يکي پيش داود طائي نشست

يکي پيش داود طائي نشست شاعر : سعدي که ديدم فلان صوفي افتاده مست يکي پيش داود طائي نشست گروهي سگان حلقه پيرامنش قي آلوده دستار و پيراهنش به آزار از او روي در هم کشيد چو پير از جوان اين حکايت شنيد بکار آيد امروز يار شفيق زماني برآشفت و گفت اي رفيق که در شرع نهي است و در خرقه عار برو زان مقام شنيعش بيار عنان سلامت ندارد به دست به پشتش درآور چو مردان که مست به فکرت فرو رفت چون خر به گل نيوشنده شد زين سخن تنگدل نه يارا که مست اندر...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
يکي پيش داود طائي نشست
يکي پيش داود طائي نشست
يکي پيش داود طائي نشست

شاعر : سعدي

که ديدم فلان صوفي افتاده مستيکي پيش داود طائي نشست
گروهي سگان حلقه پيرامنشقي آلوده دستار و پيراهنش
به آزار از او روي در هم کشيدچو پير از جوان اين حکايت شنيد
بکار آيد امروز يار شفيقزماني برآشفت و گفت اي رفيق
که در شرع نهي است و در خرقه عاربرو زان مقام شنيعش بيار
عنان سلامت ندارد به دستبه پشتش درآور چو مردان که مست
به فکرت فرو رفت چون خر به گلنيوشنده شد زين سخن تنگدل
نه يارا که مست اندر آرد به دوشنه زهره که فرمان نگيرد به گوش
ره سرکشيدن ز فرمان نديدزماني بپيچيد و درمان نديد
درآورد و شهري بر او عام جوشميان بست و بي اختيارش به دوش
زهي پارسايان پاکيزه دين!يکي طعنه مي‌زد که درويش بين
مرقع به سيکي گرو کرده‌انديکي صوفيان بين که مي‌خورده‌اند
که آن سرگران است و اين نيم مستاشارت کنان اين و آن را به دست
به از شنعت شهر و جوش عوامبه گردن بر از جور دشمن حسام
به ناکام بردش به جايي که داشتبلا ديد و روزي به محنت گذاشت
دگر روز پيرش به تعليم گفتشب از فکرت و نامرادي نخفت
که دهرت نريزد به شهر آبرويمريز آبروي برادر به کوي


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.