از خيال من

شاعر : سعدي

تا چه شود به عاقبت در طلب تو حال منوه که جدا نمي‌شود نقش تو از خيال من
بس که به هجر مي‌دهد عشق تو گوشمال منناله زير و زار من زارترست هر زمان
دست نماي خلق شد قامت چون هلال مننور ستارگان ستد روي چو آفتاب تو
مي‌رسد و نمي‌رسد نوبت اتصال منپرتو نور روي تو هر نفسي به هر کسي
هم به مراد دل رسد خاطر بدسگال منخاطر تو به خون من رغبت اگر چنين کند
فقر من و غناي تو جور تو و احتمال منبرگذري و ننگري بازنگر که بگذرد
کاه تو تيره مي‌کند آينه جمال منچرخ شنيد ناله‌ام گفت منال سعديا


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط