شنيدم که در دشت صنعا جنيد شاعر : سعدي سگي ديد بر کنده دندان صيد شنيدم که در دشت صنعا جنيد فرومانده عاجز چو روباه پير ز نيروي سر پنجهي شير گير لگد خوردي از گوسفندان حي پس از غرم و آهو گرفتن به پي بدو داد يک نيمه از زاد خويش چو مسکين و بي طاقتش ديد و ريش که داند که بهتر ز ما هر دو کيست؟ شنيدم که ميگفت و خوش ميگريست دگر تا چه راند قضا بر سرم به ظاهر من امروز از اين بهترم به سر بر نهم تاج عفو خداي گرم پاي ايمان نلغزد ز جاي نماند،...