آن سرو ناز بين که چه خوش ميرود به راه شاعر : سعدي وان چشم آهوانه که چون ميکند نگاه آن سرو ناز بين که چه خوش ميرود به راه يا مه چارده که به سر برنهد کلاه تو سرو ديدهاي که کمر بست بر ميان مه پيش روي او چو ستارست پيش ماه گل با وجود او چو گياست پيش گل با او چنان که در پي سلطان رود سپاه سلطان صفت هميرود و صد هزار دل گويم کجا روم که ندانم گريزگاه گويند از او حذر کن و راه گريز گير گويي دراوفتاد دل از دست من به چاه اول نظر که چاه زنخدان...