چون جمالت صد هزاران روي داشت شاعر : عطار بود در هر ذره ديداري دگر چون جمالت صد هزاران روي داشت از جمال خويش رخساري دگر لاجرم هر ذره را بنمودهاي دادهاي هر ذره را ياري دگر تا نماند هيچ ذره بي نصيب در درون پرده بازاري دگر لاجرم دادي تو يک يک ذره را تا بود هر دم گرفتاري دگر چون يک است اصل اين عدد از بهر آنست هر زماني درد و تيماري دگر اي دل سرگشته تا کي باشدت زير هر موييت زناري دگر کي رسد از دين سر مويي به تو توبه کن مردانه يکباري...