مکتب یوگا
تهیه کننده: محمود کریمی شرودانی
منبع: اختصاصی راسخون
منبع: اختصاصی راسخون
از همین ابتدای مقاله نکته ای قابل تذکر است که یوگایی که مد نظر ماست مکتب یوگا یا همان عرفان آن است و چندان بحثی درباره ورزش یوگا نداریم.
مكتب يوگا يك نوع تصوف است كه راه نجات را در ترك علايق مادي و توجه تام به روح مي داند ; آنـان بـراي رسـيدن به اين منظور از مجاهدتهاي جانكاه و رياضتهاي طاقت فرسا استفاده نموده و مـعتقدند از اين طريق مي توان نفس سركش را آرام ساخت در مكتب يوگا بزرگترين هدف , جدا ساختن روح از دنيا و اتصال آن به عالم خودش ( برهمن ) و خداي عالم است و مي گويند اين كـار در تـنـهـا زيـستن انجام مي گيرد فلسفه يوگا از چنگال شرك و دو گانه پرستي رهايي نيافته و بالاخره معتقد است آفريدگار جهان ماده كه داراي نقص و تضاد است , غير از آفريدگاري اسـت كـه عالم ارواح و موجودات بي عيب و نقص را آفريده است البته رياضت , مخصوص مكتب يـوگـا نيست و در هند مكتبها و مذاهبي وجود دارندكه به منظور تسلط بر نفس يا چيز ديگر به رياضتهاي شاق دست مي زنند ; از اين نظركشور هند را كشور مرتاضان مي گويند . ناگفته پيداست كه اين مكتبهاي افراطي از نظر اسلام مردود است . اسـلام هـرگـز راه نجات را در ترك علايق مادي نمي داند ; بلكه علايق مادي را با رعايت اعتدال , وسـيـلـه مـوثـري براي رسيدن به كمالات معنوي مي شمرد و راه تسلط بر هوسهاي نفساني را در ترك مطلق علايق مادي نمي داند . اسلام رياضتهاي شاق را مردود مي شناسد و آنها را ممنوع ساخته است . دو گـانـه پرستي و هر نوع عقيده اي كه بوي شرك بدهد , بشدت از طرف اسلام رد شده و اللّه خداي يگانه آفريدگار همه جهانيان معرفي گرديده است .
یوگا سابقه ای طولانی دارد، ولی از آنجا که امروزه ظهوری جدید و گسترده یافته است، با عنوان آیین های عرفانی نوظهور مطرح شده است. یوگا از ریشه «یوج» (yuj) به معنای پیوستن، مهار کردن و جفت کردن مشتق شده است و معادل این ریشه به فارسی «یوغ»، به لاتین jangere، به فرانسه joug و به انگلیسی yoke است.
در هند بجز ادیان متعدد، مکاتب فلسفی هم وجود داشته است. فلسفه های شش گانه هند که از پانصد سال پیش از میلاد مسیح در آنجا شکل گرفته است، عبارت اند از: نیایه، ویشیشیکه، یوگا، پوروه میمانسا، ویدانته (دارای سه شاخه شنکره، راما نوجه و مدوه) و سانکهیه.
سانکهیه به عنوان یک مکتب، قدیمی ترین و مهم ترین روش فلسفی و گسترده ترین سیستم فکری هندوهاست که مقارن پدید آمدن کتاب اوپنیشادها به ظهور رسید. بانی آن «کپیله» یک قرن قبل از بودا در هند می زیست. روش فلسفی او بر جینیسم و بودیسم تأثیرگذار بود.
مکتب فلسفی سانکهیه بر ثنویت استوار است. این مکتب معتقد است که در عالم دو حقیقت ازلی وجود دارد. یکی ماده یا صورت یا «پرکریتی» که عالم محسوس و طبیعت است، و دیگری روح یا معنا یا «پوروشه» که نامحسوس است. پرکریتی یا جهان ماده از 23 عنصر جداگانه ترکیب یافته و هر عنصر دارای سه حالت است به نام های: حالت سبکی یا راحتی (ستوه)، حالت میل فعال (رجس) و حالت رکود یا جمود (تمس).
حقیقت دوم جهان یا پوروشه که همان عالم ارواح است از بی نهایت روان های منفرد تشکیل می شود. این ارواح در عالم طبیعت گرفتار بدبختی ها و آلام اند که ریشه تمامی آن ها جهل و نادانی است. (برخلاف بودا که ریشه تمام آلام را خواهش های نفسانی و امیال و آرزوها می دانست). در واقع آن ها طریقه علم و معرفت را بر اساس آیین برهمنیسم که در اوپنیشادها مذکور است برگزیدند. جهل و نادانی ناشی از این واقعیت است که انسان میان ماده و معنا یا جسم و روح تمییز نمی دهد.
براین اساس، روح در قید و بند جسم و قوای طبیعت مقهور مانده، ناگزیر می شود در یک چرخه دولاب گونه از این جهان برود و دوباره به این عالم بازگردد. تنها در صورتی که انسان به معرفت کامل نسبت به تمییز میان روح و ماده برسد، عرفان کامل حاصل کرده، به حالت استقرار و آرامش دست می یابد و در این حالت انسان طهارت محض و فنای مطلق خواهد یافت. وصول به این معرفت که باعث تمییز روح از ماده و پالایش و آلایش آن می شود نیازمند یک برنامه عملی است. این برنامه عملی همان یوگا است. بنابراین یوگا در واقع بخش عملی مکتب فلسفی سانکهیه به شمار می آید.
بعضی ریشه یوگا را در سروده های «ریگ ودا» و در مفهوم «تپس» به معنای ریاضت پی می گیرند. بعضی دیگر این احتمال را مطرح کرده اند که عناصر شمنیسم از طریق تمدن بومی هند که صفات مشترکی با شمن ها داشت به تدریج وارد یوگا شده در آن رسوخ و نفوذ کرد. واژه شمن، در میان اقوام «تونگوس» که از نظر نژادی مغول بوده اند معنای موبد یا پزشک مرد را می رسانده است. ویژگی های شمنیسم آسیایی عبارت بوده است از: ورود به طریقت سیر و سلوک، ایجاد نیروهای سحرآمیز که شمن به واسطه آن می توانسته به سفرهای روحانی برود و تسلط بر آتش به گونه ای که شمن می توانست روی آتش گداخته راه برود.
مکتب یوگا یک روش منظم ذهنی است که استمرار طریقه علم و معرفت است. این طریقه در صورتی میسر خواهد شد که یوگی کوششی عظیم برای قوت اراده و اندیشه روشن به خرج دهد تا فکر و ذهنش صفا و طهارت یابد و در این صورت به توجه فکری کامل دست یابد.
یوگا دارای شش نوع و شش شاخه است که عبارت اند از:
1. منتره یوگا: این یوگا مربوط به راهبه هایی است که در معبدهای تبتی به خواندن اوراد می پردازند. اساس منتره یوگا بر آن است که بصیرت و آگاهی درونی تنها از طریق به زبان آوردن اصوات و کلمات و جملات موسوم به منتره به دست می آید. آن ها معتقدند که ذکر منتره به تمرکز فرد برای تعالی فکر کمک می کند.
2. کرمه یوگا: این شاخه یوگا بر اساس این تفکر شکل گرفته است که از طریق سکوت و آرامش می توان به تعهدات زندگی دست یافت. فقدان نظم و برنامه ریزی از ویژگی های کرمه یوگاست. آن ها می گویند در زمان حال غوطه ور شدن و فراموش کردن گذشته و آینده به انسان استقرار و آرامش می دهد.
3. بهکتی یوگا: یوگای عبادت معمولاً برای افراد مذهبی مطرح است. در این یوگا عبادت نقشی ندارد. بلکه تمرکز بر مفهوم خدا در مراقبه مد نظر است و انسان از این طریق به دانش و معرفت دست می یابد.
4. کندالینی یوگا: این شاخه از یوگا بر اساس تحریک مرکز انرژی انسان یعنی کندالینی شکل می گیرد و روشی است برای باز کردن و فعال ساختن چاکراهای انسان.
5. راجا یوگا: این شعبه از یوگا نوعی مراقبه علمی است که به صورت سلسله مراتبی انجام می شود.
6. یوگا پاتانجلی: پاتانجلی، حکیمی است که در قرن دوم میلادی می زیست. او را رساله ای بود به نام یوگا سوتره. پاتانجلی در این اثر مهم برای یوگا هشت مرحله برشمرد. عمل به مرحله بالاتر باید بعد از عمل به مرحله ناز ل تر باشد.
یکم. مرحله یمه (پرهیزکاری ها yama): این بخش درباره تعلیم فکری و مربوط به تنظیم روابط فرد با جامعه است و خود دارای پنج زیر مجموعه است:
- اهیمسا (بی آزاری ahimsa): این مرحله تکنیک هایی است که ما را از اعمال خشونت منع می کند. پس از جنگ جهانی دوم این عقیده مطرح شد که برای جلوگیری از خشونت، اعمال خشونت لازم است. اما گاندی با الهام از اولین اصل یمه به پیروان خود این رهنمود را داد که عمل خطا را نباید با خطای بزرگ تر یعنی خشونت پاسخ داد. بنابراین نباید کسی را به دلیل کاری که اتفاق افتاده است سرزنش کرد یا به او فحاشی نمود، نباید با کردار یا اندیشه منفی به دیگران آسیب رساند.
- ستیه (راستگویی satya): دومین یمه برای حفظ صداقت است. همیشه باید راستگو بود؛ زیرا تنها راستی است که در نهایت به سود ماست.
- آستیه (دزدی نکردن asteya): سومین یمه برای تسلط بر طمع است. هرگز چیزی را که به تو تعلق ندارد دنبال نکن. بنابراین نه تنها دزدی بد است بلکه هرگونه تصرف غیرمجاز در دیگران و بر دیگران ممنوع است. حتی طراحی برنامه های کلان برای اداره دیگران، سرقت به شمار می آید.
- براهمه چاریا (پرهیز از روابط جنسی brahmacarya): چهارمین یمه برای تسلط بر لذت طلبی است. تکنیک های این یمه برای وفاداری در پیوندها و اجتناب از هرزگی و بی بندوباری است.
- آپاری گراها (عدم حرص aparigraha): آخرین یمه تکنیک هایی است برای تسلط بر هرگونه وابستگی. از این رو معتقدند محبت و خدمت آری، اما تعلق هرگز.
دوم. نیاما (واجبات niyama): مرحله دوم یوگای پاتانجلی نیاما است که برای منطقی سازی و انضباط درونی مطرح می شود. این خود دارای مراحل پنج گانه است:
- سوچا (نظافت و پاکی sauca): اولین نیاما تکنیک هایی است برای انضباط درونی. تزکیه درونی از راه نیکوکاری، انسان را به دانش معنوی می رساند که برای یوگی نظافت درونی را به ارمغان می آورد.
- سانتوشا (قناعت samtosa): تکنیک هایی است برای ایجاد رضایت مندی باطنی و قانع سازی درونی. اگر انسان بتواند به بردباری و متانت دست یابد قادر خواهد بود در حالت بحرانی آرامش خود را حفظ کند.
- تپس (ریاضت tapas): تکنیک هایی را شامل می شود که از راه ریاضت باعث تقویت اراده می شود. این تکنیک ها تلاش های آگاهانه برای تسلط بر خود و توازن و تعادل درونی است.
- سوادایا (تعمق در کتاب مقدس svadhyaya): بخشی از تکنیک های نیاما است برای خودشناسی که از راه تعمق در کتاب مقدس پدید می آید.
- پرانیدانا (توجه محض pranidhana): آخرین مرحله نیاماست که برای سرسپردگی و تسلیم مطلق خود وضع شده است.
سوم. آسانا (نشستن asana): یک وضعیت نشستن برای تمرکز یا مدیتیشن و مراقبت است که دارای 84 حرکت اصلی است. تمام حرکات بر اساس طب فشاری طراحی شده است که نتیجه آن بالا بردن فراوان استقامت بدن و تعالی جسمی است.
چهارم. پرانایاما (حبس دم و تنظیم نفس pranayama): علم تنفس است. پاتانجلی معتقد بود یکی از علت های اصلی مشکلات داخل بدن عدم کنترل دم و بازدم است. در این مرحله روش های مختلف تنفس آموزش داده می شود.
پنجم. پراتیهارا (فرامحسوس pratyahara): کنترل و تنظیم ارگان های حسی است تا انسان بتواند به فرامحسوس دست یابد.
ششم. دهارانا (تمرکز نیروی معنوی dharana): تمرکز تک تک حواس روی موضوعی خاص برای خودشناسی است.
هفتم. دیانا (مراقبه dhyana): نوعی مدیتیشن برای ایجاد خلأ ذهنی و دست یافتن به سکوت درون است.
هشتم. سمادهای (وصال samadhi): به معنای پیوستن و اتصال و این آخرین مرحله یوگاست.
هدف اصلی پاتانجلی از این اعمال و تکنیک ها و ریاضات این است که جسم مطیع روح شود و نوعی حالت تصفیه برای نفس پدید آید. نفس می تواند پس از گذر از این مراحل به مرحله قدوسیت و نیروانه دست یابد. اگر جوکی این مراحل را انجام دهد صاحب قدرت ها و نیروهای فوق العاده می شود. مثلاً از زمان و مکان بیرون رفته در آن واحد در چند جا می تواند حضور یابد. یا این که در هوا به پرواز درآید. این قوای معجزه آسا بر اثر رهایی و نجات نفس از قیود مادی و رنج حاصل از قانون سمساره به دست می آید.
بدن های هفت گانه انسان عبارت اند از: بدن مادی یا فیزیکی، بدن اثیری یا اتری، بدن ستاره ای یا احساسی یا اختری، بدن ذهنی، بدن روحانی، بدن کیهانی و بدن نیروانی. بنابراین غیر از بدن مادی که با حواس فیزیکی قابل تشخیص است، انسان دارای کالبدهای تو در توی دیگری است که واقعیت دارد، اما با حواس ظاهری قابل درک نیستند. هر کدام از آن ها دارای انرژی، شکل و رنگ خاصی است و با بدن فیزیکی در ارتباط مستقیم است.
هر یک از بدن ها ارتعاشات مخصوصی از انرژی دارد که دارای فرکانس های خاصی هم هست. مثلاً بدن اتری که به بدن فیزیکی نزدیک تر است، پایین ترین ارتعاش را از نظر فرکانس دارد و به هر میزان به بدن های بالاتر دسترسی پیدا کنیم فرکانس های انرژی آن بیشتر می شود و بالاتر می رود. هر یک از بدن ها رقصی از انرژی هستند. هرگاه انسان رو به رشد باشد، فرکانس های مربوط به بدن افزایش می یابد. آگاهی هر بدنی به میزان ارتعاشات بستگی دارد، بنابراین اگر انسان به فرم های بالاتری از انرژی دست یافت به آگاهی و هوشیاری بیشتر مجهز شده است. البته ارتعاشات و امواج انرژی بدن های مختلف در یکدیگر نفوذ می کنند، ولی کسی که قادر به دیدن آن ها باشد تفاوت میان آن ها را تشخیص می دهد.
سیستم انرژی بدن، غیر از بدن شامل دو بخش دیگر هم می شود: نادی ها و چاکراها؛ بنابراین سیستم انرژی بدن در اصل شامل سه بخش می شود: بدن های لطیف یا بدن های انرژی؛ نادی ها یا کانال های انرژی؛ چاکراها یا مراکز انرژی.
نادی ها به منزله شبکه لطیفی از شریان ها است. اصطلاح نادی در زبان سنسکریت به معنای نی، رگ یا سیاهرگ است. عملکرد آن، حمل انرژی حیات یا «پرانه» به تمام سیستم انرژی انسانی است. انرژی بدن از قسمت انتهایی ستون فقرات سرچشمه گرفته و از طریق نادی های فراوان (72000) به کل بدن و به بیرون هدایت می شود. میان نادی ها سه نادی اصلی وجود دارد: یکی نادی مستقیم که از کندالینی شروع و به سمت بالا کشیده می شود به نام «سوشومنا». در کنار این نادی دو کانال انرژی دیگر هم به صورت مارپیچ از کندالینی تا مغز سر ادامه دارد: یکی به نام «آیدا» و دیگری به نام «پینگالا». آیدا به سوراخ چپ بینی و پینگالا به سوراخ راست بینی منتهی می شود.
نیروی کندالینی در انتهای ستون مهره ها همانند ماری چنبره زده خفته است. این نیروی عظیم از راه کانال های انرژی مرکزی وارد سیستم انرژی بدن می شود. جایی که دو نادی اصلی یعنی آیدا و پینگالا به هم می رسند «چاکرا» نامیده می شود. چاکراها مراکز انرژی بدن هستند که از پایین به سمت بالا کشیده شده، هفت مرکز انرژی به وجود می آورند. در اغلب افراد نیروی کندالینی به صورت قطره قطره است که اگر در اثر رشد آگاهی بیدار شود، مانند نیروی عظیم عمل می کند و بر اثر آن چاکراها فعال می شود. این فعال سازی باعث توسعه مراکز انرژی می شود و امواجی که انسان در طول حیات نیاز دارد تأمین می شود. این امواج از بدن های لطیف مختلف می گذرند و به صورت احساسات، افکار و حواس ظاهر می شوند.
آیدا و پینگالا قادرند مستقیماً حیات را دریافت و به مراکز انرژی بدن منتقل کنند. نادی ها را باید پاک سازی کرد. یوگا برای پالایش و پاک سازی کانال های انرژی مؤثر است. یوگا در این زمینه شبیه طب سوزنی عمل می کند. تمرین های تنفسی یوگا کانال ها را پاک و انرژی بدن را متعادل می سازد.
کلمه «پرانه» به معنای انرژی حیات و انرژی مطلق است. در زبان چینی و ژاپنی به آن «چی» یا «کی» یا «گی» گفته می شود. پرانه نمایانگر تمام فرم های انرژی است و در امواج مختلف متجلی می شود. یکی از فرم های انرژی هواست و تنفس یکی از راه هایی است که از راه آن پرانه دریافت می شود. سطح آگاهی هر موجودی بستگی به امواج پرانه دارد که برای انسان قابل جذب است. آیدا و پینگالا مستقیماً پرانه را از هوا از طریق تنفس می گیرند و مواد سمی را همراه بازدم به بیرون تخلیه می کنند.
چاکراها مراکز انرژی هستند که از تقاطع دو کانال انرژی آیدا و پینگالا شکل می گیرند. امواجی را که با فرکانس های خودشان همخوانی دارند می گیرند و در واقع همانند آنتن عمل می کنند. چاکراها روزنه هایی هستند که ما را با دنیای نامحدود آن ها متصل می کنند. انرژی ها را دقیقاً به اطراف هم صادر می کنند و از این طریق «هاله بدن» تشکیل می شود. چاکراها به دو صورت باز و بسته عمل می کنند و از این طریق فعالیت های موزون یا ناموزون را شکل می دهند. خلاصه آن که هفت کالبد تنی وجود دارد و متناسب با هر یک، هفت چاکرا هم وجود دارد.
پرداختن بیش از این به تعالیم یوگا در این جا ما را از بحثمان خارج می کند.
1. فواید کالبد مادی: برخی از پیامدهای مثبت تکنیک های یوگا به جنبه مادی و کالبد فیزیکی باز می گردد. آثاری از قبیل کاهش سردردهای شدید، پاک شده سینوس ها، داشتن اندامی متناسب، درمان تنگی نفس، کاهش فشار خون، پیشگیری از ضایعات استخوانی و بروز پوکی استخوان، انعطاف مفاصل بدن، صاف شدن شکم، تسکین کمردردهای مزمن، جریان مناسب خون و استحکام ستون فقرات.
2. فواید کالبدهای انرژی: بخش دیگری از آثار مثبت و پیامدهای موزون یوگا به کالبدهای غیر فیزیکی و لطیف باز می گردد. آثار مثبتی از قبیل کاهش اختلالات روحی روانی، مهار طغیان های عاطفی، آرامش فکر، زندگی صلح آمیز، عملکرد بهتر احساسات و عواطف و فرار از آشفتگی ها و پراکندگی ها.
3. یوگا در زندگی روزمره: تکنیک های یوگا می تواند خردمندانه در زندگی روزمره انسانی نقش آفرین باشد و در سطحی ترین لایه های حیات به کار انسان بیاید. اموری از قبیل کاهش بی حوصلگی در کار، از کوره در نرفتن هنگام جیغ های متمادی بچه، کنترل خشم هنگام رانندگی، غلبه بر سرما و گرما، رهایی از خشم های سرکوب شده، کاهش فرسودگی های درازمدت در کار، افزایش انطباق با محیط برای معلولان و آسیب دیدگان، کاهش دردهای زایمان برای زنان باردار، تقویت قدرت تجسم برای کودکان، ایجاد نشاط برای سالمندان و پیشگیری از افزایش بیماری های صعب العلاج.
و اینک اندکی درنگ ...
به نظر می رسد موارد ذیل درباره یوگا قابل تأمل باشند:
بدون شک راه اثبات این گونه گزاره ها و ادعاها وحی آسمانی نیست و معتقدان به یوگا هم به هیچ جمله ای از کتاب های مقدس استناد نکرده اند. از سوی دیگر روش استدلال و برهان هم در این جا چاره ساز نیست. چنان که پیروان مکتب یوگا هم به ارائه استدلال های منطقی و براهین عقلی متوسل نشده اند. تنها راه چاره ساز استفاده از روش تجربی است. آن ها می توانند بگویند سخنان بزرگان یوگا، نظیر پاتانجلی، نتیجه تجربیات درونی است. حال جای این پرسش مهم است که آیا تجربه شخصی یک یا چند انسان در صدها سال گذشته می تواند راهی برای بشریت و انسان معاصر برای رسیدن به حقایق باشد؟ اگر یک انسان بر اساس یافته های درونی خود به اموری دست یافت، آیا این یافته ها در آن حد و اندازه است که منجی بشر باشد؟ راهی که پشتوانه وحی الهی ندارد و نیز از سوی استدلال های عقلی حمایت و تأیید نمی شود، آیا می تواند دستگیر انسان ها باشد و بشریت را به سرمنزل مقصود برساند؟ آیا بهتر نیست برای به فعلیت رساندن نیروها و استعدادهای درونی، از راهی که خالق هستی و انسان گفته است برویم؟ و اصولاً این پرسش اساسی و حیاتی پیش روی ماست که راه نجات بشر، راهی است که خدا نشان دهد یا بشر؟
حال اگر این عناصر در مکتبی وجود داشت، آن مکتب عرفانی است؛ در حالی که یوگا از بسیاری از این مؤلفه ها خالی است؛ بنابراین باید حد آن را دانست و آن را با عرفان خلط ننمود. یوگا یا نوعی ورزش ذهنی است یا روشی برای تعادل ذهن و جسم یا راهکاری برای دستیابی به آرامش جسمی و ذهنی. هیچ یک از این تعاریف، عرفان نیست. عرفان تقرب به خداست و یوگا راهی برای تقرب به خدا نیست. راه خدا با یوگا به دست نمی آید؛ راه خدا با تکنیک ها و تمرین هایی که محور آن آثار و فواید جسمی و ذهنی است حاصل نمی شود؛ پل ارتباط با خدا از یوگا نمی گذرد.
یوگا و عرفان به معنای واقعی و راستین از جمله امور متناقض نما هستند.
اما چند نکته باید توجه شود:
اوّل: بعضی حرکات ابتدایی و ساده یوگا ضرری ندارد، اما تمرکزهای سخت و ریاضت های افراطی شاید برای بسیاری غیرقابل تحمل و سبب آسیب گردد.
دوم: بعضی ریاضت ها و حبس های سفارش شده در یوگا، مخالف بعضی مبانی اسلامی است. اسلام رهبانیت را نفی کرده است و اگر این مراقبت ها، باعث شود انسان از سیر عادی و طبیعی زندگی خارج شده و گوشه گیر شود تا به قدرت و مقام معنوی برسد، خلاف دستورات اجتماعی اسلام است. در اسلام زندگی با مردم و جامعه و رسیدن به قرب خدا از کانال زندگی با خانواده و مردم توصیه شده است و هر گونه کار افراطی در اسلام مذمت شده است.
یوگا ترکیبی از ریاضت های فکری و بدنی است و مشتمل بر منازل و مقاماتی است که هدف از پیمودن آن ها رسیدن به «نجات» است. بعضی از این مقامات جنبه سلبی دارد، مثل پرهیز از بعضی امور و بعضی جنبه ایجابی مانند اجرای بعضی مناسک و آداب... .
سوّم: اگر انجام یوگا صرف انجام اعمال ورزشی و تمرکز ساده فکری باشد، حکم همان است که از مراجع رسیده که بدون آسیب، مانعی ندارد، اما اگر برپایی این ورزش همراه با ترویج مبانی فکری آن باشد که نشأت گرفته از عقایدی است که ذکر شد و بخواهد ترویج آن همراه با تبلیغ آئین های غیرالهی و یا افکاری مانند کفایت ورزش و تمرکز حواس برای سعادت و رهایی از دردها و مشکلات باشد، توجه به انحراف آن ضروری است.
چهارم: اگر چه در مطلوب بودن ورزش های جسمانی و بدنی و ضرورت آن هیچ مناقشه ای نیست، اما در باب تمرکز روحی و رهانیدن روح از دردها و گرفتاری، اعمال و وظائف شرعی می توانند بهترین نقش را داشته باشند. از باب نمونه خواندن نماز اگر از روی آداب و توجه باشد خود بالاترین مراقبه و تمرکز حواس را به همراه دارد، و مراقبت های نفسانی از آلودگی به هوا و هوس و گناه و معصیت و پایبندی به انجام واجبات الهی، همه از عوامل مهم تقویت اراده و تهذیب نفس هستند که در اسلام سفارش شده اند.
***
بعضی امروزه به خاطر شباهت بعضی از تکنیکهای یوگا با رکوع و سجده و تشهد و قیام، سوگوارانه ندای پیوند اسلام با یوگا سر میدهند و شعار یکی بودن عرفان اسلامی و معنویت یوگیها را تبلیغ میکنند و به عنوان مرامی برآمده از متن اسلام و حتی به عنوان عرفان اصیل اسلامی از یوگا نام میبرند. آیین یوگا با عرفان اسلامی چنان با هم آمیخته است که تفکیک آنها از هم مشکل است.
ناگفته نماند که مروجین یوگا بسیاری از کرامات و معجزات اولیای الهی را به نفع خود تبیین میکنند و آن را به گونهای با کندالینی یا چاکرا و. . پیوند میزنند. چنان که دریکی از این کتابها نه فقط معجزه حضرت عیسی از این منظر توجیه شده است بلکه به صلیب رفتن عیسی هم با همین منطق لازم شمرده شده است. به متن زیر از اعتقادات یوگا توجه کنید:
«اثری را که حضرت مسیح(ع) 2 هزار سال پیش بر مردم میگذاشت در نظر بگیرید. او از واسطهها، یعنی بدن حواریون استفاه میکرد و آتش کندالینی این حواریون بر اثر حضور فوری حضرت مسیح(ع) تشدید میگردید. اما همین امر برای بقیه مردم نیز پیش میآمد، در حالی که آنها تسلط کافی بر خویشتن نداشتند تا در برابر فشار نیروی گسترده کندالینی که از بدن حضرت مسیح(ع) ساطع میشد مقاومت کنند. چند تن از حواریون این کار را برای رسیدن پیام مسیح به نسلهای آینده انجام دادند، ولی از مردم دیگر در آن زمان هیچ انتظاری وجود نداشت، زیرا این نیرو برای آنها بسیار زیاد بود. زمانی که از وجود چندتن افرادی که بتوانند پیام مسیح(ع) را به نسلهای آینده برسانند، اطمینان حاصل شد باید بدن مادی حضرت مسیح(ع) نابود میشد تا بر افراد عادی اثرات بدی گذاشته نشود... در کتابهای مسیحی از آتش کندالینی به عنوان سه جنبه پدر، پسر و روح القدس یاد شده است.»
همچنان که از کتابهای یوگا نقل شد یوگا به عنوان عرفان مطرح است. حال سؤال این است که کدام عرفان؟ اگر عرفان به معنی راهی است که به رضایت خداوند (که هم مبدأ هستی است و هم برگشت همه چیز به او است) ختم میشود باید پرسید با چه اطمینانی ادعا میشود که یوگا انسانها را به این رضایت میرساند؟ گیریم که بیداری کندالینی در بدن حقیقت داشته باشد و قصه چاکراها و نادیها همگی درست باشد و به فرض که انسان بتواند در سایه یوگا، تنشهای روانی و استرسهای روحی خود را کاهش دهد و با یادگیری چند هزار تکنیک در یوگا به انضباط ذهنی هم دست یابد، دست آخر چه تضمینی وجود دارد که با این امور رضایت خداوند حاصل شده است؟
و اگر منظور از عرفان رسیدن به قدرتهای غیرعادی است که مرتاضان ادعا میکنند که باید گفت اولاً اینگونه قدرتها- ضمن اینکه با معجزات و کرامات اولیای الهی از نظر ماهوی تفاوت دارد و از دو سنخ محسوب میشوند- دوماً مخصوص یوگیها و مرتاضان نیست و به علاوه اینگونه قدرتها به خودی خود دلیل بر هیچ امری نیست و نه حکایتگر راه حقیقت و عرفان ناب و معنویت راستین.
به علت بیارتباط بودن عرفان ادعایی یوگا با عرفان حقیقی است که یوگا نسبت به «باخدایی» و «بیخدایی» موضعی ندارد و همه کس را میپذیرد و حتی منکر خدا هم میتواند یک یوگی باشد.
«کسی که به خدا اعتقاد ندارد میتواند از کیش یوگا بهره ببرد با این توضیح که درک مراحل بالای یوگا (سمادهی) برای او راهی است به سوی شادابی و تجدید انرژی یا حالتی است ذهنی که در آن احساس یکی بودن با کائنات در او موج میزند. بهر تقدیر باور دینی، جنسیت، سن و نژاد هرچه باشد با یوگا همخوان است.
لذا ضروری بنظر می رسد مردم ما خصوصاً اهل علم نسبت به این مکاتب آشنایی لازم داشته باشند و در پی راه یافتن مسائلی مثل یوگا در جامعه و فرهنگ ما بدانند در عقبه این اسامی چه فرهنگ و اعتقاداتی قرار دارد؟ و چرا باید در مکاتبی مانند هندو و بودا که در شرق آسیا طرفداران فراوان دارد، چنین ورزش های بدنی و فکری ارائه و تبلیغ شود؟ اگر آنان به خاطر خلأهای بزرگی در بعد اعتقادی و فکری مانند عقیده نداشتن به خدای حی قادر متعال و بی اعتقادی به معاد باید با امثال یوگا خود را از رنج ها رهایی بخشند، آیا ما وجود دین اسلام و عدم خلأ در بعد اعتقادی و داشتن بهترین وظائف عملی باز هم نیازی به یوگا داریم؟ اگر هم توجه به امثال یوگا از باب علاقه یا نیاز باشد باید توجه داشت که نباید یک نیاز ورزشی، ما را نسبت به باورهایمان دور بزند و رنگ و لعاب الفاظ ما را از واقعیت دور کند.
منابع:
javanonline.ir
tabnak.com
erfan.ir
tebyan.net
khoroosh.parsiblog.com
مکتب یوگا چیست؟
مكتب يوگا يك نوع تصوف است كه راه نجات را در ترك علايق مادي و توجه تام به روح مي داند ; آنـان بـراي رسـيدن به اين منظور از مجاهدتهاي جانكاه و رياضتهاي طاقت فرسا استفاده نموده و مـعتقدند از اين طريق مي توان نفس سركش را آرام ساخت در مكتب يوگا بزرگترين هدف , جدا ساختن روح از دنيا و اتصال آن به عالم خودش ( برهمن ) و خداي عالم است و مي گويند اين كـار در تـنـهـا زيـستن انجام مي گيرد فلسفه يوگا از چنگال شرك و دو گانه پرستي رهايي نيافته و بالاخره معتقد است آفريدگار جهان ماده كه داراي نقص و تضاد است , غير از آفريدگاري اسـت كـه عالم ارواح و موجودات بي عيب و نقص را آفريده است البته رياضت , مخصوص مكتب يـوگـا نيست و در هند مكتبها و مذاهبي وجود دارندكه به منظور تسلط بر نفس يا چيز ديگر به رياضتهاي شاق دست مي زنند ; از اين نظركشور هند را كشور مرتاضان مي گويند . ناگفته پيداست كه اين مكتبهاي افراطي از نظر اسلام مردود است . اسـلام هـرگـز راه نجات را در ترك علايق مادي نمي داند ; بلكه علايق مادي را با رعايت اعتدال , وسـيـلـه مـوثـري براي رسيدن به كمالات معنوي مي شمرد و راه تسلط بر هوسهاي نفساني را در ترك مطلق علايق مادي نمي داند . اسلام رياضتهاي شاق را مردود مي شناسد و آنها را ممنوع ساخته است . دو گـانـه پرستي و هر نوع عقيده اي كه بوي شرك بدهد , بشدت از طرف اسلام رد شده و اللّه خداي يگانه آفريدگار همه جهانيان معرفي گرديده است .
کمی دقیق تر، یوگا چیست؟
یوگا سابقه ای طولانی دارد، ولی از آنجا که امروزه ظهوری جدید و گسترده یافته است، با عنوان آیین های عرفانی نوظهور مطرح شده است. یوگا از ریشه «یوج» (yuj) به معنای پیوستن، مهار کردن و جفت کردن مشتق شده است و معادل این ریشه به فارسی «یوغ»، به لاتین jangere، به فرانسه joug و به انگلیسی yoke است.
در هند بجز ادیان متعدد، مکاتب فلسفی هم وجود داشته است. فلسفه های شش گانه هند که از پانصد سال پیش از میلاد مسیح در آنجا شکل گرفته است، عبارت اند از: نیایه، ویشیشیکه، یوگا، پوروه میمانسا، ویدانته (دارای سه شاخه شنکره، راما نوجه و مدوه) و سانکهیه.
سانکهیه به عنوان یک مکتب، قدیمی ترین و مهم ترین روش فلسفی و گسترده ترین سیستم فکری هندوهاست که مقارن پدید آمدن کتاب اوپنیشادها به ظهور رسید. بانی آن «کپیله» یک قرن قبل از بودا در هند می زیست. روش فلسفی او بر جینیسم و بودیسم تأثیرگذار بود.
مکتب فلسفی سانکهیه بر ثنویت استوار است. این مکتب معتقد است که در عالم دو حقیقت ازلی وجود دارد. یکی ماده یا صورت یا «پرکریتی» که عالم محسوس و طبیعت است، و دیگری روح یا معنا یا «پوروشه» که نامحسوس است. پرکریتی یا جهان ماده از 23 عنصر جداگانه ترکیب یافته و هر عنصر دارای سه حالت است به نام های: حالت سبکی یا راحتی (ستوه)، حالت میل فعال (رجس) و حالت رکود یا جمود (تمس).
حقیقت دوم جهان یا پوروشه که همان عالم ارواح است از بی نهایت روان های منفرد تشکیل می شود. این ارواح در عالم طبیعت گرفتار بدبختی ها و آلام اند که ریشه تمامی آن ها جهل و نادانی است. (برخلاف بودا که ریشه تمام آلام را خواهش های نفسانی و امیال و آرزوها می دانست). در واقع آن ها طریقه علم و معرفت را بر اساس آیین برهمنیسم که در اوپنیشادها مذکور است برگزیدند. جهل و نادانی ناشی از این واقعیت است که انسان میان ماده و معنا یا جسم و روح تمییز نمی دهد.
براین اساس، روح در قید و بند جسم و قوای طبیعت مقهور مانده، ناگزیر می شود در یک چرخه دولاب گونه از این جهان برود و دوباره به این عالم بازگردد. تنها در صورتی که انسان به معرفت کامل نسبت به تمییز میان روح و ماده برسد، عرفان کامل حاصل کرده، به حالت استقرار و آرامش دست می یابد و در این حالت انسان طهارت محض و فنای مطلق خواهد یافت. وصول به این معرفت که باعث تمییز روح از ماده و پالایش و آلایش آن می شود نیازمند یک برنامه عملی است. این برنامه عملی همان یوگا است. بنابراین یوگا در واقع بخش عملی مکتب فلسفی سانکهیه به شمار می آید.
بعضی ریشه یوگا را در سروده های «ریگ ودا» و در مفهوم «تپس» به معنای ریاضت پی می گیرند. بعضی دیگر این احتمال را مطرح کرده اند که عناصر شمنیسم از طریق تمدن بومی هند که صفات مشترکی با شمن ها داشت به تدریج وارد یوگا شده در آن رسوخ و نفوذ کرد. واژه شمن، در میان اقوام «تونگوس» که از نظر نژادی مغول بوده اند معنای موبد یا پزشک مرد را می رسانده است. ویژگی های شمنیسم آسیایی عبارت بوده است از: ورود به طریقت سیر و سلوک، ایجاد نیروهای سحرآمیز که شمن به واسطه آن می توانسته به سفرهای روحانی برود و تسلط بر آتش به گونه ای که شمن می توانست روی آتش گداخته راه برود.
مکتب یوگا یک روش منظم ذهنی است که استمرار طریقه علم و معرفت است. این طریقه در صورتی میسر خواهد شد که یوگی کوششی عظیم برای قوت اراده و اندیشه روشن به خرج دهد تا فکر و ذهنش صفا و طهارت یابد و در این صورت به توجه فکری کامل دست یابد.
یوگا دارای شش نوع و شش شاخه است که عبارت اند از:
1. منتره یوگا: این یوگا مربوط به راهبه هایی است که در معبدهای تبتی به خواندن اوراد می پردازند. اساس منتره یوگا بر آن است که بصیرت و آگاهی درونی تنها از طریق به زبان آوردن اصوات و کلمات و جملات موسوم به منتره به دست می آید. آن ها معتقدند که ذکر منتره به تمرکز فرد برای تعالی فکر کمک می کند.
2. کرمه یوگا: این شاخه یوگا بر اساس این تفکر شکل گرفته است که از طریق سکوت و آرامش می توان به تعهدات زندگی دست یافت. فقدان نظم و برنامه ریزی از ویژگی های کرمه یوگاست. آن ها می گویند در زمان حال غوطه ور شدن و فراموش کردن گذشته و آینده به انسان استقرار و آرامش می دهد.
3. بهکتی یوگا: یوگای عبادت معمولاً برای افراد مذهبی مطرح است. در این یوگا عبادت نقشی ندارد. بلکه تمرکز بر مفهوم خدا در مراقبه مد نظر است و انسان از این طریق به دانش و معرفت دست می یابد.
4. کندالینی یوگا: این شاخه از یوگا بر اساس تحریک مرکز انرژی انسان یعنی کندالینی شکل می گیرد و روشی است برای باز کردن و فعال ساختن چاکراهای انسان.
5. راجا یوگا: این شعبه از یوگا نوعی مراقبه علمی است که به صورت سلسله مراتبی انجام می شود.
6. یوگا پاتانجلی: پاتانجلی، حکیمی است که در قرن دوم میلادی می زیست. او را رساله ای بود به نام یوگا سوتره. پاتانجلی در این اثر مهم برای یوگا هشت مرحله برشمرد. عمل به مرحله بالاتر باید بعد از عمل به مرحله ناز ل تر باشد.
یکم. مرحله یمه (پرهیزکاری ها yama): این بخش درباره تعلیم فکری و مربوط به تنظیم روابط فرد با جامعه است و خود دارای پنج زیر مجموعه است:
- اهیمسا (بی آزاری ahimsa): این مرحله تکنیک هایی است که ما را از اعمال خشونت منع می کند. پس از جنگ جهانی دوم این عقیده مطرح شد که برای جلوگیری از خشونت، اعمال خشونت لازم است. اما گاندی با الهام از اولین اصل یمه به پیروان خود این رهنمود را داد که عمل خطا را نباید با خطای بزرگ تر یعنی خشونت پاسخ داد. بنابراین نباید کسی را به دلیل کاری که اتفاق افتاده است سرزنش کرد یا به او فحاشی نمود، نباید با کردار یا اندیشه منفی به دیگران آسیب رساند.
- ستیه (راستگویی satya): دومین یمه برای حفظ صداقت است. همیشه باید راستگو بود؛ زیرا تنها راستی است که در نهایت به سود ماست.
- آستیه (دزدی نکردن asteya): سومین یمه برای تسلط بر طمع است. هرگز چیزی را که به تو تعلق ندارد دنبال نکن. بنابراین نه تنها دزدی بد است بلکه هرگونه تصرف غیرمجاز در دیگران و بر دیگران ممنوع است. حتی طراحی برنامه های کلان برای اداره دیگران، سرقت به شمار می آید.
- براهمه چاریا (پرهیز از روابط جنسی brahmacarya): چهارمین یمه برای تسلط بر لذت طلبی است. تکنیک های این یمه برای وفاداری در پیوندها و اجتناب از هرزگی و بی بندوباری است.
- آپاری گراها (عدم حرص aparigraha): آخرین یمه تکنیک هایی است برای تسلط بر هرگونه وابستگی. از این رو معتقدند محبت و خدمت آری، اما تعلق هرگز.
دوم. نیاما (واجبات niyama): مرحله دوم یوگای پاتانجلی نیاما است که برای منطقی سازی و انضباط درونی مطرح می شود. این خود دارای مراحل پنج گانه است:
- سوچا (نظافت و پاکی sauca): اولین نیاما تکنیک هایی است برای انضباط درونی. تزکیه درونی از راه نیکوکاری، انسان را به دانش معنوی می رساند که برای یوگی نظافت درونی را به ارمغان می آورد.
- سانتوشا (قناعت samtosa): تکنیک هایی است برای ایجاد رضایت مندی باطنی و قانع سازی درونی. اگر انسان بتواند به بردباری و متانت دست یابد قادر خواهد بود در حالت بحرانی آرامش خود را حفظ کند.
- تپس (ریاضت tapas): تکنیک هایی را شامل می شود که از راه ریاضت باعث تقویت اراده می شود. این تکنیک ها تلاش های آگاهانه برای تسلط بر خود و توازن و تعادل درونی است.
- سوادایا (تعمق در کتاب مقدس svadhyaya): بخشی از تکنیک های نیاما است برای خودشناسی که از راه تعمق در کتاب مقدس پدید می آید.
- پرانیدانا (توجه محض pranidhana): آخرین مرحله نیاماست که برای سرسپردگی و تسلیم مطلق خود وضع شده است.
سوم. آسانا (نشستن asana): یک وضعیت نشستن برای تمرکز یا مدیتیشن و مراقبت است که دارای 84 حرکت اصلی است. تمام حرکات بر اساس طب فشاری طراحی شده است که نتیجه آن بالا بردن فراوان استقامت بدن و تعالی جسمی است.
چهارم. پرانایاما (حبس دم و تنظیم نفس pranayama): علم تنفس است. پاتانجلی معتقد بود یکی از علت های اصلی مشکلات داخل بدن عدم کنترل دم و بازدم است. در این مرحله روش های مختلف تنفس آموزش داده می شود.
پنجم. پراتیهارا (فرامحسوس pratyahara): کنترل و تنظیم ارگان های حسی است تا انسان بتواند به فرامحسوس دست یابد.
ششم. دهارانا (تمرکز نیروی معنوی dharana): تمرکز تک تک حواس روی موضوعی خاص برای خودشناسی است.
هفتم. دیانا (مراقبه dhyana): نوعی مدیتیشن برای ایجاد خلأ ذهنی و دست یافتن به سکوت درون است.
هشتم. سمادهای (وصال samadhi): به معنای پیوستن و اتصال و این آخرین مرحله یوگاست.
هدف اصلی پاتانجلی از این اعمال و تکنیک ها و ریاضات این است که جسم مطیع روح شود و نوعی حالت تصفیه برای نفس پدید آید. نفس می تواند پس از گذر از این مراحل به مرحله قدوسیت و نیروانه دست یابد. اگر جوکی این مراحل را انجام دهد صاحب قدرت ها و نیروهای فوق العاده می شود. مثلاً از زمان و مکان بیرون رفته در آن واحد در چند جا می تواند حضور یابد. یا این که در هوا به پرواز درآید. این قوای معجزه آسا بر اثر رهایی و نجات نفس از قیود مادی و رنج حاصل از قانون سمساره به دست می آید.
بدن ها، نادی ها و چاکراها
بدن های هفت گانه انسان عبارت اند از: بدن مادی یا فیزیکی، بدن اثیری یا اتری، بدن ستاره ای یا احساسی یا اختری، بدن ذهنی، بدن روحانی، بدن کیهانی و بدن نیروانی. بنابراین غیر از بدن مادی که با حواس فیزیکی قابل تشخیص است، انسان دارای کالبدهای تو در توی دیگری است که واقعیت دارد، اما با حواس ظاهری قابل درک نیستند. هر کدام از آن ها دارای انرژی، شکل و رنگ خاصی است و با بدن فیزیکی در ارتباط مستقیم است.
هر یک از بدن ها ارتعاشات مخصوصی از انرژی دارد که دارای فرکانس های خاصی هم هست. مثلاً بدن اتری که به بدن فیزیکی نزدیک تر است، پایین ترین ارتعاش را از نظر فرکانس دارد و به هر میزان به بدن های بالاتر دسترسی پیدا کنیم فرکانس های انرژی آن بیشتر می شود و بالاتر می رود. هر یک از بدن ها رقصی از انرژی هستند. هرگاه انسان رو به رشد باشد، فرکانس های مربوط به بدن افزایش می یابد. آگاهی هر بدنی به میزان ارتعاشات بستگی دارد، بنابراین اگر انسان به فرم های بالاتری از انرژی دست یافت به آگاهی و هوشیاری بیشتر مجهز شده است. البته ارتعاشات و امواج انرژی بدن های مختلف در یکدیگر نفوذ می کنند، ولی کسی که قادر به دیدن آن ها باشد تفاوت میان آن ها را تشخیص می دهد.
سیستم انرژی بدن، غیر از بدن شامل دو بخش دیگر هم می شود: نادی ها و چاکراها؛ بنابراین سیستم انرژی بدن در اصل شامل سه بخش می شود: بدن های لطیف یا بدن های انرژی؛ نادی ها یا کانال های انرژی؛ چاکراها یا مراکز انرژی.
نادی ها به منزله شبکه لطیفی از شریان ها است. اصطلاح نادی در زبان سنسکریت به معنای نی، رگ یا سیاهرگ است. عملکرد آن، حمل انرژی حیات یا «پرانه» به تمام سیستم انرژی انسانی است. انرژی بدن از قسمت انتهایی ستون فقرات سرچشمه گرفته و از طریق نادی های فراوان (72000) به کل بدن و به بیرون هدایت می شود. میان نادی ها سه نادی اصلی وجود دارد: یکی نادی مستقیم که از کندالینی شروع و به سمت بالا کشیده می شود به نام «سوشومنا». در کنار این نادی دو کانال انرژی دیگر هم به صورت مارپیچ از کندالینی تا مغز سر ادامه دارد: یکی به نام «آیدا» و دیگری به نام «پینگالا». آیدا به سوراخ چپ بینی و پینگالا به سوراخ راست بینی منتهی می شود.
نیروی کندالینی در انتهای ستون مهره ها همانند ماری چنبره زده خفته است. این نیروی عظیم از راه کانال های انرژی مرکزی وارد سیستم انرژی بدن می شود. جایی که دو نادی اصلی یعنی آیدا و پینگالا به هم می رسند «چاکرا» نامیده می شود. چاکراها مراکز انرژی بدن هستند که از پایین به سمت بالا کشیده شده، هفت مرکز انرژی به وجود می آورند. در اغلب افراد نیروی کندالینی به صورت قطره قطره است که اگر در اثر رشد آگاهی بیدار شود، مانند نیروی عظیم عمل می کند و بر اثر آن چاکراها فعال می شود. این فعال سازی باعث توسعه مراکز انرژی می شود و امواجی که انسان در طول حیات نیاز دارد تأمین می شود. این امواج از بدن های لطیف مختلف می گذرند و به صورت احساسات، افکار و حواس ظاهر می شوند.
آیدا و پینگالا قادرند مستقیماً حیات را دریافت و به مراکز انرژی بدن منتقل کنند. نادی ها را باید پاک سازی کرد. یوگا برای پالایش و پاک سازی کانال های انرژی مؤثر است. یوگا در این زمینه شبیه طب سوزنی عمل می کند. تمرین های تنفسی یوگا کانال ها را پاک و انرژی بدن را متعادل می سازد.
کلمه «پرانه» به معنای انرژی حیات و انرژی مطلق است. در زبان چینی و ژاپنی به آن «چی» یا «کی» یا «گی» گفته می شود. پرانه نمایانگر تمام فرم های انرژی است و در امواج مختلف متجلی می شود. یکی از فرم های انرژی هواست و تنفس یکی از راه هایی است که از راه آن پرانه دریافت می شود. سطح آگاهی هر موجودی بستگی به امواج پرانه دارد که برای انسان قابل جذب است. آیدا و پینگالا مستقیماً پرانه را از هوا از طریق تنفس می گیرند و مواد سمی را همراه بازدم به بیرون تخلیه می کنند.
چاکراها مراکز انرژی هستند که از تقاطع دو کانال انرژی آیدا و پینگالا شکل می گیرند. امواجی را که با فرکانس های خودشان همخوانی دارند می گیرند و در واقع همانند آنتن عمل می کنند. چاکراها روزنه هایی هستند که ما را با دنیای نامحدود آن ها متصل می کنند. انرژی ها را دقیقاً به اطراف هم صادر می کنند و از این طریق «هاله بدن» تشکیل می شود. چاکراها به دو صورت باز و بسته عمل می کنند و از این طریق فعالیت های موزون یا ناموزون را شکل می دهند. خلاصه آن که هفت کالبد تنی وجود دارد و متناسب با هر یک، هفت چاکرا هم وجود دارد.
پرداختن بیش از این به تعالیم یوگا در این جا ما را از بحثمان خارج می کند.
اهداف و فواید
1. فواید کالبد مادی: برخی از پیامدهای مثبت تکنیک های یوگا به جنبه مادی و کالبد فیزیکی باز می گردد. آثاری از قبیل کاهش سردردهای شدید، پاک شده سینوس ها، داشتن اندامی متناسب، درمان تنگی نفس، کاهش فشار خون، پیشگیری از ضایعات استخوانی و بروز پوکی استخوان، انعطاف مفاصل بدن، صاف شدن شکم، تسکین کمردردهای مزمن، جریان مناسب خون و استحکام ستون فقرات.
2. فواید کالبدهای انرژی: بخش دیگری از آثار مثبت و پیامدهای موزون یوگا به کالبدهای غیر فیزیکی و لطیف باز می گردد. آثار مثبتی از قبیل کاهش اختلالات روحی روانی، مهار طغیان های عاطفی، آرامش فکر، زندگی صلح آمیز، عملکرد بهتر احساسات و عواطف و فرار از آشفتگی ها و پراکندگی ها.
3. یوگا در زندگی روزمره: تکنیک های یوگا می تواند خردمندانه در زندگی روزمره انسانی نقش آفرین باشد و در سطحی ترین لایه های حیات به کار انسان بیاید. اموری از قبیل کاهش بی حوصلگی در کار، از کوره در نرفتن هنگام جیغ های متمادی بچه، کنترل خشم هنگام رانندگی، غلبه بر سرما و گرما، رهایی از خشم های سرکوب شده، کاهش فرسودگی های درازمدت در کار، افزایش انطباق با محیط برای معلولان و آسیب دیدگان، کاهش دردهای زایمان برای زنان باردار، تقویت قدرت تجسم برای کودکان، ایجاد نشاط برای سالمندان و پیشگیری از افزایش بیماری های صعب العلاج.
و اینک اندکی درنگ ...
به نظر می رسد موارد ذیل درباره یوگا قابل تأمل باشند:
یک) بن بست روش شناسی
بدون شک راه اثبات این گونه گزاره ها و ادعاها وحی آسمانی نیست و معتقدان به یوگا هم به هیچ جمله ای از کتاب های مقدس استناد نکرده اند. از سوی دیگر روش استدلال و برهان هم در این جا چاره ساز نیست. چنان که پیروان مکتب یوگا هم به ارائه استدلال های منطقی و براهین عقلی متوسل نشده اند. تنها راه چاره ساز استفاده از روش تجربی است. آن ها می توانند بگویند سخنان بزرگان یوگا، نظیر پاتانجلی، نتیجه تجربیات درونی است. حال جای این پرسش مهم است که آیا تجربه شخصی یک یا چند انسان در صدها سال گذشته می تواند راهی برای بشریت و انسان معاصر برای رسیدن به حقایق باشد؟ اگر یک انسان بر اساس یافته های درونی خود به اموری دست یافت، آیا این یافته ها در آن حد و اندازه است که منجی بشر باشد؟ راهی که پشتوانه وحی الهی ندارد و نیز از سوی استدلال های عقلی حمایت و تأیید نمی شود، آیا می تواند دستگیر انسان ها باشد و بشریت را به سرمنزل مقصود برساند؟ آیا بهتر نیست برای به فعلیت رساندن نیروها و استعدادهای درونی، از راهی که خالق هستی و انسان گفته است برویم؟ و اصولاً این پرسش اساسی و حیاتی پیش روی ماست که راه نجات بشر، راهی است که خدا نشان دهد یا بشر؟
دو) یوگا را با عرفان چه کار؟
حال اگر این عناصر در مکتبی وجود داشت، آن مکتب عرفانی است؛ در حالی که یوگا از بسیاری از این مؤلفه ها خالی است؛ بنابراین باید حد آن را دانست و آن را با عرفان خلط ننمود. یوگا یا نوعی ورزش ذهنی است یا روشی برای تعادل ذهن و جسم یا راهکاری برای دستیابی به آرامش جسمی و ذهنی. هیچ یک از این تعاریف، عرفان نیست. عرفان تقرب به خداست و یوگا راهی برای تقرب به خدا نیست. راه خدا با یوگا به دست نمی آید؛ راه خدا با تکنیک ها و تمرین هایی که محور آن آثار و فواید جسمی و ذهنی است حاصل نمی شود؛ پل ارتباط با خدا از یوگا نمی گذرد.
یوگا و عرفان به معنای واقعی و راستین از جمله امور متناقض نما هستند.
سه) آرامش
چهار) اشکالات ویشیشیکه
نظر اسلام درباره یوگا چیست؟
اما چند نکته باید توجه شود:
اوّل: بعضی حرکات ابتدایی و ساده یوگا ضرری ندارد، اما تمرکزهای سخت و ریاضت های افراطی شاید برای بسیاری غیرقابل تحمل و سبب آسیب گردد.
دوم: بعضی ریاضت ها و حبس های سفارش شده در یوگا، مخالف بعضی مبانی اسلامی است. اسلام رهبانیت را نفی کرده است و اگر این مراقبت ها، باعث شود انسان از سیر عادی و طبیعی زندگی خارج شده و گوشه گیر شود تا به قدرت و مقام معنوی برسد، خلاف دستورات اجتماعی اسلام است. در اسلام زندگی با مردم و جامعه و رسیدن به قرب خدا از کانال زندگی با خانواده و مردم توصیه شده است و هر گونه کار افراطی در اسلام مذمت شده است.
یوگا ترکیبی از ریاضت های فکری و بدنی است و مشتمل بر منازل و مقاماتی است که هدف از پیمودن آن ها رسیدن به «نجات» است. بعضی از این مقامات جنبه سلبی دارد، مثل پرهیز از بعضی امور و بعضی جنبه ایجابی مانند اجرای بعضی مناسک و آداب... .
سوّم: اگر انجام یوگا صرف انجام اعمال ورزشی و تمرکز ساده فکری باشد، حکم همان است که از مراجع رسیده که بدون آسیب، مانعی ندارد، اما اگر برپایی این ورزش همراه با ترویج مبانی فکری آن باشد که نشأت گرفته از عقایدی است که ذکر شد و بخواهد ترویج آن همراه با تبلیغ آئین های غیرالهی و یا افکاری مانند کفایت ورزش و تمرکز حواس برای سعادت و رهایی از دردها و مشکلات باشد، توجه به انحراف آن ضروری است.
چهارم: اگر چه در مطلوب بودن ورزش های جسمانی و بدنی و ضرورت آن هیچ مناقشه ای نیست، اما در باب تمرکز روحی و رهانیدن روح از دردها و گرفتاری، اعمال و وظائف شرعی می توانند بهترین نقش را داشته باشند. از باب نمونه خواندن نماز اگر از روی آداب و توجه باشد خود بالاترین مراقبه و تمرکز حواس را به همراه دارد، و مراقبت های نفسانی از آلودگی به هوا و هوس و گناه و معصیت و پایبندی به انجام واجبات الهی، همه از عوامل مهم تقویت اراده و تهذیب نفس هستند که در اسلام سفارش شده اند.
***
بعضی امروزه به خاطر شباهت بعضی از تکنیکهای یوگا با رکوع و سجده و تشهد و قیام، سوگوارانه ندای پیوند اسلام با یوگا سر میدهند و شعار یکی بودن عرفان اسلامی و معنویت یوگیها را تبلیغ میکنند و به عنوان مرامی برآمده از متن اسلام و حتی به عنوان عرفان اصیل اسلامی از یوگا نام میبرند. آیین یوگا با عرفان اسلامی چنان با هم آمیخته است که تفکیک آنها از هم مشکل است.
ناگفته نماند که مروجین یوگا بسیاری از کرامات و معجزات اولیای الهی را به نفع خود تبیین میکنند و آن را به گونهای با کندالینی یا چاکرا و. . پیوند میزنند. چنان که دریکی از این کتابها نه فقط معجزه حضرت عیسی از این منظر توجیه شده است بلکه به صلیب رفتن عیسی هم با همین منطق لازم شمرده شده است. به متن زیر از اعتقادات یوگا توجه کنید:
«اثری را که حضرت مسیح(ع) 2 هزار سال پیش بر مردم میگذاشت در نظر بگیرید. او از واسطهها، یعنی بدن حواریون استفاه میکرد و آتش کندالینی این حواریون بر اثر حضور فوری حضرت مسیح(ع) تشدید میگردید. اما همین امر برای بقیه مردم نیز پیش میآمد، در حالی که آنها تسلط کافی بر خویشتن نداشتند تا در برابر فشار نیروی گسترده کندالینی که از بدن حضرت مسیح(ع) ساطع میشد مقاومت کنند. چند تن از حواریون این کار را برای رسیدن پیام مسیح به نسلهای آینده انجام دادند، ولی از مردم دیگر در آن زمان هیچ انتظاری وجود نداشت، زیرا این نیرو برای آنها بسیار زیاد بود. زمانی که از وجود چندتن افرادی که بتوانند پیام مسیح(ع) را به نسلهای آینده برسانند، اطمینان حاصل شد باید بدن مادی حضرت مسیح(ع) نابود میشد تا بر افراد عادی اثرات بدی گذاشته نشود... در کتابهای مسیحی از آتش کندالینی به عنوان سه جنبه پدر، پسر و روح القدس یاد شده است.»
همچنان که از کتابهای یوگا نقل شد یوگا به عنوان عرفان مطرح است. حال سؤال این است که کدام عرفان؟ اگر عرفان به معنی راهی است که به رضایت خداوند (که هم مبدأ هستی است و هم برگشت همه چیز به او است) ختم میشود باید پرسید با چه اطمینانی ادعا میشود که یوگا انسانها را به این رضایت میرساند؟ گیریم که بیداری کندالینی در بدن حقیقت داشته باشد و قصه چاکراها و نادیها همگی درست باشد و به فرض که انسان بتواند در سایه یوگا، تنشهای روانی و استرسهای روحی خود را کاهش دهد و با یادگیری چند هزار تکنیک در یوگا به انضباط ذهنی هم دست یابد، دست آخر چه تضمینی وجود دارد که با این امور رضایت خداوند حاصل شده است؟
و اگر منظور از عرفان رسیدن به قدرتهای غیرعادی است که مرتاضان ادعا میکنند که باید گفت اولاً اینگونه قدرتها- ضمن اینکه با معجزات و کرامات اولیای الهی از نظر ماهوی تفاوت دارد و از دو سنخ محسوب میشوند- دوماً مخصوص یوگیها و مرتاضان نیست و به علاوه اینگونه قدرتها به خودی خود دلیل بر هیچ امری نیست و نه حکایتگر راه حقیقت و عرفان ناب و معنویت راستین.
به علت بیارتباط بودن عرفان ادعایی یوگا با عرفان حقیقی است که یوگا نسبت به «باخدایی» و «بیخدایی» موضعی ندارد و همه کس را میپذیرد و حتی منکر خدا هم میتواند یک یوگی باشد.
«کسی که به خدا اعتقاد ندارد میتواند از کیش یوگا بهره ببرد با این توضیح که درک مراحل بالای یوگا (سمادهی) برای او راهی است به سوی شادابی و تجدید انرژی یا حالتی است ذهنی که در آن احساس یکی بودن با کائنات در او موج میزند. بهر تقدیر باور دینی، جنسیت، سن و نژاد هرچه باشد با یوگا همخوان است.
لذا ضروری بنظر می رسد مردم ما خصوصاً اهل علم نسبت به این مکاتب آشنایی لازم داشته باشند و در پی راه یافتن مسائلی مثل یوگا در جامعه و فرهنگ ما بدانند در عقبه این اسامی چه فرهنگ و اعتقاداتی قرار دارد؟ و چرا باید در مکاتبی مانند هندو و بودا که در شرق آسیا طرفداران فراوان دارد، چنین ورزش های بدنی و فکری ارائه و تبلیغ شود؟ اگر آنان به خاطر خلأهای بزرگی در بعد اعتقادی و فکری مانند عقیده نداشتن به خدای حی قادر متعال و بی اعتقادی به معاد باید با امثال یوگا خود را از رنج ها رهایی بخشند، آیا ما وجود دین اسلام و عدم خلأ در بعد اعتقادی و داشتن بهترین وظائف عملی باز هم نیازی به یوگا داریم؟ اگر هم توجه به امثال یوگا از باب علاقه یا نیاز باشد باید توجه داشت که نباید یک نیاز ورزشی، ما را نسبت به باورهایمان دور بزند و رنگ و لعاب الفاظ ما را از واقعیت دور کند.
منابع:
javanonline.ir
tabnak.com
erfan.ir
tebyan.net
khoroosh.parsiblog.com