مپرس از من که هيچم ياد کردي شاعر : سعدي که خود هيچم فرامش مينگردي مپرس از من که هيچم ياد کردي غمت خوردند و کس را غم نخوردي چه نيکوروي و بدعهدي که شهري به صلحيم و تو با ما در نبردي چرا ما با تو اي معشوق طناز که برگرد از غمش بي روي زردي نصيحت ميکنندم سردگويان حرارت بازننشيند به سردي نميدانند کز بيمار عشقت که ايشان مثل خارند و تو وردي وليکن با رقيبان چارهاي نيست بساط نيک نامي درنوردي اگر با خوبرويان مينشيني که همچون بلبلم ديوانه...