تا عشق تو سوخت همچو عودم

تا عشق تو سوخت همچو عودم شاعر : عطار يک ذره نماند از وجودم تا عشق تو سوخت همچو عودم بر خاک فتاده در سجودم تا بگذشتي چو باد بر من خود را صد ره بيازمودم يک لحظه ز تو نمي‌شکيبم برخاست ز ره زيان و سودم عشقت چو نشست در دلم ساخت يک ذره ز خويش مي‌نمودم از جوهر عشق هر دو عالم من خود به ميانه در نبودم چون نيک به خود نگاه کردم آيينه کاينات بودم چون من به خودي نبود گشتم گه چهره‌ي آفتاب سودم گه پرده‌ي آسمان گشادم عطار نيم وليک عودم...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تا عشق تو سوخت همچو عودم
تا عشق تو سوخت همچو عودم
تا عشق تو سوخت همچو عودم

شاعر : عطار

يک ذره نماند از وجودمتا عشق تو سوخت همچو عودم
بر خاک فتاده در سجودمتا بگذشتي چو باد بر من
خود را صد ره بيازمودميک لحظه ز تو نمي‌شکيبم
برخاست ز ره زيان و سودمعشقت چو نشست در دلم ساخت
يک ذره ز خويش مي‌نمودماز جوهر عشق هر دو عالم
من خود به ميانه در نبودمچون نيک به خود نگاه کردم
آيينه کاينات بودمچون من به خودي نبود گشتم
گه چهره‌ي آفتاب سودمگه پرده‌ي آسمان گشادم
عطار نيم وليک عودماز بس که بسوختم درين تاب


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط