اي باد که بر خاک در دوست گذشتي شاعر : سعدي پندارمت از روضه بستان بهشتي اي باد که بر خاک در دوست گذشتي هر لحظه چو ديوانه دوان بر در و دشتي دور از سببي نيست که شوريده سودا سرگشته چو من در همه آفاق بگشتي باري مگرت بر رخ جانان نظر افتاد هل تا برود نام من اي يار به زشتي از کف ندهم دامن معشوقه زيبا با آن که به يک بارهام از ياد بهشتي جز ياد تو بر خاطر من نگذرد اي جان شرطه همه وقتي نبود لايق کشتي با طبع ملولت چه کند دل که نسازد يک دم ننشستم...