بي‌رخت جانا، دلم غمگين مکن

بي‌رخت جانا، دلم غمگين مکن شاعر : فخرالدين عراقي رخ مگردان از من مسکين، مکن بي‌رخت جانا، دلم غمگين مکن از فراقت ديده‌ام خونين مکن خود ز عشقت سينه‌ام خون کرده‌اي خستگي و عجز من مي‌بين، مکن بر من مسکين ستم تا کي کني؟ بس کن و بر من جفا چندين مکن چند نالم از جفا و جور تو؟ بي نصيبم زان لب شيرين مکن هر چه مي‌خواهي بکن، بر من رواست گر نمي‌گويي دعا، نفرين مکن بر من خسته، که رنجور توام دل فداي توست، قصد دين مکن در همه عالم مرا دين و دلي...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بي‌رخت جانا، دلم غمگين مکن
بي‌رخت جانا، دلم غمگين مکن
بي‌رخت جانا، دلم غمگين مکن

شاعر : فخرالدين عراقي

رخ مگردان از من مسکين، مکنبي‌رخت جانا، دلم غمگين مکن
از فراقت ديده‌ام خونين مکنخود ز عشقت سينه‌ام خون کرده‌اي
خستگي و عجز من مي‌بين، مکنبر من مسکين ستم تا کي کني؟
بس کن و بر من جفا چندين مکنچند نالم از جفا و جور تو؟
بي نصيبم زان لب شيرين مکنهر چه مي‌خواهي بکن، بر من رواست
گر نمي‌گويي دعا، نفرين مکنبر من خسته، که رنجور توام
دل فداي توست، قصد دين مکندر همه عالم مرا دين و دلي است
من نيارم گفت: کان کن، اين مکنخواه با من لطف کن، خواهي جفا
از طريق مهر کن، وز کين مکنبا عراقي گر عتابي مي‌کني


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط