به خشم از ملک بنده‌اي سربتافت

به خشم از ملک بنده‌اي سربتافت شاعر : سعدي بفرمود جستن کسش در نيافت به خشم از ملک بنده‌اي سربتافت به شمشير زن گفت خونش بريز چو بازآمد از راه خشم و ستيز برون کرد دشنه چو تشنه زبان به خون تشنه جلاد نامهربان خدايا بحل کردمش خون خويش شنيدم که گفت از دل تنگ ريش در اقبال او بوده‌ام دوستکام که پيوسته در نعمت و ناز و نام بگيرند و خرم شود دشمنش مبادا که فردا به خون منش دگر ديگ خشمش نياورد جوش ملک را چو گفت وي آمد به گوش خداوند رايت شد...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
به خشم از ملک بنده‌اي سربتافت
به خشم از ملک بنده‌اي سربتافت
به خشم از ملک بنده‌اي سربتافت

شاعر : سعدي

بفرمود جستن کسش در نيافتبه خشم از ملک بنده‌اي سربتافت
به شمشير زن گفت خونش بريزچو بازآمد از راه خشم و ستيز
برون کرد دشنه چو تشنه زبانبه خون تشنه جلاد نامهربان
خدايا بحل کردمش خون خويششنيدم که گفت از دل تنگ ريش
در اقبال او بوده‌ام دوستکامکه پيوسته در نعمت و ناز و نام
بگيرند و خرم شود دشمنشمبادا که فردا به خون منش
دگر ديگ خشمش نياورد جوشملک را چو گفت وي آمد به گوش
خداوند رايت شد و طبل و کوسبسي بر سرش داد و بر ديده بوس
رسانيد دهرش بدان پايگاهبه رفق از چنان سهمگن جايگاه
چو آب است بر آتش مرد گرمغرض زين حديث آن که گفتار نرم
که نرمي کند تيغ برنده کندتواضع کن اي دوست با خصم تند
بپوشند خفتان صد تو حريرنبيني که در معرض تيغ و تير


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط