بر در قرب تو چگونه بود
بر در قرب تو چگونه بود شاعر : فخرالدين عراقي مرغکي پر شکسته بال شده؟ بر در قرب تو چگونه بود اي درت جمله را مل شده راه ده بر درت عراقي را مطلع نور ذوالجلال شده اي رخت مجمع جمال شده شاکر خوت لايزال شده عاشق روت لميزل گشته زير پاي تو پايمال شده ذروهي عرش و قسوهي ملکوت محرم پردهي وصال شده در نوشته سرادق جبروت در ملاقات اتصال شده با جمال قدم لقاي تو را وآنچه ناخواسته محال شده هرچه او خواسته شده موجود همه هست از تو با کمال...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بر در قرب تو چگونه بود
بر در قرب تو چگونه بود
شاعر : فخرالدين عراقي
مرغکي پر شکسته بال شده؟ بر در قرب تو چگونه بود اي درت جمله را مل شده راه ده بر درت عراقي را مطلع نور ذوالجلال شده اي رخت مجمع جمال شده شاکر خوت لايزال شده عاشق روت لميزل گشته زير پاي تو پايمال شده ذروهي عرش و قسوهي ملکوت محرم پردهي وصال شده در نوشته سرادق جبروت در ملاقات اتصال شده با جمال قدم لقاي تو را وآنچه ناخواسته محال شده هرچه او خواسته شده موجود همه هست از تو با کمال شده بهر تو نيستي شده همه هست طينت آدمي سفال شده از پي جرعهدان مجلس تو جرعهاي خير انتيال شده ساقي مجلس تو فيض قدم معجزاتت گواه حال شده کرده دعوي عقل کل باطل در نهان خانهي زوال شده سايه از تاب آفتاب رخت حل کن مشکلات ضال شده از بيان تو شکل ميم و دو نون ديو بوده، ملک خصال شده عقل در مکتب هدايت تو عالم مهتري نکال شده از شب و روز زلف و رخسارت آفتاب آينهي مثال شده ز انعکاس شعاع طلعت تو روي خورشيد با جمال شده تا حکايت کند ز عکس رخت ماه در هر مهي هلال شده تا نشاني دهد ز ابرويت از سر کوي تو شمال شده تا معطر رياض قدس شود روي خوبت خجسته فال شده هر سحر مقبلان قدسي را در سر آن دو زلف و خال شده دل ديوانگان روحاني حلقه در گوش چون هلال شده حلقهداران چرخ بر در تو الف و حا و ميم و دال شده ورد ارواح در جوانب قدس مرده در شور و وجد و حال شده برده نامت مسيح در سر گور گلشن و منبع زلال شده ز آب رويت خليل را آتش بيش از انديشهي سال شده حاجت سايل از در تو روا ساحت لامکان مجال شده ابرش عزم پيروان تو را چاکرت را صف نعال شده صفهي آسمان و صدر بهشت ناطقه در ثنات لال شده از مديح تو عاجز آمده عقل نعت تو برتر از خيال شده قدر تو در جهان نگنجيده دل و دين رفته، جاه و مال شده نظري کن به مفلس عوري عيس بيخوشدلي وبال شده عمر در ناخوشي بسر برده نفس بر پاي او عقال شده کرده در شرع تو شروع وليک
مقالات مرتبط