مرا حاجيي شانه‌ي عاج داد

مرا حاجيي شانه‌ي عاج داد شاعر : سعدي که رحمت بر اخلاق حجاج باد مرا حاجيي شانه‌ي عاج داد که از من به نوعي دلش مانده بود شنيدم که باري سگم خوانده بود نمي‌بايدم ديگرم سگ مخوان بينداختم شانه کاين استخوان که جور خداوند حلوا برم مپندار چون سرکه‌ي خود خورم که سلطان و درويش بيني يکي قناعت کن اي نفس بر اندکي چو يک سو نهادي طمع، خسروي چرا پيش خسرو به خواهش روي در خانه‌ي اين و آن قبله کن وگر خود پرستي شکم طبله کن
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مرا حاجيي شانه‌ي عاج داد
مرا حاجيي شانه‌ي عاج داد
مرا حاجيي شانه‌ي عاج داد

شاعر : سعدي

که رحمت بر اخلاق حجاج بادمرا حاجيي شانه‌ي عاج داد
که از من به نوعي دلش مانده بودشنيدم که باري سگم خوانده بود
نمي‌بايدم ديگرم سگ مخوانبينداختم شانه کاين استخوان
که جور خداوند حلوا برممپندار چون سرکه‌ي خود خورم
که سلطان و درويش بيني يکيقناعت کن اي نفس بر اندکي
چو يک سو نهادي طمع، خسرويچرا پيش خسرو به خواهش روي
در خانه‌ي اين و آن قبله کنوگر خود پرستي شکم طبله کن


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط