يکي در نجوم اندکي دست داشت شاعر : سعدي ولي از تکبر سري مست داشت يکي در نجوم اندکي دست داشت دلي پر ارادت، سري پر غرور بر گوشيار آمد از راه دور يکي حرف در وي نياموختي خردمند از او ديده بردوختي بدو گفت داناي گردن فراز چو بي بهره عزم سفر کرد باز انائي که پر شد دگر چون برد؟ تو خود را گمان بردهاي پر خرد تهي آي تا پر معناي شوي ز دعوي پري زان تهي ميروي تهي گرد و باز آي پر معرفت ز هستي در آفاق سعدي صفت