در اين شهرباري به سمعم رسيد شاعر : سعدي که بازارگاني غلامي خريد در اين شهرباري به سمعم رسيد ببر درکشيدش به ناز و عتيب شبانگه مگر دست بردش به سيب ز رخت و اوانيش در سر شکست پري چهره هرچ اوفتادش به دست تواني طمع کردنش در کتيب نه هرجا که بيني خطي دل فريب که ديگر نگردم به گرد فضول گوا کرد بر خود خداي و رسول دل افگار و سربسته و روي ريش رحيل آمدش هم در آن هفته پيش به پيش آمدش سنگلاخي مهيل چو بيرون شد از کازرون يک دو ميل که بسيار بيند...