رفتي و همچنان به خيال من اندري

رفتي و همچنان به خيال من اندري شاعر : سعدي گويي که در برابر چشمم مصوري رفتي و همچنان به خيال من اندري کز هر چه در خيال من آمد نکوتري فکرم به منتهاي جمالت نمي‌رسد تا ظن برم که روي تو ماست يا پري مه بر زمين نرفت و پري ديده برنداشت گر خلق از آب و خاک تو از مشک و عنبري تو خود فرشته‌اي نه از اين گل سرشته‌اي کز تو به ديگران نتوان برد داوري ما را شکايتي ز تو گر هست هم به توست بي دوست خاک بر سر جاه و توانگري با دوست کنج فقر بهشتست و بوستان ...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
رفتي و همچنان به خيال من اندري
رفتي و همچنان به خيال من اندري
رفتي و همچنان به خيال من اندري

شاعر : سعدي

گويي که در برابر چشمم مصوريرفتي و همچنان به خيال من اندري
کز هر چه در خيال من آمد نکوتريفکرم به منتهاي جمالت نمي‌رسد
تا ظن برم که روي تو ماست يا پريمه بر زمين نرفت و پري ديده برنداشت
گر خلق از آب و خاک تو از مشک و عنبريتو خود فرشته‌اي نه از اين گل سرشته‌اي
کز تو به ديگران نتوان برد داوريما را شکايتي ز تو گر هست هم به توست
بي دوست خاک بر سر جاه و توانگريبا دوست کنج فقر بهشتست و بوستان
از هيچ نعمتي نتواني که برخوريتا دوست در کنار نباشد به کام دل
زيرا که تو عزيزتر از چشم در سريگر چشم در سرت کنم از گريه باک نيست
کوشش چه سود چون نکند بخت ياوريچندان که جهد بود دويديم در طلب
باري به ياد دوست زماني به سر بريسعدي به وصل دوست چو دستت نمي‌رسد


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط