يك جرعه تاريخ ماندگار
نويسنده:رسول بهروش
آداب و رسوم؛ شايد هيچ ماه يا موسم ديگري مثل ماه مبارك رمضان اين همه تنوع آداب و رسوم و عادتهاي دوستداشتني نداشته باشد .
آدابی كه به مرور زمان بخشي از آن به فراموشي تاريخ سپرده ميشود و بخشي ديگر در طول تاريخ متولد ميشود. مرور آداب فراموششده اين ايام ميتواند خاطرهانگيز باشد.
تهران، رمضان، در گذر تاريخ پايتخت
تهران زيبا و دوستداشتني ما و شما ، قرنهاست كه ميزبان شايسته « ماه خدا» حساب ميشود. از همان شبي كه قرار بود ماهتاب حلول ايام مبارك، آسمان تهران را روشن كند و خانوادهها فوج فوج با آب و آيينه و سبزه راهي پشتبام ميشدند تا هلال آغاز ماه رمضان را با چشم خودشان ببينند، تا روز عيد كه فطريه تهرانيان چراغ خانه مستمندان را روشن نگه ميداشت، پايتخت امروز ايران رسم و رسوم خاص خودش را در پاسداشت «شهر صيام» داشته است. آن روزها انگار كه دوباره نوروز آمده باشد، زنها به جارو پاروي خانه ميپرداختند و مردها، غبار از حصار و حصير مساجد برميگرفتند. پارچههاي نو از صندوقچهها بيرون ميآمد و آدمها در عزيزداشت ماه خدا، جامه تازه به تن ميكردند. تهران قديم، غوغا ميشد، وقتي نفس رمضان را ميشنيد...
در آن زمان و تا سال1297خورشيدي، چراغهاي نفتي روشنايي شبهاي رمضان را فراهم ميكرد، اما از آن تاريخ به بعد –مقارن با دوران شاه ناصري– به مدد كارخانه ميرزا حسينخان قزويني، تهران روشنايياش را از «گاز» بهدست آورد. اين رويه ادامه داشت تا زمان مظفرالدين شاه كه 400كيلووات برق توليدي حسينآقا امينالضراب ، پاي اختراع مرحوم اديسون را هم به پايتخت قاجار باز كرد! هرچه بود اما، تهران در تكتك شبهاي رمضان روشن ميماند تا قدم ميهمان پرمهرش را گرامي بدارد.
«گل خنداني»، فرصتي براي رفع كدورتها
اما تهرانيان قديم بر اين باور بودند كه با دلي مملو از كينه و كدورت نميشود گام به اقليم رمضان گذاشت. چنين بود كه غبارروبي از دل و رفع اختلاف با نزديكان در زمره آيينهاي استقبال از ماه مبارك قرار ميگرفت. به اين مجالس آشتيكنان كه به همت بزرگان برگزار ميشد، «گل خنداني» ميگفتند.
تميز كردن دل، همگام با تميز كردن خانه و جامه، آدمهاي اين شهر را براي فرارسيدن رمضان آماده كرد. آخرين مرحله استقبال تهران قديم هم مثل خيلي جاهاي ديگر، به پيشواز رفتن بود؛ اهالي پايتخت قاجار نيز 2 ،3روز مانده به آغاز ماه مبارك روزه ميساختند تا مراسم استقبال را به نحو احسن انجام داده باشند.
از ديگر رسم و آيينهاي جالب مردم تهران نيز در ماه مبارك رمضان، يكي اعلام سحر و افطار با توپ بود؛ چنانكه در هر گوشه شهر 2توپ جنگي كار گذاشته ميشد كه اين توپها را هنگام سحر و اذان مغرب، 3بار شليك ميكردند و اوقات شرعي را بدينترتيب براي مردم اعلام ميكردند. ضمن آنكه زماني نيز رسم بر اين بوده كه خانهها و مغازهها به ويژه آنان كه در جايگاه مرتفع و بلندتري بودند، يكي، دو ساعت مانده به اذان صبح، جلو در، يك چراغ نفتي آويزان كنند تا مردم با ديدن آنها، بساط سفره سحري را بچينند.
نان شيرمالها دوباره پرروغن و چرب پخته ميشدند و تافتون و شير به قيمت عادلانه عرضه ميشد. در عين حال كه كسبه هم ميكوشيدند تادوشادوش مردم در اين ماه عزيز تزكيه نفس كنند، دستفروشها نيز بساطشان را در گوشهگوشه شهر پهن ميكردند. پارچه، ظروف مسي و لوازم آشپزخانه، از عمدهترين وسايلي بود كه اين دستفروشان فصلي عرضه ميكردند و بيشتر خانمها مشترياش بودند. خلاصه كسب و كار تهرانيهاي قديم در اين روزها پاكتر و پربركتتر ميشد.
در مورد افطار هم پاي برخي از غذاهاي اصيل تهراني در ميان بود؛ خوراكيهايي مثل ترحلوا، شيربرنج يا پالوده سيب كه بعد از اذان مغرب مورد استفاده مردم قرار ميگرفت. چند ساعت پس از استفاده از اين غذاهاي سبك به عنوان افطاري، نوبت به پسافطاري ميرسيد كه امروز «شام» خوانده ميشود.
آبگوشت، چلوكباب و انواع خورشها از مهمترين پسافطاريهاي مورد مصرف تهرانيان قديم محسوب ميشدند. اين اما، وعده واپسين غذايي مردم نبود، چه اينكه بهزودي و ساعاتي مانده به سحر، سروكله «شبچره» پيدا ميشد. زولبيا، باميه و تنقلات اقلامي بودند كه خانوادهها در ساعات پاياني شب دور هم جمع ميشدند و ضمن مصاحبت با يكديگر، از اين شبچرهها هم استفاده ميكردند.
چنين بود كه در روزهاي ماه مبارك، حلقههاي دور مارگيرها و درويشها گسترش مييافت و مردم با ديدن كارهاي آنها يا شنيدن حرفهايشان سرگرم ميشدند. همچنين پس از افطار نيز –تا فاصله موعد شام– جوانان دستهدسته از محلهاي به محلهاي ديگر ميرفتند تا سرگرميهاي خاص خود را بيابند. در اين ايام، زورخانهها و قهوهخانهها و البته مساجد، جزو پاتوقهاي مردم بود. همچنين،پس از افطار آبتني كردن در حوضچه حياط، هنگامي كه ماه رمضان مصادف با تابستان بود، رسم ديگري به حساب ميآمد.
آجيل مراد، از خرما، پسته، فندق، تخمه، نخودچي، بادام، شكر و.... تشكيل ميشد كه مردم محتويات آنان را با درخواستهاي خود، از كساني كه نام فاطمه، علي و محمد داشتند ميگرفتند و شبها به عنوان شبچره، قبل از وعده سحري ميل ميكردند. در روز بيست هفتمماه مبارك همچنين بين 2نماز ظهر و عصر پيراهن مراد دوخته می شد . تکه های پارچه این پیراهن را فرد حاجتمند به صورت نذر تهیه می کرد و مردم با دوختن آنها به يكديگر و پوشاندن بر تن او، كمك ميكردند حاجتش را بخواهد.
در شيراز نيز رسم شبچره خوردن خانوادگي بسيار مطرح و محبوب بوده است. رنگينك، ترحلوا، كوفته هلو، كشمش پلو و قنبرپلو جزو خوراكيهاي شيرازي در ماه مبارك بودهاند. همچنين نانشيرينفروشها هم در اين ماه نوعي نان به نام «چاهي» پخت ميكردند كه هنگام افطار، قبل از غذا با چاي ميل ميشد.
عمدتا مردم در اين شهر رسم داشتند روزه خود را با يك استكان عرق گل گاوزبان باز كنند. با اين همه مهمترين رسم شيرازيان به نكوداشت آخرين جمعه ماه مبارك مربوط ميشد كه به آن «جمعهالوداعي» ميگفتند. در اين روز خيل مردم در مسجدجمعه شيراز اجتماع ميكردند و بهويژه حاجتمندان، صحنها و شبستانها را به اشغال خود درميآوردند.
نوشتن دعاي سياهسرفه روي پوست كدو، نوشتن دعاي «چهل بسمال...»، دعا براي گشايشبخت يا فرزنددار شدن و... بخشي از آيينهاي اين روز بوده است. جالب اينكه گروهي از دختران دمبخت به نيت باز شدن بختشان، قبل از حضور واعظ در مسجد، 3بار از منبر بالا و پايين ميرفتند، زنان بيفرزند نيز گهواره كوچكي به نام «ننو» درست ميكردند و به مسجد ميآوردند.
ماه مبارك رمضان در مازندران هم آداب و رسوم خاص خودش را دارد. مردم اين خطه از ديرباز رسم داشتهاند نزديك به 3روز را به پيشواز اين ماه عزيز بروند. ختم انعام براي حاجتمندان كه معمولا مقابل سينيهايي محتوي چند قرص نان، نمك و چند ظرف آب انجام ميگرفته، بخش ديگري از مراسم خاص استقبال از ايام صيام بوده است.
خيلي جلوترهاي كه اثري از آثار ساعت كوكي و تنظيم زنگ موبايل نبود، مازنيهاي حاجتدار يك پيت حلبي دور گردنشان ميانداختند و كوفتن چوب به آن، اهالي را براي سحري بيدار ميكردند.نذر حلوا در شب 15رمضان هم كه طي آن زنان با قند و چاي و خرما و زغال به مسجد ميرفتند، بخش ديگري از رسوم ماه مبارك در مازندران بوده است.
ازجمله آيينهاي بسيار جالب در شهر ساري، يكي افطاري بردن خانوادهها براي زندانيان بوده كه طي آن زنان با مجمعهاي مملو از خوراكي، به سمت زندان شهر حركت ميكردند.نوع ويژه افطاري مازنيها، «قرقرناق» نام دارد كه چيزي شبيه كوكو است و هنوز در آن منطقه يافت ميشود.
ضمنا بچههاي مازندراني كه تازه به سن تكليف ميرسند، افطار نميكنند تا از بزرگترها هديهاي به نام «روزهسري» دريافت كنند. اين هديه در مورد پسربچهها ميتواند لباس باشد و در مورد دختربچهها، غالباً زیورآلات يا چادر نماز است.
مردم خطه آذربايجان از ديرباز به دينداري و مذهبي بودن مشهور بودهاند. رمضان در اين منطقه حال و هواي عجيبي دارد. پيشترها اهالي براي رويت هلال ماه به پشتبامها ميرفتند، يا سواري را به مناطق اطراف گسيل ميكردند تا برايشان از آمدن ماه مبارك خبر بياورد.
بسياري از آذريها مقيدند كه به پيشواز رمضان بروند. به اين كار در آن فرهنگ «قاباخلاما» گفته ميشود. «اوباش» دادن هم كه ديگر براي تركها اهميت خاص خودش را دارد و به سفرههاي گشوده سحري اطلاق ميشود كه آنها، ديگران را براي تناولش وعده ميگيرند.
«نزيه»، نام نوعي شيريني خاص است كه به منظور قرار گرفتن سر سفره افطار، فقط در ماه مبارك پخت ميشود و بسيار خوشمزه است. خيلي قبلترها، عشاير آذري با كوفتن مشت به ديوار همسايه، او را براي خوردن سحري بيدار ميكردند و اين زنجيره خبررساني، باعث ميشد هيچكس خواب نماند.
خلاصه آنكه ماه مبارك كه با رصد هلال از پشتبام آغاز ميشد، با زيارت اهل قبور در روز پاياني به سرانجامش ميرسيد. جالب اينكه آذريهاي قديمي معتقد بودند نگريستن به آيينه در هنگام از راه رسيدن ماه مبارك خوشيمن است و دقيقا به همين خاطر خيليهايشان يك آيينه كوچك را با خود حمل ميكردند.
در سيستان و بلوچستان، از خيلي سال پيش سحرخواني و رمضانخواني رواج داشته است. عدهاي از مورخان سابقه سحرخواني را به يكهزار سال پيش نسبت ميدهند.اين آيين كه در ماه مبارك و در ساعات پاياني منتهي به اذان صبح برگزار ميشد، مخصوص ريشسفيدها و معتمدين شهر بود كه ترانههاي عاميانه سيستاني را با صداي رسا و آواز خوش قرائت ميكردند.
در رمضانخواني هم سرودهها غالبا محتواي مشابهي داشت، با اين تفاوت كه بين روزهاي هشتم و چهاردهم ماه مبارك انجام ميگرفت. در اين آيين، جوانان و نوجوانان حل جلوي در خانه حاجتمندان جمع ميشدند و بعد از افطار، شروع به خواندن سرودهاي محلي ميكردند.
بعد از چند دقيقه صاحبخانه با هديهاي مختصر به جمع آنها ميپيوست. اين هديه ميتوانست مقداري پول باشد يا تكههايي از كلوچههاي محلي سيستان كه توسط صاحبخانه به جوانان محل اهدا ميشد.پس از اين اتفاق، اگر صاحبخانه هم متمايل بود، همراه جوانان ميشد تا ادامه راه را با آنها برود. شبهاي احيا هم در سيستان حال و هواي عجيبي دارد و مساجد مملو از جوانان ميشود.
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سایت : Sifalaw
آدابی كه به مرور زمان بخشي از آن به فراموشي تاريخ سپرده ميشود و بخشي ديگر در طول تاريخ متولد ميشود. مرور آداب فراموششده اين ايام ميتواند خاطرهانگيز باشد.
تهران، رمضان، در گذر تاريخ پايتخت
تهران زيبا و دوستداشتني ما و شما ، قرنهاست كه ميزبان شايسته « ماه خدا» حساب ميشود. از همان شبي كه قرار بود ماهتاب حلول ايام مبارك، آسمان تهران را روشن كند و خانوادهها فوج فوج با آب و آيينه و سبزه راهي پشتبام ميشدند تا هلال آغاز ماه رمضان را با چشم خودشان ببينند، تا روز عيد كه فطريه تهرانيان چراغ خانه مستمندان را روشن نگه ميداشت، پايتخت امروز ايران رسم و رسوم خاص خودش را در پاسداشت «شهر صيام» داشته است. آن روزها انگار كه دوباره نوروز آمده باشد، زنها به جارو پاروي خانه ميپرداختند و مردها، غبار از حصار و حصير مساجد برميگرفتند. پارچههاي نو از صندوقچهها بيرون ميآمد و آدمها در عزيزداشت ماه خدا، جامه تازه به تن ميكردند. تهران قديم، غوغا ميشد، وقتي نفس رمضان را ميشنيد...
شبهاي روشن تهران
در آن زمان و تا سال1297خورشيدي، چراغهاي نفتي روشنايي شبهاي رمضان را فراهم ميكرد، اما از آن تاريخ به بعد –مقارن با دوران شاه ناصري– به مدد كارخانه ميرزا حسينخان قزويني، تهران روشنايياش را از «گاز» بهدست آورد. اين رويه ادامه داشت تا زمان مظفرالدين شاه كه 400كيلووات برق توليدي حسينآقا امينالضراب ، پاي اختراع مرحوم اديسون را هم به پايتخت قاجار باز كرد! هرچه بود اما، تهران در تكتك شبهاي رمضان روشن ميماند تا قدم ميهمان پرمهرش را گرامي بدارد.
«گل خنداني»، فرصتي براي رفع كدورتها
اما تهرانيان قديم بر اين باور بودند كه با دلي مملو از كينه و كدورت نميشود گام به اقليم رمضان گذاشت. چنين بود كه غبارروبي از دل و رفع اختلاف با نزديكان در زمره آيينهاي استقبال از ماه مبارك قرار ميگرفت. به اين مجالس آشتيكنان كه به همت بزرگان برگزار ميشد، «گل خنداني» ميگفتند.
تميز كردن دل، همگام با تميز كردن خانه و جامه، آدمهاي اين شهر را براي فرارسيدن رمضان آماده كرد. آخرين مرحله استقبال تهران قديم هم مثل خيلي جاهاي ديگر، به پيشواز رفتن بود؛ اهالي پايتخت قاجار نيز 2 ،3روز مانده به آغاز ماه مبارك روزه ميساختند تا مراسم استقبال را به نحو احسن انجام داده باشند.
از ديگر رسم و آيينهاي جالب مردم تهران نيز در ماه مبارك رمضان، يكي اعلام سحر و افطار با توپ بود؛ چنانكه در هر گوشه شهر 2توپ جنگي كار گذاشته ميشد كه اين توپها را هنگام سحر و اذان مغرب، 3بار شليك ميكردند و اوقات شرعي را بدينترتيب براي مردم اعلام ميكردند. ضمن آنكه زماني نيز رسم بر اين بوده كه خانهها و مغازهها به ويژه آنان كه در جايگاه مرتفع و بلندتري بودند، يكي، دو ساعت مانده به اذان صبح، جلو در، يك چراغ نفتي آويزان كنند تا مردم با ديدن آنها، بساط سفره سحري را بچينند.
كسب و كار، حلال حلال!
نان شيرمالها دوباره پرروغن و چرب پخته ميشدند و تافتون و شير به قيمت عادلانه عرضه ميشد. در عين حال كه كسبه هم ميكوشيدند تادوشادوش مردم در اين ماه عزيز تزكيه نفس كنند، دستفروشها نيز بساطشان را در گوشهگوشه شهر پهن ميكردند. پارچه، ظروف مسي و لوازم آشپزخانه، از عمدهترين وسايلي بود كه اين دستفروشان فصلي عرضه ميكردند و بيشتر خانمها مشترياش بودند. خلاصه كسب و كار تهرانيهاي قديم در اين روزها پاكتر و پربركتتر ميشد.
از سحري و افطار، تا پسافطاري و شبچره!
در مورد افطار هم پاي برخي از غذاهاي اصيل تهراني در ميان بود؛ خوراكيهايي مثل ترحلوا، شيربرنج يا پالوده سيب كه بعد از اذان مغرب مورد استفاده مردم قرار ميگرفت. چند ساعت پس از استفاده از اين غذاهاي سبك به عنوان افطاري، نوبت به پسافطاري ميرسيد كه امروز «شام» خوانده ميشود.
آبگوشت، چلوكباب و انواع خورشها از مهمترين پسافطاريهاي مورد مصرف تهرانيان قديم محسوب ميشدند. اين اما، وعده واپسين غذايي مردم نبود، چه اينكه بهزودي و ساعاتي مانده به سحر، سروكله «شبچره» پيدا ميشد. زولبيا، باميه و تنقلات اقلامي بودند كه خانوادهها در ساعات پاياني شب دور هم جمع ميشدند و ضمن مصاحبت با يكديگر، از اين شبچرهها هم استفاده ميكردند.
تعزيه؛ از بين مردم تا ديوان حكومت
بساط مارگيري به راه بود!
چنين بود كه در روزهاي ماه مبارك، حلقههاي دور مارگيرها و درويشها گسترش مييافت و مردم با ديدن كارهاي آنها يا شنيدن حرفهايشان سرگرم ميشدند. همچنين پس از افطار نيز –تا فاصله موعد شام– جوانان دستهدسته از محلهاي به محلهاي ديگر ميرفتند تا سرگرميهاي خاص خود را بيابند. در اين ايام، زورخانهها و قهوهخانهها و البته مساجد، جزو پاتوقهاي مردم بود. همچنين،پس از افطار آبتني كردن در حوضچه حياط، هنگامي كه ماه رمضان مصادف با تابستان بود، رسم ديگري به حساب ميآمد.
مراد كشون!
آجيل مراد، از خرما، پسته، فندق، تخمه، نخودچي، بادام، شكر و.... تشكيل ميشد كه مردم محتويات آنان را با درخواستهاي خود، از كساني كه نام فاطمه، علي و محمد داشتند ميگرفتند و شبها به عنوان شبچره، قبل از وعده سحري ميل ميكردند. در روز بيست هفتمماه مبارك همچنين بين 2نماز ظهر و عصر پيراهن مراد دوخته می شد . تکه های پارچه این پیراهن را فرد حاجتمند به صورت نذر تهیه می کرد و مردم با دوختن آنها به يكديگر و پوشاندن بر تن او، كمك ميكردند حاجتش را بخواهد.
شيراز
در شيراز نيز رسم شبچره خوردن خانوادگي بسيار مطرح و محبوب بوده است. رنگينك، ترحلوا، كوفته هلو، كشمش پلو و قنبرپلو جزو خوراكيهاي شيرازي در ماه مبارك بودهاند. همچنين نانشيرينفروشها هم در اين ماه نوعي نان به نام «چاهي» پخت ميكردند كه هنگام افطار، قبل از غذا با چاي ميل ميشد.
عمدتا مردم در اين شهر رسم داشتند روزه خود را با يك استكان عرق گل گاوزبان باز كنند. با اين همه مهمترين رسم شيرازيان به نكوداشت آخرين جمعه ماه مبارك مربوط ميشد كه به آن «جمعهالوداعي» ميگفتند. در اين روز خيل مردم در مسجدجمعه شيراز اجتماع ميكردند و بهويژه حاجتمندان، صحنها و شبستانها را به اشغال خود درميآوردند.
نوشتن دعاي سياهسرفه روي پوست كدو، نوشتن دعاي «چهل بسمال...»، دعا براي گشايشبخت يا فرزنددار شدن و... بخشي از آيينهاي اين روز بوده است. جالب اينكه گروهي از دختران دمبخت به نيت باز شدن بختشان، قبل از حضور واعظ در مسجد، 3بار از منبر بالا و پايين ميرفتند، زنان بيفرزند نيز گهواره كوچكي به نام «ننو» درست ميكردند و به مسجد ميآوردند.
مازندران
ماه مبارك رمضان در مازندران هم آداب و رسوم خاص خودش را دارد. مردم اين خطه از ديرباز رسم داشتهاند نزديك به 3روز را به پيشواز اين ماه عزيز بروند. ختم انعام براي حاجتمندان كه معمولا مقابل سينيهايي محتوي چند قرص نان، نمك و چند ظرف آب انجام ميگرفته، بخش ديگري از مراسم خاص استقبال از ايام صيام بوده است.
خيلي جلوترهاي كه اثري از آثار ساعت كوكي و تنظيم زنگ موبايل نبود، مازنيهاي حاجتدار يك پيت حلبي دور گردنشان ميانداختند و كوفتن چوب به آن، اهالي را براي سحري بيدار ميكردند.نذر حلوا در شب 15رمضان هم كه طي آن زنان با قند و چاي و خرما و زغال به مسجد ميرفتند، بخش ديگري از رسوم ماه مبارك در مازندران بوده است.
ازجمله آيينهاي بسيار جالب در شهر ساري، يكي افطاري بردن خانوادهها براي زندانيان بوده كه طي آن زنان با مجمعهاي مملو از خوراكي، به سمت زندان شهر حركت ميكردند.نوع ويژه افطاري مازنيها، «قرقرناق» نام دارد كه چيزي شبيه كوكو است و هنوز در آن منطقه يافت ميشود.
ضمنا بچههاي مازندراني كه تازه به سن تكليف ميرسند، افطار نميكنند تا از بزرگترها هديهاي به نام «روزهسري» دريافت كنند. اين هديه در مورد پسربچهها ميتواند لباس باشد و در مورد دختربچهها، غالباً زیورآلات يا چادر نماز است.
آذربايجان
مردم خطه آذربايجان از ديرباز به دينداري و مذهبي بودن مشهور بودهاند. رمضان در اين منطقه حال و هواي عجيبي دارد. پيشترها اهالي براي رويت هلال ماه به پشتبامها ميرفتند، يا سواري را به مناطق اطراف گسيل ميكردند تا برايشان از آمدن ماه مبارك خبر بياورد.
بسياري از آذريها مقيدند كه به پيشواز رمضان بروند. به اين كار در آن فرهنگ «قاباخلاما» گفته ميشود. «اوباش» دادن هم كه ديگر براي تركها اهميت خاص خودش را دارد و به سفرههاي گشوده سحري اطلاق ميشود كه آنها، ديگران را براي تناولش وعده ميگيرند.
«نزيه»، نام نوعي شيريني خاص است كه به منظور قرار گرفتن سر سفره افطار، فقط در ماه مبارك پخت ميشود و بسيار خوشمزه است. خيلي قبلترها، عشاير آذري با كوفتن مشت به ديوار همسايه، او را براي خوردن سحري بيدار ميكردند و اين زنجيره خبررساني، باعث ميشد هيچكس خواب نماند.
خلاصه آنكه ماه مبارك كه با رصد هلال از پشتبام آغاز ميشد، با زيارت اهل قبور در روز پاياني به سرانجامش ميرسيد. جالب اينكه آذريهاي قديمي معتقد بودند نگريستن به آيينه در هنگام از راه رسيدن ماه مبارك خوشيمن است و دقيقا به همين خاطر خيليهايشان يك آيينه كوچك را با خود حمل ميكردند.
سيستان و بلوچستان
در سيستان و بلوچستان، از خيلي سال پيش سحرخواني و رمضانخواني رواج داشته است. عدهاي از مورخان سابقه سحرخواني را به يكهزار سال پيش نسبت ميدهند.اين آيين كه در ماه مبارك و در ساعات پاياني منتهي به اذان صبح برگزار ميشد، مخصوص ريشسفيدها و معتمدين شهر بود كه ترانههاي عاميانه سيستاني را با صداي رسا و آواز خوش قرائت ميكردند.
در رمضانخواني هم سرودهها غالبا محتواي مشابهي داشت، با اين تفاوت كه بين روزهاي هشتم و چهاردهم ماه مبارك انجام ميگرفت. در اين آيين، جوانان و نوجوانان حل جلوي در خانه حاجتمندان جمع ميشدند و بعد از افطار، شروع به خواندن سرودهاي محلي ميكردند.
بعد از چند دقيقه صاحبخانه با هديهاي مختصر به جمع آنها ميپيوست. اين هديه ميتوانست مقداري پول باشد يا تكههايي از كلوچههاي محلي سيستان كه توسط صاحبخانه به جوانان محل اهدا ميشد.پس از اين اتفاق، اگر صاحبخانه هم متمايل بود، همراه جوانان ميشد تا ادامه راه را با آنها برود. شبهاي احيا هم در سيستان حال و هواي عجيبي دارد و مساجد مملو از جوانان ميشود.
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سایت : Sifalaw
/ج