من از تو هيچ نبريدم که هستي يار دلبندم شاعر : سعدي تو را چون بندهاي گشتم به فرمانت کمر بندم من از تو هيچ نبريدم که هستي يار دلبندم خوشا و خرما آن دل که باشد صيد دلبندم سواري چيست و چالاکي دلم بستي به فتراکي بدين خوبي بدين پاکي که رويت ( ... ) \N \N تو را از جمله بگزيدم بجز تو يار نپسندم گهي از ذوق ميگريم گهي از شوق ميخندم به اميدت طربناکم به عشقت ( ... ) به گفتار و لبت جانا تويي شکر تويي قندم بسي تلخي چشيدستم که رويت را بديدستم ...