مپرس از من که هيچم ياد کردي

مپرس از من که هيچم ياد کردي شاعر : سعدي که خود هيچم فرامش مي‌نگردي مپرس از من که هيچم ياد کردي غمت خوردند و کس را غم نخوردي چه نيکوروي و بدعهدي که شهري به صلحيم و تو با ما در نبردي چرا ما با تو اي معشوق طناز که برگرد از غمش بي روي زردي نصيحت مي‌کنندم سردگويان حرارت بازننشيند به سردي نمي‌دانند کز بيمار عشقت که ايشان مثل خارند و تو وردي وليکن با رقيبان چاره‌اي نيست بساط نيک نامي درنوردي اگر با خوبرويان مي‌نشيني که همچون بلبلم ديوانه...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مپرس از من که هيچم ياد کردي
مپرس از من که هيچم ياد کردي
مپرس از من که هيچم ياد کردي

شاعر : سعدي

که خود هيچم فرامش مي‌نگرديمپرس از من که هيچم ياد کردي
غمت خوردند و کس را غم نخورديچه نيکوروي و بدعهدي که شهري
به صلحيم و تو با ما در نبرديچرا ما با تو اي معشوق طناز
که برگرد از غمش بي روي زردينصيحت مي‌کنندم سردگويان
حرارت بازننشيند به سردينمي‌دانند کز بيمار عشقت
که ايشان مثل خارند و تو ورديوليکن با رقيبان چاره‌اي نيست
بساط نيک نامي درنوردياگر با خوبرويان مي‌نشيني
که همچون بلبلم ديوانه کرديدگر با من مگوي اي باد گلبوي
که هم دردي و هم درمان درديچرا دردت نچيند جان سعدي


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط