نگاهى به تاريخچه علم اخلاق
از دانشمندان و فيلسوفانى كه به اخلاق اهتمام فراوان مىورزيدند سقراط فيلسوف بزرگ و معروف يونان است. فروغى مىنويسد: « اهتمام سقراط بيشتر مصروف اخلاق بوده و بنياد تعليمات او اين است كه: انسان جوياى خوشى و سعادت است و جز اين تكليفى ندارد، اما خوشى به استيفاى لذات و شهوات به دست نمىآيد، بلكه به وسيله جلوگيرى از خواهشهاى نفسانى بهتر ميسر مىگردد و سعادت افراد در ضمن سعادت جماعت است و بنابراين سعادت هر كس در اين است كه وظايف خود را نسبتبه ديگران انجام دهد و چون نيكو كارى بسته به تشخيص نيك و بد، يعنى دانايى است بالاخره فضيلت بهطور مطلق جز دانش و حكمت چيزى نيست» . (1)
افلاطون نيز همانند استادش سقراط براى اخلاق ارزش فراوان قائل بود و اخلاق را ثمره علم مىدانست. ارسطو شاگرد ديگر سقراط نيز مىگفت: «عمل انسان را غايتى است و غايات مطلوب ديگر انسان، مراتب دارند آن چه غايت كل و مطلوب مطلق ستسعادت و خوشى است. اما مردم خوشى را در امور مختلفه مىانگارند، بعضى به لذات راغباند، برخى به مال و جماعتى به جاه، اما چون درستبنگريم مىبينيم هيچ موجودى به غايتخود نمىرسد مگر اينكه وظيفهاى كه براى او مقرر استبه بهترين وجه اجرا كند و انجام وظيفه به بهترين وجه براى هر موجودى فضيلت اوست. پس غايت مطلوب انسان، يعنى خوشى و سعادت به فضيلت حاصل مىشود.
وظيفهاى كه براى انسان مقرر شده و او را از موجودات ديگر متمايز مىسازد، فعاليت نفس اوست به موافقت با عقل [كه] به بهترين وجه انجام دهد و اگر چنين كرد سعيد و خوش خواهد بود. و علم اخلاق عبارت است از اينكه بدانيم براى اينكه فعاليت نفس به موافقت عقل انجام گيرد احوال و موارد مختلف عمل انسان چه بايد باشد، يعنى چه وقت و در چه مورد و چگونه و نسبت به كه و براى چه بايد عمل كند» . (2)
فروغى مىنويسد: « افلاطون مانند سقراط برآن است كه عمل نيك، لازمه علم به نيكى است و اگر مردمان تشخيص نيكى دادند البته به بدى نمىگرايند. پس حسن اخلاق، يعنى فضيلت نتيجه علم است» . (3)
سقراط مىگفت: روح انسان داراى دو جنبه است: عقلانى و غيرعقلانى; عقلانى جنبه انسانيت است. غير عقلانى هم دو جنبه دارد: يكى همان قوه نباتى، يعنى قوه ناميه و ديگرى نفس حيوانى كه برحسب طبع داراى تقاضاها و ميل و خواهش، يعنى شهوت و غضب است. اين امور او را به عمل وا مىدارد. حال هرگاه اعمال او موافق با احكام جنبه عقلانى واقع شود فضيلت است و اين نوع فضيلت را فضيلت نفسانى يا اخلاقى گويند. فضيلت نفسانى يا اخلاقى ، طبيعى نيست، بلكه استعدادى است و بايد كسب شود تا به درجه عادت كه طبيعت دومى استبرسد.
وى هم چنين مىگفت: فضيلت اخلاقى عبارت است از اينكه، در هر امرى ، حد وسط ميان دو طرف; به عبارت ديگر اعتدال بين افراط و تفريط و زياده و نقصان رعايت شود; چه افراط و تفريط در امور خلاف عقل است و رذيلتشمرده مىشود. (4)
انديشه اخلاقى اين دانشمندان و فيلسوفان و شاگردانشان به صورتهاى مختلف در جوامع بشرى راه يافته است، چرا كه پيروان اديان آن را هماهنگ و موازى با تعاليم دينى دانسته و آن را در حوزه مباحث دينى و علمى خويش وارد كردند در نتيجه مباحث اخلاقى با رنگ علمى، دينى و فلسفى در محافل بشرى رواج يافت.
در آيين مقدس اسلام، اخلاق جايگاه خاصى دارد; زيرا قرآن مجيد تزكيه نفس و آراسته شدن به اخلاق پسنديده را عامل رستگارى و راه رسيدن به سعادت معرفى كرده و فساد اخلاق را منشا بد بختى و شقاوت وى دانسته و فرمودهاست: «قد افلح من زكيها. و قد خاب من دسيها» .
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نيز مباحث اخلاقى را يكى از سه ركن تعاليم اسلام معرفى كرده و مىفرمايد: «انما العلم ثلاثة: آية محكمة او فريضة عادلة او سنة قائمة» (5)
علامه ملااحمد نراقى رحمه الله پس از نقل اين حديث شريف مىفرمايد: «فسرت الآية المحكمة باصول العقائد التى براهينها الآيات المحكمات و الفريضة العادلة بفضائل الاخلاق و عدالتها كنايه عن توسطها و السنة القائمة بشرايع الاحكام و مسائل الحلال والحرام; (6) عبارت «آيه محكمه» در اين حديث به اصول اعتقادات كه برهانهايش آيات محكمات است تفسير شده است و «فريضه عادله» به فضائل اخلاقى تفسير شدهاست و عدالت آن كنايه از حد وسط قرار داشتن آن است و «سنت قائمه» نيز به شرايع احكام و مسائل حلال و حرام تفسير شدهاست» .
و نيز امام صادق عليه السلام فرموده است: «وجدت علم الناس كله فى اربع اولها ان تعرف ربك و الثانى ان تعرف ما صنع بك و الثالث ان تعرف ما اراد منك و الرابع ان تعرف ما يخرجك عن دينك» .
علامه نراقى رحمه الله پس از اين حديث مىگويد: «و المراد عن الاول واضح من الثانى على نفس الانسانيه و صفاتها و ما يعود اليها من النشاه الاخرويه و ما يوجب شكر المنعم و الثالث الفضائل النفسانيه و الاوامر الشرعيه و من الرابع و الرذائل و النواهى» . (7)
در روايتى ديگر امام صادق عليه السلام مىفرمايد: تمام دانش بشرى را در چهار چيز نهفته يافتهام، اول: اينكه خدايت را بشناسى; دوم: بدانى خدا نسبت به تو چه كرده و تو را چگونه قرار داده است; سوم: اين كه بدانى از تو چه خواسته است و چهارم: اينكه بشناسى چه چيز تو را از دينت جدا مىكند.
علامه نراقى در توضيح آن مىگويد: مقصود از اولى [ اينكه خدا را بشناسى] از قسمت دوم حديث روشن مىشود به اينكه نفس انسانى و صفات آن و آنچه در نشاه اخروى به او مىرسد و آن چيزى كه مايه شكر منعم است [چيست] .
و مراد از سوم، فضايل نفسانى، امر و دستورهاى شرعى است و مراد از چهارم رذيلتها و منهيات است. (8)
اسلام كه دين انسانساز است و براى سوق دادن انسان به قلههاى بلند كمال و رسيدن به ملكوت اهتمام مىورزد نسبتبه اخلاق عنايتخاصى دارد. به همين جهت در قرآن آيات اخلاقى بيشتر از آيات احكام ديده مىشود و داستانهايى هم كه نقل مىكند بيشتر جنبه اخلاقى دارد. در سخنان پيشوايان معصوم نيز كه به عنوان ميراثهاى جاويدان و ارزشمند در دست ماست هزاران حديث اخلاقى به چشم مىخورد كه نويدهاى فراوان درباره اخلاق خوب داده و تحذيرها و كيفرهاى شديد براى اخلاق زشتبيان كردهاست. چه اينكه هدف عالى دين اين است كه انسان را به مقام شامخ انسانى برساند، چنان كه مرحوم نراقى رحمه الله مىفرمايد: «شكى نيست كه هدف از وضع نواميس و اديان و برانگيخته شدن افرادى از بزرگترين انسانها، براى سوق دادن مردم از چراگاه حيوانات و شيطانها و رساندن آنان به باغهاى بهشت و... است» . (9)
نقش نراقيان در ترويج علم اخلاق
اهميت اين دو كتاب خصوصا جامع السعادات بر هيچ عالم و انديشمند آگاه به مبانى اخلاق اسلامى پوشيده نيست. علامه ملااحمد نراقى خود درباره عظمت كتاب جامع السعادات پدرش مىنويسد: «و بهترين نسخ كتب از حيث نظم و ترتيب و حسن تركيب و تعبير لايق و تحقيق رائق و اشتمال بر آيات و اخبار وارده در شريعت و احتواى برمقالات ارباب عرفان و اساتيد حكمت كه در اين فن شريف تاليف و تصنيف شده كتاب موسوم به جامع السعادات است» . (10)
اين دو شخصيت از علما و انديشمندان بزرگ اسلام به شمار مىآيند و مورد ستايش بزرگان و انديشمندان قرار گرفتهاند، چنان كه استاد شهيد مطهرى رحمه الله درباره آنان مىنويسد: «ملا مهدى نراقى كاشانى از اعاظم فقها و حكماست. او و پسرش ملااحمد نراقى از بزرگان علماى اسلام به شمار مىروند و هر دو به جامعيت معروفاند» . (11)
و در جاى ديگر مىگويد: «حاج ملا احمد نراقى فرزند حاج ملامهدى مانند پدر خود مفتى و مجتهد و مرجع فتوا بوده است» . (12)
اين دو عالم برجسته ، در نشر تعاليم اخلاقى و تبيين مسائل آن در حوزه فرهنگ شيعه، نقش اساسى ايفا كردهاند كه به گوشههايى از انظار آنان درباره اخلاق اشاره مىكنيم.
نراقىها و مبانى اخلاق
تو كه در علم خود زبون باشى عارف كردگار چون باشى
و نيز شناختن خود موجب شوق تحصيل كمالات و تهذيب اخلاق و باعث سعى در دفع رذايل مىگردد» . (13)
از اين رو در آغاز مباحث كتاب جامع السعادات و معراج السعاده مطالبى درباره حقيقت انسان و اقسام حالاتش به اعتبار تجرد، بقاى نفس، لذت و رنج آن پرداخته و درباره ضرورت سير ملكوتى انسان و وصول به فضائل اخلاقى سخن گفته آنگاه به مبادى و اصول اخلاق و بيان مسائل آن اهتمام ورزيدهاند.
نراقيان به سان حكيمان قديم براى اخلاق اصول چهارگانه قائل بودهاند، لذا ملا محمدمهدى در جامع السعادات پس از ذكر دو مقدمه و دو طريق، در بيان اجناس فضائل چهارگانه اخلاق مىگويد: «مطابق هر دو طريق اجناس فضائل چهار چيز است: 1- حكمت كه عبارت از شناخت حقايق موجودات است. 2- عفت كه عبارت است از اطاعت قواى شهوانى از قوه عقلى. 3- شجاعت كه اطاعت نيروى غضب از نيروى عاقله و هماهنگى با آن در اقدام به كارهاى بزرگ و بدون داشتن تشويش و اضطراب. 4- عدالت، يعنى اطاعت عقل عملى از قوه عاقله» .
آنگاه نتيجهگيرى مىكند كه اطاعت عقلى عمل از نيروى عاقله مستلزم كنترل نيروى غضب و شهوت براساس نظر عقل است كه در اين صورت اداره آن نيروها با عقل خواهد بود و همه نيروها متحد خواهند شد. آنگاه به تفصيل در اينباره به بحث مىپردازد. (14)
گفتنى است بسيارى از دانشمندان اسلام كه در علم اخلاق كتاب نوشته يا بحثهايى داشتهاند اين اصول چهارگانه را كه از مكتب سقراط گرفته شده پذيرفته و با دقت نظرهايى درباره آن استدلال كرده و آن را مبناى ديدگاههاى اخلاقى خود ساختهاند. آنان مىگويند نفس و روح انسان داراى سه قوه است: 1- نيروى ادراك و درك حقايق; 2- نيروى جاذبه و جلب منفعت (شهوت به معناى عام نه تنها شهوت جنسى) ; 3- نيروى دافعه و غضب.
اعتدال هر يك از اين سه نيرو يكى از فضائل اخلاقى است كه به ترتيب «حكمت» ، «عفت» و «شجاعت» ناميده مىشود و تركيب آنها با يكديگر، يعنى پيروى شهوت و غضب از نيروى ادراك، فضيلت مستقلى استبهنام عدالت. تمام فضائل و صفات برجسته انسانى زير پوشش يكى از اين چهار عنوان كلى جاى مىگيرد و رذائل اخلاقى همواره در جهت افراط و تفريط يكى از اين چهار فضيلت است.
استاد شهيد مطهرى با عنايتبه اين مباحث مىگويد: در كتاب جامع السعادات، مرحوم نراقى بحثى راجع به عدل از آن جهت كه عدل از مقوله زيبايى است مىكند. افلاطون معتقد بوده است كه قوا و استعدادهايى كه در انسان هست گوناگون است. راست هم مىگويد، غير افلاطون هم اين حرف را گفتهاند. در انسان استعدادهاى طبيعى هست، استعدادهاى مافوق طبيعى هست، استعدادهاى حسى هست، استعدادهاى عقلى هست. گفته است همين طور كه انسان از ناحيه بدن، اگر اعضايش متناسب باشد زيباست، از نظر روح و روان نيز اگر قوا و استعدادهاى خود را طورى تربيتبكند كه متوازن باشد، هر قوهاى از قوهها را در آن حد معينى كه دارد اشباع كند، نه بيشتر و نه كمتر، و جلوى افراط و تفريط را بگيرد زيباست. مىبينيد در كتب اخلاق ما روى افراط و تفريط زياد بحث مىكنند و بعد مىگويند: اخلاق خوب، اخلاق حد وسط است. افلاطون هم مىگويد: «حد وسط» ولى نظرش بيشتر به زيبايى است. مىگويد: انسان متعادل الاخلاق و متعادل القوا و متناسب القوا، انسانى كه همه چيز را از نظر روحى، در حد خودش دارد نه بيشتر و نه كمتر، از نظر روحى زيبا است اخلاقى شدن يعنى زيبائى روحى و معنوى كسب كردن» . (15)
البته برخى معتقدند كه تقسيم فضايل به چهار شاخه اصلى، ريشه و مستند اسلامى ندارد و باز گرفته از حكيمان يونان است (16) ; ليكن در پارهاى از روايات نيز بدان اشارت رفته است، از جمله مرحوم مجلسى رحمه الله در روايتى از على عليه السلام آورده است كه حضرت فرمود: «الفضائل اربعة اجناس: احدها الحكمة و قوامها فى الفكرة، و الثانى العفة و قوامها فى الشهوة، و الثالث القوة و قوامها فى الغضب، و الرابع العدل و قوامه فى اعتدال قوى النفس; فضائل چهار نوع است: يكى از آنها حكمت است كه ريشه آن در تفكر مىباشد، دومى عفت است كه اساس آن شهوت است، سومى قوت است و اساس آن در غضب است و چهارمى عدالت است و ريشه آن در اعتدال قواى نفسانيه مىباشد» (17) .
و در سخن ديگرى كه كراجكى نقل كرده است مىفرمايد: «الفضائل اربعة: اولها الحكمة وقوامها فى الفكرة و ثانيها العفة و قوامها فى الشهوة و ثالثها القوة و قوامها فى الغضب و رابعها العدل و قوامه فى الاعتدال» (18) .
از آنجا كه نراقىها جنس فضايل اخلاقى را چهار چيز مىدانستند، اجناس رذايل اخلاقى را نيز چهار چيز، يعنى نقطه مقابل آن معرفى كرده و گفتهاند: «چون دانستى كه اجناس همه فضايل چهارند پس معلوم مىشود كه اجناس صفات رذايل نيز چهارند: اول: جهل كه ضد حكمت است. دوم: جبن كه ضد شجاعت است. سوم: شره كه ضد عفت است و چهارم: جور كه ضد عدالت است» . بعد مىافزايد: «تحقيق مطلب آن است كه براى هر فضيلتى حدى است مضبوط و معين كه به منزله وسط است و تجاوز از آن خواه به طرف افراط و خواه به طرف تفريط مؤدى استبه رذيله» . (19)
آنگاه ضمن ارائه يك قاعده كلى براى شناخت مسائل اخلاقى مىگويد: وظيفه علم اخلاق بيان قاعده كليه است و قاعده كليه آن است كه اوصاف حميده حكم وسط دارند و انحراف از آنها به طرف افراط يا تفريط مذموم و از اخلاق رذيله است و چون دانستى كه اجناس فضائل چهار تا است پس اجناس رذايل هشت تا خواهد بود:
دو طرف حكمت كه رذيله است عبارت است از: «جربزه» در جنبه افراط; يعنى به كار گرفتن فكر بيش از اندازه و سير دادن آن در يك موضوع و عدم ثبات انديشه در موضوعى معين و «بلاهت» در جنبه تفريط; يعنى معطل گذاشتن انديشه و استفاده نكردن از آن به مقدار ضرورت.
نقطه مقابل شجاعت نيز دو صفت است: يكى طرف افراط كه «تهور» ناميد مىشود; يعنى روى كردن به امورى كه عقل حكم به احتراز و دورى از آن مىكند. ديگرى طرف تفريط; يعنى روى گرداندن از امورى كه نبايد از آن دست كشيد.
و دو طرف عفت هم يكى «شره» است كه در جنبه افراط قرار دارد; يعنى غرق شدن در لذتهاى جسمى بدون دقت كه آيا شرعا روا استيا ناروا. ديگرى «خمود» و آن كشتن نيروى شهوت و خواستههاست به گونهاى كه چيزهايى را كه براى بدن يا بقاى نفس لازم است ترك كند و در برابر عدالت هم دو طرف است: يكى «ظلم» كه تصرف در حقوق و اموال مردم استبه ناحق كه جنبه افراط است و ديگر «ظلمپذيرى» و «تمكين دادن ظالم» و ذلتپذيرى با داشتن توان دفاع است. با اين معيار كلى مىتوان تمام مسائل اخلاقى خوب و بد را شناخت. (20)
ايشان در ميان چهار اصل، عدالت را برتر دانسته و مىگويند: «عدالت افضل فضائل و اشرف كمالات است و مستلزم جميع كمالات بلكه عين آنها، همچنان كه جور، ضد عدل و مستلزم جميع رذايل بلكه عين آنها است و عدالت ملكهاى است كه در نفس انسان حاصل شده و او را برتعديل همه صفات و افعال توانمند مىسازد. پس جميع اخلاق فاضله و صفات كامله مترتب بر عدالت استبه اين سبب افلاطون الهى گفته است كه: «چون براى انسان صفت عدالتحاصل شد روشن و نورانى مىشود و به واسطه آن جميع اجزاى نفس او و هر جزوى از ديگرى كسب ضيا و تلالؤ مىكند و ديدههاى نفس گشوده مىشود و متوجه مىشود به جا آوردن آن چه در خواستهاند بر نحو افضل پس سزاوار بساط قرب مبدا كل - جل شانه - مىشود و غايت تقرب در نزد ملك الملكوت از براى او حاصل مىشود» . (21)
آنگاه درباره انواع عدالتسخن گفته و نقش آن را در سعادت فرد و اجتماع بيان داشته و راهكارهاى حفظ اعتدال فضايل را ذكر كردهاند. كه به علت رعايت اختصار به همين مقدار بسنده مىكنيم.
پي نوشت ها :
1) سير حكمت در اروپا، انتشارات زوار، ص 18.
2) همان، ص 44.
3) همان، ص 26.
4) همان.
5) الاصول من الكافى، ج 1، باب صفة العلم، ص 32.
6) ملااحمد نراقى، عوائد الايام، ص 195.
7) همان، ص 196.
8) همان.
9) ملا محمدمهدى نراقى، جامع السعادات، ج 1، ص 1.
10) ملااحمد نراقى، معراج السعاده، شركتسهامى طبع كتاب، ص 5.
11) مرتضى مطهرى، خدمات متقابل اسلام و ايران، ص 595.
12) همان، ص 597.
13) ملااحمد نراقى، معراج السعاده، ص 7.
14) ر.ك: همان، ص 25 و ملامحمدمهدى نراقى، جامع السعادات، ج 1، ص 50.
15) مرتضى مطهرى، فلسفه اخلاق، انتشارات صدرا، ص 305- 306.
16) ر.ك: مكارم شيرازى، اخلاق در قرآن، ج 1، ص 100.
17) محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 75، ص 81 ، حديث 68 و كشف الغمه، مكتبه نبى هاشمى تبريز، ج 2، ص 349.
18) ابوالفتح كراجكى، معدن الجواهر، قم، مطبعه مهر استوار، ص 40.
19) ملااحمد نراقى، معراج السعاده، ص 35.
20) ر.ك: همان، ص 32 و ملا محمدمهدى نراقى، جامع السعادات، ج 1، ص 73.
21) ملامحمدمهدى نراقى، جامع السعادات، ج 1، ص 76 و ملا احمد نراقى، معراج السعادهص 46.